طي هفتههاي اخير، يکي از سرگرميهاي هر روزه اين روزهاي همه هموطنان اين شده بود که از ساعت 6 صبح تا ساعت 10 شب، هر نيم ساعت يکبار، قيمت دلار را از همديگر ميپرسيدند و وقتي قيمت جديد را ميشنيدند، آن قدر تعجب ميکردند که ناگهان و ناخودآگاه با صدايي رسا، ميگفتند: واي! واي! اما ديروز قيمت دلار در هر چند صدم ثانيه، يکبار تغيير ميکرد و وضعيت به گونهاي شده بود که ديگر فرصت براي واي! واي! گفتن هموطنان هم وجود نداشت. شاعر ميفرمايد «هر لحظه به نرخي، بت عيار درآيد»؛ واضح و مبرهن است که بت عيار، همان دلار خودمان است و منظور از لحظه هم، همان چند صدم ثانيه است! عجب تيزبيني منحصر به فردي داشته شاعر که چيزي را که هيچکس باور نميکرد، پيشبيني کرده بود!
به گزارش خبرگزاري مهر، روز گذشته،آخرين قيمت دلار در تابلوي صرافي ميلاد در چهارراه استانبول (ساعت 15 و 30 دقيقه) 3500 تومان درج شده بود. واقعا واي! واي! اما پس از آن ديگر صرافيها هم بريدند و کرکرهها را پايين کشيدند! مگر يک صرافي چقدر ميتواند طاقت بياورد و ماشين حسابش را به کار بيندازد! الان هم آنقدر فضا عاطفي شده که هيچکس جرات ندارد از ديگري بپرسد که دلار چند است. ميدانيد که در فضاي عاطفي ديگر واي! واي! به کار نميآيد! رويم به ديوار، گلاب به چهره مبارک همهتان، معلوم است که داستان، داستاني نيست که کار چند تا دلال باشد. باور کنيد بازي به جايي رسيده که حتي دلالها هم کرکره را پايين کشيدهاند! حالا بايد به شيوه معمول بپرسيم: لطفا يک نفر پرتقال فروش را پيدا کند، پرتقال فروشي که ميتواند يک روزه قيمت دلار را 500 تومان ناقابل بالا ببرد!
نويسنده : محمدحسين روانبخش
» اخبار مرتبط:
» اشتراک گزاری خبر