مردم اگر چشمانشان را هم ببندند کوچه های شهر من هیچگاه از یاد نخواهند برد کودکانی را که از فرط گرما و خاکی بودن و گاه داغی آسفالت کف خیابان های شهر له له میزده و دوازده سیزده نفره دنبال توپ های پلاستیکی دو پوسته ی قرمز و آبی صب را به شب می رساندند. جای جای شهر من داغدار کودکانیست که حسرت یک پارک شادی بر دلشان ماند. کجایند آنهایی که داد سر میدهند دهه ی شصت نسل سوخته است؟ من اینجا ایستاده ام تا با تمام توانم فریاد بزنم تمام کودکان شهر من نسل سوخته اند. شهر من شهر فراموش شده هاست، شهریست که تا به ابد مدیون همین نسل گذشته و نخبه های کنونی ست که هر کدام چون همان دوران اما با کمی تفاوت مورد ظلم واقع شده اند.
مردم اگر چشمانشان را هم ببندند
کوچه های شهر من هیچگاه از یاد نخواهند برد کودکانی را که از فرط گرما و خاکی بودن و گاه داغی آسفالت کف خیابان های شهر له له میزده و دوازده سیزده نفره دنبال توپ های پلاستیکی دو پوسته ی قرمز و آبی صب را به شب می رساندند. جای جای شهر من داغدار کودکانیست که حسرت یک پارک شادی بر دلشان ماند. کجایند آنهایی که داد سر میدهند دهه ی شصت نسل سوخته است؟
من اینجا ایستاده ام تا با تمام توانم فریاد بزنم تمام کودکان شهر من نسل سوخته اند. شهر من شهر فراموش شده هاست، شهریست که تا به ابد مدیون همین نسل گذشته و نخبه های کنونی ست که هر کدام چون همان دوران اما با کمی تفاوت مورد ظلم واقع شده اند.
آری همشهریان من همان کودکان دیروزاند که امروز نخبه های استان های مجاور و پایتخت شده اند، چرا که امروز نیز از فرط نبودن امکانات شغلی و رفاهی مناسب باز هم از شهر فراری داده شده اند. اگر اندک افرادی در شهر مانده اند و داد دلسوزی مردم را سر میدهند، آیا نباید کسی باشد که* هل من ناصر ینصرنی* اش را پاسخ گوید؟ آیا کسی هست دست پر از اخلاص این افراد دلسوز شهرش را بگیرد؟
شهروندان فهیم شهر دهدشت، مردم مظلوم شهر دهدشت؛ میدانم که شما از ظلم هایی که بر خود و فرزندانتان طی سالیان روا داشته اند از من آگاه ترید اما آیا سکوت بس نیست؟
آیا حق من و ما نیست که به شهر خود برگردیم و نخبه هابمان را، فرزندانمان را در شهر خود با آغوش باز پذیرا باشیم؟
آیا دنبال وعده های انتخاباتی نمایندگان محترم مجلس دویدنهامان بس نیست؟
آیا کودکان دیروز و نخبه های امروزمان نباید سهمی از خاک شهرمان برای خود بردارند؟ چرا در مقابل جوانان و نخبگان شهرمان این چنین نامهربانیم نسب به آنها مسئولیت ناپذیریم؟
چرا به نخبگان شایسته و دلسوز شهرمان که چون آب زلال هستند اعتماد نمیکنیم؟
امروز روز عمل است، سوا و وَرایِ از شعارها و وعده ها بیایید این بار با اعتماد به فرزندان شایسته ی دیارمان، از مهاجرت آنها جلوگیری کرده و مهاجرین را برگردانیم
به قلم بانو اعظم کاظمی
» اخبار مرتبط:
» اشتراک گزاری خبر