طنز - محمدرضا عالی پیام در این قطعه شعر طنز با اشاره به مشکل بینایی خود، چاره همه مشکلات اساسی مردم را زورو میداند و دنبال یک چشم پزشک خوب است!
چون همیشه خراب می بینم
گفتم این چشم ها معالجه کن
ظلمات، آفتاب می بینم
ملتهب گشته مردمک زان رو
همه در التهاب می بینم
نان خالی سفره خود را
مرغ و جوجه کباب می بینم
توی جیبم که اکثرا خالی است
شپشک با سه قاب می بینم
حرف مفت جفنگ بی سر و ته
مثل حرف حساب می بینم
این همه دود و دم که در شهر است
بوی عطر و گلاب می بینم
آب جوهای شهر تهران را
چون طلای مذاب می بینم
نظم این عالم منظم را
بی حساب و کتاب می بینم
مشکلات اساسی مردم
همه را بی جواب می بینم
چاره ساز تمام مشکل ها
یک زورو با نقاب می بینم
هر زمان وعده خوشی آید
پر ز لفت و لعاب می بینم
لیک گاه عذاب و گاه عقاب
اضطراب و شتاب می بینم
شب به شب نقشه می کشم با خود
روز نقش بر آب می بینم
هر زمان فال گیرم از حافظ
خویش را کامیاب می بینم
لیک آن کام چون کف صابون
پر هوا و حباب می بینم
مرغ پر کنده را به قصابی
دختر بی حجاب می بینم
چون به من خانمی سلام کند
علتش فتح باب می بینم
من چپولم خدا شفایم ده
راست را پیچ و تاپ می بینم
بس کن این شعر بی مزه هالو
سر تو زیر آب می بینم
» اخبار مرتبط:
» اشتراک گزاری خبر