راک نیوز : گرچه تقریبا مطمئن هستم که در روزهای آینده صدا و سیما در اقدامی خودجوش از خود تشکر خواهد کرد و خود را به خاطر ساخت سریالی خوش ساخت و زیبا تشویق خواهد کرد اما این مانع از آن نیست که به عنوان بیننده و ناقد حرف را در خود فرو برم.
نویسنده : مرتضي نجاتي
تمامی این سریال در مورد دو دسته آدمهایی بود که تعدادشان در این کشور شاید پنج درصد جمعیت کشور هم نباشد، (طه و خانوادهای که به قشر مرفهان جامعه تعلق داشتند، باران و کودکانی که از در نقطه مقابل آنها بودند) در این تقسیم بندی باید دقت کنیم که شکیب گرچه عضو خانواده دوم بود اما عملا متعلق به قشر نخست بود و برعکس نامزد بیتا گرچه در شمار خانوادههای رده نخست بود اما عملا در رده دوم جای داشت. این در هم ریختگی و تن ندادن نویسندگان و کارگردان به مجموعههای بسته و از پیش تعیین شده از خصوصیات داستانهای پست مدرن است. که بعدا دوباره به آن باز خواهیم گشت. اما به راستی چه تعداد از مردم کشور ما درگیر چنین مشکلی هستند؟ در همان پنج درصد چه تعداد چنین مشکلی دارند. نوشتن از داستانی که پا در هوا دارد و انگار درباره مردمی دیگر در سیارهای دیگر است از آن کارهاست که در صدا و سیما مانند آن بسیار است.
خواهید گفت در بقیه دنیا هم از این نوع نگاهها وجود دارد به عنوان مثال سریالهای کرهای که اتفاقا در کشور ما بینندگان فراوان دارد چه؟ در این نوع سریالها یا فیلمها بیننده از همان ابتدا متوجه است که سریالی که میبیند در زمان و مکان دیگری اتفاق افتاده بنابراین متوقع امری واقعی نیست به علاوه این که صحنههای نبرد جادویی که توانایی پرش و ضربههای آنان را نشان میدهد خواننده دم به دم متوجه میکند که منظور ما دنیایی خیالی است نه دنیایی رئالیستی. اما در چنین سریالی که از سیما پخش میشود بیننده در فضایی رئالیستی نا واقعی گام بر میدارد. البته تاکید بسیار زیاد نویسندگان بر عوامل " محیط" ،"وراثت" و "شرایط اقتصادی" داستان را به سمت داستانهای ناتورالیستی سوق میدهد اما همزمانی دو داستان - یکی داستان زندگی باران، دیگری داستان عشق بدفرجام بیتا"- و عدم توجه بر کانون قشر پایین جامعه این سریال را در زمره سریالهای پست مدرن قرار میدهد. اما در اینجا هم مولفههای داستانهای پست مدرن رعایت نشده است و باز هم داستان سریال پا در هوا میماند.
در مورد شکیب این نکته گفتنی است که گرچه او را در داستان موجودی شرور نشان میداد، اما نگهداری او از کودکان خیابانی آیا شرارت است به علاوه این که در این داستان ما دیدیم که او کودکان را نه برای دزدی و گدایی که برای درامد بیشتر به فروش میفرستاد حالا شما بگویید سوء استفاده از کودکان. اما با تمام سخت گیریهایش کدام کودک را به جرم کم کار کردن ازار داد بر عکس در صحنههایی که دیده میشد او با دست به کودکان لقمه میداد و هیچ نشانی از نفرت یا ترس در کودکان نبود گویی واقعا او را دوست داشتند... اما برای پیشبرد داستان نویسندگان او را تا حد سر حد گرگ داستان شنل قرمزی شرور نشان داد. این سر در گمی نویسندگان، در نوشتن داستان است که بین داستان پست مدرن که در آن هیچ کسی شیطان نیست و هیچ کس هم فرشته نیست، بالانس میزنند و راه به جایی نمیبرد.
داستان سریال، مملو از زائدههای به درد نخور و گمراه کننده بود. در سکانس اوج وقتی که شکیب با حامد درگیر شد و کشته شد. هیچ گرهی گشوده نشد و هیچ جذابیتی بر داستان افزوده نشد جز تعلیق که آن هم البته در قسمت بعد هیچ جواب مثبتی نداشت. به علاوه این که قاتل هیچ مجازات نشد. اصلا سرنوشت او در قسمت بعد ادامه نیافت.
از جمله موارد دیگری که میتوان در این سریال اشاره کرد نقش پلیس بود؟ بود و نبود پلیس در آن چه تفاوتی داشت. جاییکه همه چیز بر عهده سرنوشت (محیط) گذاشته میشود حتا مجازات آدمها وارد کردن پلیس به آن توهین آشکاری به مجموعه پلیس کشور است در این داستان پلیس عملا هیچ کار مثبتی انجام نداد. گویی نویسندگان داستان اصلا نمیداند در کدام ژانر مینویسد. پایان بندی بسیار ضعیف ذهن ما را به سمت نکتهای میبرد و آن اینکه احتمالا کسان دیگری در جریان داستان دست برده باشند و آن را مطابق با ذوق خود تغییر دادهباشند. کلام آخر این که این سریال جز سر درد و چشم درد و البته کمی عاطفه را قلقلک دادن هیچ چیز دیگری نداشت.