مشروح اخبار


» غم نامه ای در سوگ فرهنگی فرهیخته زنده یاد آ میر فضل الله دانشمند



چگونه میتوان به تصویر کشید که چه درد جانکاه و عظیمی دارد در فراق پدر سوختن و جامه دریدن ؟
پیکره ایلمان در هم شکسته است و ایل شکوهمندمان در سوگ بزرگمرد بی مانند دیگری کمر خم کرده است.

مطلبی که می خوانید از سری یادداشت های مخاطبین راک نیوز است و انتشار آن الزاما به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست. می توانید با ارسال یادداشت خود، این مطلب را تأیید یا نقد کنید.


أَيْنَمَا تَكُونُوا يُدْرِككُّمُ الْمَوْتُ وَلَوْ كُنتُمْ فِي بُرُوجٍ مُّشَيَّدَةٍ

ﻫﺮ ﻛﺠﺎ ﺑﺎﺷﻴﺪ ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﺩﺭ ﻗﻠﻌﻪ ﻫﺎﻯ ﻣﺮﺗﻔﻊ ﻭ ﺍﺳﺘﻮﺍﺭ ، ﻣﺮﮒ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺩﺭﻣﻰ  ﻳﺎﺑﺪ . 
نسا/78

«بزرگي زمردان روشن ضمير خردمندوبادانش وكم نظير
سخندان پرمايه ونيك بين كه شيرين سخن بودومجلس نشين
به حكم خداوند دادار پاك به تير اجل سينه اش گشت چاك»
بازهم چرخ گردون فلک از حرکت ایستاد تا این غم و درد بزرگ ، این مصیبت عظیم را به ثبت رساند .
بازهم یکی از شریانهای حیاتی ایل رضاتوفیق از حرکت ایستاد و  یکی از ستون های خیمه ایل دست از این دنیای خاکی شست و به دیدار معبودش شتافت .
در باورمان نمی گنجد که نیکمردی چون «آمیرفضل الله دانشمند» هم ایل را تنها گذاشته باشد .
سخندان و سخنوری از نسل دلهای سوخته ،
از جنس انسانیت و همدردی ،
از تبار پویایی و حرکت ،
غیرت و مردانگی و مهربانی بودند.
قلمها ناتوانند از نوشتن و سینه ها از فریاد زدن
بغض ها فروماند در گلوگاههایمان .
چگونه میتوان به تصویر کشید که چه درد جانکاه و عظیمی دارد در فراق پدر سوختن و جامه دریدن ؟
پیکره ایلمان در هم شکسته است و ایل شکوهمندمان در سوگ بزرگمرد بی مانند دیگری کمر خم کرده است.
و لیکن خوب میدانیم که مردان بزرگ هرگز نمی میرند ...
«آمیر فضل الله دانشمند »بزرگ زاده ای که بزرگ زیست و بزرگ رفت...
بزرگ مرد عرصه تعلیم و تربیت و پایه گذار  انقلاب آموزشی منطقمان
براستی این عمل دست کم از  اموزش عشایر بهمن بیگی نداشته و ندارد
«طیفون غمم گره، افتایه بهونم
کور وابی چراغ دل، شو سهونه جونم
کوه پات اوور سِه گرو اشکنایه کمرم، سهته هسخونم»
صدای مهیب  پاییز همیشه خزان ما از مسیر تردد ایل بزرگ رضاتوفیق، گوش هر رهگذری را می خراشد.
 ابرهای سوگوار، غریبانه می گریند.
 طوفان، پنجه در گلوی بلوط های کوه پات کرده است.
 غبار سهمگین غم و اندوه رضاتوفیق را پوشانده است.
 باران  از ییلاق تا قشلاقمان میبارد.
گویی ابرهای آسمان از ما گریان ترند؛
و تو چون سروی شکسته در آغوش سرد خاک خوابیده ای و گرمای هیچ چاله  و تش و تنگی،حریف سرمای سوزناک غم رفتنت نیست که نیست.
غم از دست دادنت طعم تلخ پاییز همیشه خزان ما را بیش از پیش اندوهبار کرد.
   صدای شیون و زاری از جای جای ایل و تبارمان بلند است و همه  در غم از دست دادنت لباس عزا به تن کرده اند !
بزرگ مرد مهربان ایل...
چگونه رفتنت را باور کنیم؟ 
چگونه باور کنیم که بار سفر بستی و از جاده ی سرد پاییز رهسپار ابدیت شدی؟
براستی چگونه باور کنیم که چراغ چشمانت خاموش شده و از صدای مهربانت خبری نیست.؟
شیر زرد، وری، مخوس. ایل ایخو کنه بار
جاهلون بی حرف خوت، هیچ نیکنن کار.
برخیز، که این روزها، به وسعت تمام داشته های ایلم که همان مهر و صفاست، حرف برای گفتن داریم.
برخیز ای بزرگ مرد مهربان ایلم که دل دریاییت لبریز از آرامش بود و همچون کوه پات زاگرس، استوار در مقابل حوادث روزگار، ایستادی و پا پس نکشیدی از تمامی ناملایمات روزگار
برخیز ای ابر باران زای مهر و‌محبت ایلم.
برخیز و با خورشید مهر و‌محبت، گرمابخش وجود ما و حرارت کلبه سرد، نمور و‌تاریک ایلمان باش.
برخیز که غیر از تو مارا دادرسی نیست
گویی همه خوابند ، کسی را به کسی نیست..
" تو هرگز نمرده ای، بهار سبز که بیاید، نامت با نارانج ها شکوفه خواهد داد"
ری  کُو واپَس که دِل ایل وباته هَنی هم
کوه پرِ قهقهه ی گوگ صداته هنی هم
هَنی اَم خین تو مِن بَلگِ چویل ایزنه  قُل
شورِ واگشت تو من سینه ی ایل ایزنه قل
سید مجتبی درویشی



تاریخ انتشار : 25 آبان 1402, 19:38



» اخبار مرتبط:

  • بهمن بیگی، ستاره ای که درآسمان دانایی درخشید
  • پیام تقدیر و تشکر « خانواده داغدار توفیقی » از ابراز همدردی مردم و مسئولان
  • سوگنامه ای برای مرگ یک معلم " او یک معلم بود"
  • بازگشت موحد بازگشت عزت به کهگیلویه
  • » اشتراک گزاری خبر

    نام:*
    ایمیل:*
    متن نظر:
    کد را وارد کنید: *
    عکس خوانده نمی‌شود


    نظرشما در مورد سیستم؟