شهرام شکیبا، طنز نویس در خبر آنلاین نوشت:
«خاطرات هاشمی از سفر به شمال و موضوع پلاژهای مختلط» این تیتر را در یکی از خبرگزاریها دیدم. لید مطلب هم این بود که «در خاطرات شخصیتهای سیاسی گاه نکاتی به چشم میخورد که گوشههایی از زندگی خصوصی آنان را به تصویر میکشد.»
شما وقتی این تیتر و لید را میخوانی به چه چیزهایی فکر میکنی؟ ناخودآگاه هزار و یک جور تصویر نامربوط به ذهن آدم خطور میکند که البته مفرح ذات هم هست.
اما خود مطلب را که میخوانی میبینی همه ماجرا مربوط به 29 و 30 تیر ماه سال 68 است که آقای هاشمی به شمال رفته بوده و در یادداشتهای روزانهاش این چند جمله به چشم میخورد: «سواحل این طرف خیلی آبادتر و پرجمعیتتر است...
معمولاً با دیوارهایی از حصیر محل شنای زنان و مردان جدا شده است ولی در مواردی زنان و مردان با هم در دریا هستند ولی آنان با لباس و روسری یا چادر در آب میروند؛ به آن صورتی که شنیده بودم سختگیری نیست.»
نمیدانم علت کار این خبرگزاری چیست؟ آنهم در حالی که هاشمی با رئیسجمهور ماچ و بوسه هم کرده؛ حالا با هم چند جمله فرضی و تیترهایی که «فارس» برای آنها خواهد زد را مرور میکنیم.
الباقی خاطرات فرضی و تیترهای پیشنهادی را شما در قالب کامنت مطرح کنید.
قدم نو رسیده مبارک
محمود احمدینژاد و اسفندیار رحیممشایی پدربزرگ شدهاند. پسر بزرگ رئیسجمهور، داماد مشایی است و در روزهای اخیر صاحب فرزند دختری شده است.
قدم نورسیده مبارک باشد اما نکته اصلی چیز دیگری است. اساساً چند سالی است که شرایط به گونهای شده که این دو نفر هرچه بشوند با هم میشوند و هرچه نشوند هم با هم نمیشوند. پدربزرگ شدن که مثال کوچک این قضیه است.