اتاق فکر و مخالفان
(پی نوشته ای نقد گونه بر عادات بیقراری مخالفان و شمشیری که از رو بسته اند و تقدیری از تدبیر استاندار)
"خرد افسر شهریاران بود / خرد زیور نامداران بود
خرد زنده ی جاودانی شناس / خرد مایه ی زندگانی شناس
خرد رهنمای و خرد دلگشای / خرد دست گیرد به هر دو سرای "
این روزها بازار داغ چانه زنی در راهروهای قدرت گرم است و چانه ها نیز گرم گفتگو و رایزنی،مرزهای سیاسی برای کسب مناصب بسیار کمرنگ و شکننده شده اند چنان که گویی اصلا مرزی و اعتقادی نبوده است،منادیان احزاب سیاسی در یک استحاله، آش شله قلم کاری را پرداخته اند که معلوم نیست جایگاه فکر و اعتقاد در کجای این مرزبندی هاست.این روزها دوست ،دشمن می نماید و دشمن در پوستین دوست مشغول بزک کردن خود و فریفتن دیگران است.این روزها بسیارند که از فحوای این گونه سخن ها که : "دستی را که نمی توانی ببری ،ببوس" بهره ها برده اند و خواب های شیرینی تدارک دیده اند.
رقعه پیشین وصف حال و شرح قال ما مردم است،حاشیه بر صدر نشسته ومتن در حاشیه ها سرگردان است.و این سرگذشت مردمی است که همچنان در رده های آخر توسعه یافتگی کشور،فقرش را جار می زنند، اما گوش شنوایی برای شنیدن نمی یابند و آنقدر بدخواه هم اند ومشغول رتق و فتق گزارش نویسی ها و برچسب زنی ها به مردمان خود می باشند که هرصاحب منصبی را از این همه خود زنی حیران می کنند و اینگونه است که نه کسی فریاد فقر این استان را می شنود و نه آماده اند " تره ای برای معظلات این استان خرد کنند ". حتما شنیده اید سری را که درد نمی کند دستمال نمی بندند، اما مردم ما سری را که درد می کند هم دستمال نمی بندند و این سرآغاز یک فاجعه است وقتی در تعیین اولویت ها دچار توهم می شویم.چند روزی است که به همت استاندار محترم اتفاقی نو در عرصه مدیریت استان رخ نمود که آن را به فال نیک گرفتیم و فرجامی خوش برایش آرزو کردیم.آری ایشان تعدادی را به صلاحدید برای مشورت در امور استان به خلوت خود راه دادند و "اتاق فکر" ش نام نهادند تا در لوای آن سرمایه های معنوی و فکری، توسعه ی استان را فراهم نمایند،اما به ناگاه هجمه تبلیغاتی کمر شکنی از جانب دوست و دشمن این اتفاق نو را نشانه رفت،اتفاقی که اگر نضج یابد و قوت گیرد بعنوان یک مشی و منش فرهنگی می تواند در بین اصحاب قدرت امروز و فردا در استان بعنوان یک قاعده مدیریت پذیرفته و در شریانهای سیاسی استان جاری شود. اما غرض ورزی ها سعی دارد ذات این "حرکت" را نادیده انگارد و با پرداختن به حواشی یی از چراها که "چرا من نبودم و فلانی بود" باز هم بر طبل خودخواهی بکوبند و فقری خود خواسته را به جامعه تحمیل کنند.در دفاع از این اقدام استاندار ذکر چند نکته را ضروری می دانم :1 - مشارکت دادن و مشورت خواستن از مردم در تصمیم های استان پشت اتاق های شیشه ای بدون حضور مدیران امری مبارک است. " مشورت ادراک هوشیاری دهد / عقلها مر عقل را یاری دهد " 2 - ذات مشورت پذیری،خودکامگی را مهار و عقلانیت را جولان می دهد.3 - تشکیل اتاق فکر در حقیقت دعوت به حرکت است،حرکت به سمت توسعه.4 - مشارکت دادن من ، تو و ما نشان از به رسمیت شناختن ما واحترام به خرد جمعی است.5 - مشارکت دادن ما در امور استان تلقی جدید حاکمیت است که تبلور اراده جمعی را فقط در انتخابات نمی داند وباورمند شده که، هر یک از ما تجلی یک " رای " نیستیم، بل تبلور یک اراده و فکر هستیم.6 - بپذیریم که یک قانون بد، بهتر از بی قانونی است،اگر نقدی برچگونگی تشکیل اتاق فکر داریم،انصاف را قاضی، منطق را ابزار و ادب را شرط آیین گفتگو بدانیم 7 - چگونگی تشکیل و چرایی افراد حاشیه و ذات این حرکت و فربه کردن این تصمیم متن و اصل است .7 - بیندیشیم که ظرفیت اتاق فکر محدود است،اما ساحت اندیشه ما نامحدود،اگر قرعه حضور بر ما نبود، فرصت خدمت را دریغ مداریم.
تا کی خود زنی،چرا همیشه به حقارت هم تن می دهیم،چرا همیشه در مرام ما مرغ همسایه غاز است،چرا مردمان قوم خود را باور نداریم و همیشه تیر خدعه و دشمنی بر تن نحیف و زار استان خود می زنیم،چرا همیشه خود و خویش و قوم را حقیر و اغیار را عزیز می شماریم، داس بردارید وعلف هرز حسادت که قلب ها را به اسارت گرفته، هرس کنید،چرا اینهمه عریضه و گزارش در حق خود و قوم خود،مگر خنجر به پهلوی خود کردن مباهات دارد که در این کار ابرام می ورزیم؛ به خود آییم که این شرط مروت و جوانمردی و انصاف نیست که نتیجه این غرض ورزی ها،فقر،توسعه نیافتگی ها،ترس ،فرار یا مهاجرت نخبه های هم استانی است. اینست آن سرزمینی که می خواهیم به آیندگان بسپاریم؟سرزمینی پر از فقر و ترس و ظلمت که برکوهی از ثروت تکیه داده،اما چشم مردمانش از گرسنگی گود افتاده و برای تکه ای نان آبروی خود را گدایی می کنند....
" همه بیم شهر ازین است / که هدر رود بهاران و به خاک راه ریزد / و پرنده ای نیابد / و اگر بیابد، از دوده ی درد و داغ باشد / چه بهار و باغ باشد / که سرود کودکانش غزل کلاغ باشد؟"
قبل از هر داوری زیبنده است که بر بی قراری هایمان بندی زنیم و زنجیری تا از شر شوم این عادات بیقراری فرهنگی در چاه ظلمت و بی پایان "بی انصافی " واژگونه، واژگون نشویم. و به بیانی و زبانی : "چهار نعل نتاز تا سکندری نخوری".
در پایان از سهراب عزیز وام می گیرم تا بگویم : بد نگوییم به مهتاب اگر تب داریم.
سیدشهرام مرتضوی
» اخبار مرتبط:
» اشتراک گزاری خبر