مشروح اخبار


» فقط بگذارید مثل آدم بمیرم




پوریا عالمی درمطلبی طنز بعنوان "ریچارد فرای وصیتش را پس گرفت"نوشت:

ریچارد فرای زنگ زد به موبایلم که «عالمی، کجایی؟ بیا من را از دست اینها نجات بده.»
گفتم: «ریچارد؟ خودتی؟ بابا تو که مرده بودی.‌ای کلک. خودت‌رو زده بودی به مردن؟»
ریچارد گفت: «نه جانم. نه عمرم. من واقعا مردم. اما حالا هم که مردم به آرامش نرسیده‌ام. منِ بدبختِ فلک‌زده وصیت کرده بودم بعد از مرگم کنار زاینده‌رود دفنم کنند اما... این تنها اشتباه زندگیم بود... اشتباه که هیچی، غلط کردم... خودت را برسان کنار زاینده‌رود و من را نجات بده.»
گازش را گرفتم و رفتم اصفهان. دیدم اوه‌اوه، جماعتی کنار زاینده‌رود دارند به‌زور تابوت ریچارد فرای را دفن می‌کنند، جماعتی هم می‌گویند اگر می‌خواهید فرای را اینجا دفن کنید باید اول ما را دفن کنید و از روی نعش ما رد شوید.
من گفتم: ببخشید، ولی امکان ندارد از روی نعش شما رد شویم تا ریچارد را دفن کنیم.
جماعت گفتند: چرا؟
گفتم: چون ریچارد فرای، شرق‌شناس و فارسی‌شناس بزرگ، وصیت کرده بود کنار زاینده‌رود دفن شود. شما که وصیت نکردید اینجا دفن شوید. اول بروید وصیت کنید، بعد سریع بیایید.
جماعت یکهو دویدند بروند وصیت کنند.
در همین حیص‌وبیص و ‌گیرو‌دار (که جفتش یک معنی می‌دهد و ما فقط خواستیم دایره لغاتمان را بزرگ‌تر نشان بدهیم)، یکی آمد با اسپری روی در و دیوار بنای یادبود نوشت: «مرگ بر منافق». رفتم گفتم: عزیزم، تعریف منافق یعنی چی دقیقا؟ تاریخ سیاسی معاصر را تا کجا بلدی گلم؟ بعد هم این بنده خدا، ریچارد فرای، نه‌تنها منافق نبوده که خیلی هم موافق بوده.
طرف فکری کرد و بعد با اسپری نوشت: «بنای آمریکایی تخریب باید گردد.» گفتم: بنای آمریکایی یعنی چی؟ بنای آمریکایی مثلا کاخ‌سفیده. اینکه با چهارتا آجر بهمن و آجر فشاری، یک چهاردیواری ساختند این بغل، اسمش بناست؟ اگر راست می‌گویی برو روی کاخ‌سفید بنویس.
طرف فکر کرد و دست آخر نوشت: «مرگ بر آمریکا.» گفتم: آهان. آفرین. این شد شعار. از هم تشکر کردیم و رفت.
رو برگرداندم دیدم، جماعتی که رفته بودند، بدوبدو دارند برمی‌گردند و داد می‌زنند «وصیت کردیم... وصیت کردیم...» و کپی وصیتنامه‌هایشان را هم آورده بودند و تحویل من دادند. گفتم: خب چه وصیتی کردید؟
گفتند: اگر قرار باشد ریچارد فرای کنار زاینده‌رود دفن شود، باید از روی نعش ما رد شوید.
گفتم: یعنی چی؟
گفتند: یعنی ما حاضریم بمیریم، اما نگذاریم ریچارد فرای درست بمیرد.
گفتم: گلان باغ زندگی، آرام باشید. خودتان را رها کنید. عصبانی نباشید.
گفتند: نه. نه. نه... ما می‌میریم اما نمی‌گذاریم ریچارد فرای بمیرد...
گفتم: ولی مرده‌ها.
گفتند: نه... نه... نه... ما حاضریم بمیریم...
گفتم: گلان باغ امید، چرا این‌همه حاضرید برای هر چیزی بمیرید؟ تا حالا بهش فکر کرده‌اید برای نمونه هم‌ که شده، به‌خاطر یک چیز زنده بمانید و زندگی کنید؟
رفتند توی فکر.
من رفتم تابوت ریچارد فرای را برداشتم گذاشتم توی آمبولانس و راه افتادیم. ریچارد آمد جلو، پیش من نشست و گفت: «دمت گرم. داشتم از ترس می‌مردم.»
گفتم: بریم قهوه‌خانه چاه‌حج‌میرزا، چایی بزنیم با نیمرو، جگرت حال بیاد؟
ریچارد گفت: نه. من می‌خواهم وصیتم را عوض کنم.
بغض کردم و دوتا گولی اشک از چشمم افتاد پایین.
ریچارد گفت: پوریا، می‌خواهم وصیت کنم جنازه من را ببر قطعه هنرمندان بهشت‌زهرا.
گفتم: ریچارد؟ این حرفه آخه می‌زنی؟ پسر، حواست نیست‌ها. قطعه هنرمندان؟ الان هنرمندان می‌میرند، زا‌به‌راه می‌شوند. الان توی قطعه هنرمندان بیشتر کسانی دفن می‌شوند که هنرشان این بوده که نظر مدیران را جلب کرده باشند. می‌فهمی چی می‌گویم؟
ریچارد فهمید چه می‌گویم و گفت: پس من وصیت می‌کنم من را امامزاده طاهر دفن کن.
گفتم: فرای... چه می‌گویی تو؟ همان‌ها که امامزاده طاهر دفن شدند، هنوز سنگ قبر ندارند. اگر هم می‌شد انتقالی می‌گرفتند می‌رفتند یک قبرستان دورافتاده‌تر.
ریچارد گفت: پس وصیت می‌کنم من را... چی وصیت کنم آخر؟
گفتم: این‌همه شرق‌شناسی بلدی، متوجه نشدی اختیاردار زنده و مرده‌ات خودت نیستی. به‌نظرم وصیت می‌کردی جنازه‌ات را بیندازند در جوب. اینطوری شهرداری پیدات می‌کرد و زودتر و محترم‌تر و بی‌دردسرتر تا الان یک گوشه و کناری دفن شده بودی و به آرامی مشغول مردنت بودی.
ریچارد فرای سرش را گذاشت روی شانه‌های من که خوابش بگیرد، که آرام دل بی‌تابش بگیرد و گفت: حالم حال سوته‌دلانه.
گفتم: چیزی نیست. یک کم بعد از مرگ بالا و پایینت کردند، دنیازده شدی، دقیقا مثل وقتی دریازده می‌شود آدم.
ریچارد فرای گفت: کاش جای شرق‌شناسی لابی می‌کردم با ارز دارو، ماشین وارد ایران می‌کردم. الان چه بزرگداشتی برام می‌گرفتند... و چشم‌هایش را بست و خودش را به مردن زد.

 




تاریخ انتشار : 24 فروردین 1393, 02:42



» اخبار مرتبط:

  • خواب رزمنده در خیبر+عکس
  • فتوای آیت‌الله اردبیلی درباره پارازیت‌های ماهواره‌ای
  • در سفر خارجی نوروزی مقصد مهم نیست؛ عشق مهم است
  • دولت سابق با تغییر «اساسنامه» به‌دنبال تصاحب «دانشگاه آزاد» بود
  • جمع‌آوري بازي رايانه‌اي ترور موسوي و كروبي
  • » اشتراک گزاری خبر

    نام:*
    ایمیل:*
    متن نظر:
    کد را وارد کنید: *
    عکس خوانده نمی‌شود


    در میان پیشنهادات این روزها، کدام را قابل اعتنا می‌دانید؟