نويسنده : سيدحميدرضا خوشدل |
سلام من به ارز بيسکون باد به آن که کرده دل را پرزخون باد سلام من به ارز بيمروت که دارد با ريال ما کدورت سلام من به ارز وارداتي به بورس ارز در اين بازار قاطي سلام اي همدم غول گراني گراني را سبب بر شادماني سلام اي تير از ترکش رهيده سلام اي رخت ارزاني دريده بگو بينم چرا آرامشت نيست چرا با پول ما روي خوشت نيست؟ چرا روي گريزت از ريالست؟ چرا فکر فرود تو خياليست؟ مگر رنج مرا سرلوحه داري که چشم روز نيکم را نداري مگر تو رهزن راه رفاهي چرا دائم مرا افسرده خواهي بيا خوشتر بشو با روزگارم که غرفهدار اين بازار زارم بيا کوته از اين بالا نشيني وگرنه روز خوش ديگر نبيني بيا و مرحمت بر حال خود کن بيا و شر نکن، قدري حيا کن! بترس آخر زتدبيري که چيدند برايت خواب رسوايي بديدند اتاق ارز را کردند برپا که ديوي چون تو را اندازد از پا بترس زان که ز اوج خود رهاشي به زير آيي، چو فرش زيرپاشي به فحواي کلامم گوش بسپار الهي خير نبيني... دست بردار! |
» اخبار مرتبط:
» اشتراک گزاری خبر