سید ناصر حسینیپور در شانزده سالگی با پایی که از ساق آویزان شده بود، به اسارت نیروهای بعثی درآمده و بارها تا مرز شهادت پیش رفت. یادداشتهای روزانه او روی كاغذ سیگار که آنها را درون عصای خود پنهان میکرد، بعدها به کتاب خاطرات 808 روز اسارتش تبدیل شد؛ کتابی که اشكها و لبخندهای اسرای ایرانی در عراق را به گونهای میخکوب کننده به تصویر میكشد.
سرگذشت حیرتانگیز سید، آغاز ابتلائات طاقتسوز از سنین نوجوانی در جنگ و اسارت و روایت صریح و شفاف آن دوران، کتاب «پایی که جا ماند» را به یکی از خواندنیترین آثار مکتوب حوزه دفاع مقدس تبدیل کرده است؛ تا آنجا که در ماه گذشته، این کتاب مورد تجلیل و تحسین خاص رهبر معظم انقلاب نیز قرار گرفت.
به قول خود سید ناصر، «پایی كه جا ماند» در خاك كشور عراق و در شهر بغداد جا ماند تا حتی یك وجب از خاك ایران اسلامی در دست دشمن جا نماند.
نشریه «پاسدار اسلام» این بار به سراغ آقاي سيد ناصر حسيني پور رفته و با وی گفتوگوی مشروحی داشته است.
نویسنده کتاب «پایی که جا ماند» میگوید:
* روز نخست اسارتم افسر عراقی برای اینکه به امام توهین کنم، برایم مهلت تعیین کرد. وقتی به امام توهین نکردم، دو گلوله به هر دو پایم شلیک کرد. این در حالی بود که پای راستم قطع و استخوانهایش متلاشی شده و پای چپم هم بدجوری زخمی بود.
* جنگ یک گنج بود و زندانهای عراق در کنار پستیها و خباثتها و شکنجهاش پر از صفا و صمیمیت و عشق و دینداری و ولایتمداری و محل تولید ارزشهای الهی، اخلاقی و انسانی بود. دلم برای زندان تنگ میشود. چون ما زندان بودیم ولی زندانبانان را با مفاهیم و آرمانهای امام به اسارت خود درآورده بودیم.
* بعد هم که با پای نیمه آویزان اسیر شدم، فکر کردم حالا چه باید بکنم و به این نتیجه رسیدم که باید همه جنایات بعثیها را ثبت کنم، به همین دلیل، مطالبم را به صورت کد نوشتم تا اگر روزی به وطن برگشتم، خاطراتم را از روی آنها بنویسم.
* باورم نمیشد آقا را از نزدیک ببینم و آقا یک ساعت و ده دقیقه برای ما وقت بگذارند. وقتی مقام معظم رهبری وارد سالنی که ما نشسته بودیم، شدند و پرسیدند: این آسید ناصر ما کدامتان هستید، همه دردهای اسارت، شلاقها و باتومهایی که در اسارت خورده بودم و همه آن شکنجهها و دردها تسکین پیدا کردند. تقریظیه آقا هم برایم عجیب بود.
*موقعی که شروع به نوشتن کتاب کردم، همه تلاش من این بود که اغراق نکنم و حقایق را عینا نقل کنم. هر جا که کم آوردم، نوشتم و نخواستم از خودم قهرمان بسازم. یکی از عراقیها برایم کتلت میآورد و روی دیوار توالت میگذاشت و من همهاش را خودم میخوردم و به کسی نمیدادم و ننوشتهام که ایثار میکردم!
* اهل سیاهنمایی نیستم. خب برخی از مسئولین همانند مجاهدین دوران دفاع مقدس در عرصه مدیریت فعلی کار و تلاش نمیکنند. باید ایثارگونه و جهادگونه عرصههای مختلف کشور را مدیریت کرد. مثل سالهای دفاع مقدس. من اشکال و کمکاری هر کس را روی خودش میگذارم نه نظام. یا به تعبیری «اسلام به ذات خود ندارد عیبی/ هر عیب که هست از مسلمانی ماست».
» اخبار مرتبط:
» اشتراک گزاری خبر