مشروح اخبار


» چگونه می‌توان ایرانی بود؟



اگر ایرانی در طی تاریخ دراز خویش بارها فرصت یافته است که چیزهای سودمند به دنیا هدیه کند، ‌اغلب در مواردی بوده است که تسامح و عدالت در محیط حیاتش غلبه‌ی کافی داشته‌است. چنان که از ادبیات عظیم گذشته‌ی ما آن چه در محیط بی‌تسامح و عاری از عدالت ترک و تاتار قرون وسطایی عرضه شد تملق‌های رنگ‌آمیز ابله‌فریبی است که در قصاید امثال فرخی و انوری و ظهیر انعکاس دارد معانی عرفانی و عمیقی که شعر گذشته‌ی ما را از هوای تازه‌ی افق‌های پاک انسانیت سرشار می‌کند در دنیای خانقاه‌ها و مجامع اهل علم به وجود آمده است که عدالت و تسامح در دوران‌های سختی فقط در چهار دیوار آن‌ها پناهگاه می‌یافته است.

درست است که در بعضی مواقع مثل آن چه در عهد خسرو انوشیروان در مبارزه‌ی با پیروان مزدک انجام شد یا آن چه در زمان‌های نزدیک به عهد ما در مبارزه با پیروان بعضی مذاهب تازه جریان یافت، ‌این تسامح و عدالت قدری فراموش شد اما نه فقط آن تندروی‌ها با روح ایرانی توافق نداشت و خردمندان گذشته هم آن گونه خامی‌ها و بیدادی‌ها را هرگز از روی میل و رضا نستودند، ‌بلکه این هیجان‌ها در قیاس با تعادل به‌نسبت پایدار و مستمر روح ایرانی، در اصل لحظه‌ای کوتاه بیش نیست و آن‌ها که در درام‌های بزرگ با ورطه‌های روح انسان آشنایی دارند بی‌گمان برخورده‌اند به این که متعادل‌ترین روح‌ها هم لحظه‌‌های بحرانی دارند و البته همان گونه که هیجان‌های ناگهانی و بی‌لگام یک روح متعادل و صف تعادل را از او سلب نمی‌کند چند هیجان زودگذر و بی‌دوام هم در تاریخ دراز یک قوم نمی‌تواند نشانی باشد بر بی‌تعادلی روحی آن قوم و بی‌تسامحی او.

در فتوح اسلامی هم این روح ایرانی آسیب قوی ندید بلکه از اسلام نیز وسیله‌یی ساخت برای آن که استعدادهای خویش را عرضه کند و البته در آن چه به فرهنگ اسلامی مربوط است بدون شک زبان ایرانی یک زبان آریایی است در نقل و نشر این دین سامی همان نقشی را داشته‌ است که زبان آریایی لاتینی داشت در نشر و توسعه‌ی مسیحیت سامی. وقتی صحبت از فرهنگ ایرانی است زبان این فرهنگ را که آمیزش پاره‌یی لغات غیر ایرانی با لغات دری به آن قدرت حیاتی قابل ملاحظه‌یی بخشیده است نمی توان از خاطر برد. درست است که این زبان خالص نیست اما وجود خونی تازی و تاتار در امثال ابومسلم، شاه عباس و نادرشاه هم آیا ما را در ایرانی بودن آن‌ها باید به شک بیندازد؟ زبان حافظ و سعدی و خیام و مولوی زبان واقعی فرهنگ ایرانی است و وجود پاره‌یی لغت‌های غیر ایرانی درین زبان نمی‌تواند علاقه‌ی ما را نسبت به آن کم کند. می‌گویند ادوارد براون انگلیسی وقتی برخورد با دانشمندانی می‌کرد که می‌توانستند به فارسی تکلم کنند، هر زبان دیگری را کنار می‌گذاشت و می‌گفت باید فارسی حرف زد چرا که وقتی انسان فارسی حرف می‌زند احساس می‌کند زبانش انسانی‌تر است. نمی‌دانم آیا ایرانی‌هایی که در خانه‌ی خود با فرزندان ایرانی خود به زبان فرنگی حرف می‌زنند یا در ادارات، کارگاه‌ها و بیمارستان‌ها مطالب خود را به زبان انگلیسی تقریر می‌نمایند از این کلام براون احساس شرمساری می‌کنند؟

من وقتی در باب گذشته‌ی ایران تأمل می‌کنم از این که ایرانی‌ها دنیا را به نام دین یا به نام آزادی به آتش و خون نکشیده‌اند، از این که مردم سرزمین‌های فتح شده را قتل عام نکرده‌اند و دشمنان خود را گروه گروه به اسارت نبرده‌اند، از این که در روزگار قدیم یونانی‌های مطرود را پناه داده‌اند؛ ارامنه را در داخل خانه‌ی خویش پذیرفته‌اند؛ جهودان و پیغمبرانشان را از اسارت بابل نجات داده‌اند؛‌ ازین که در قرن‌های گذشته جنگ صلیبی بر ضد دنیا راه نینداخته‌اند و محکمه‌ی تفتیش عقاید درست نکرده‌اند؛ ازین که ماجرای سن بارتلمی نداشته‌اند و با گیوتین سرهای مخالفان را درو نکرده‌اند؛ ازین که جنگ گلادیاتورها و بازی‌های خونین با گاو خشم‌آگین را وسیله‌ی تفریح نشمرده‌اند؛ ازین که سرخ‌پوست‌ها را ریشه‌کن نکرده‌اند و بوئرها را به نابودی نکشانیده‌اند؛ ازین که برای آزار مخالفان ماشین‌های شیطانی شکنجه اختراع نکرده‌اند و اگر هم بعضی عقوبت‌های هولناک در بین مجازات‌های عهد ساسانیان بوده است آن را همواره به چشم یک پدیده‌ی اهریمنی نگریسته‌‌اند و ازین که روی هم رفته ایرانی‌ها به اندازه‌ی سایر اقوام کهنسال دنیا نقطه‌ی ضعف اخلاقی نشان نداده‌اند احساس آرامش و غرور می‌کنم و در این احول اگر پرسش سمج و تأمل‌انگیز منتسکیو و پاریسی‌های کنجکاوش یقه‌ام را بگیرد و باز از من بپرسد «چگونه می‌توان ایرانی بود؟» پاسخ روشنی برای آن آماده دارم.

جوابی که خود پرسشی دیگرست‌: «چگونه می‌توان ایرانی نبود؟» گمان دارم نسل تازه‌یی که حالا دارد به عرصه می‌آید و حتی نسل‌هایی که می‌بایست شاهد استمرار تاریخ و فرهنگ ایران باشند نیز می‌خواهند همین جواب غرورانگیز را در برابر پرسش منتسکیو داشته‌باشند. در این صورت می‌بایست نه فقط خودشان این عنصر اخلاقی و انسانی را که در فرهنگ ایران هست حفظ کنند بلکه از طرف ما نیز باید این اندازه سعی شود که با ایجاد تزلزل در این آرمان‌های انسانی، ‌امید آن که در آینده هم ایرانی مثل ایرانی گذشته‌ی ملامت‌پذیر بماند از بین نرود.

با این همه هرگاه روزی بیاید که زبان ما از دخالت‌های هوسناکانه‌ی امروزینگان آسیب ببیند و محدود شود، ‌هرگاه ظرافت و ادب سنتی ما به خشونت و وقاحت عاری از گذشت بگراید، ‌هرگاه روح عدالت‌جویی در نزد ما به درنده‌خویی انتقام‌جویانه منتهی شود، هرگاه به جای تسامح فرخنده‌ی کوروشی سانسور عقاید در فرهنگ ما رواج پیدا کند و علاقه‌ی به خیر مزدیسنایی در بین ما جای خود را به خودپرستی‌های دیوینسان بدهد در آینده‌ بسا که دنیای انسانیت با کنجکاوی پاریسی‌های عهد منتسکیو اما با ناخرسندی و نفرتی که در خور روح تهذیب‌یافته‌ی انسان کامل خواهد بود از روی تلخی و انکار خواهد پرسید: «ایرانی؟ ... چگونه می‌توان ایرانی بود؟» امید من آن‌است که در آینده نیز لحن این پرسش هرگز از شور و شوق ستایش‌گرانه‌ی دوستداران ایران خالی نباشد.
ماندانا عصری /برگرفته از کتاب «نه شرقی، نه غربی، انسانی»، دکتر عبدالحسین زرین‌کوب،




تاریخ انتشار : 2 آذر 1391, 08:41



» اخبار مرتبط:

  • زبان فارسی از" شبکه آی‌فیلم" حذف می‌شود
  • بزرگواری از وجود برخی عروسک ها انتقاد کرد
  • "پف‌یوز" رکیک نیست!
  • تبریک ویژه سخنگوی وزارت خارجه آمریکا برای ایرانی ها+عکس
  • زن تکواندو کار ایرانی کشف حجاب کرد+عکس
  • » اشتراک گزاری خبر

    نام:*
    ایمیل:*
    متن نظر:
    کد را وارد کنید: *
    عکس خوانده نمی‌شود


    نظرشما در مورد سیستم؟