راک نیوز : رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام گفت: روزي در جمع ياران، به بهشتي گفتم اين تهمتهاي تلخ آزارت نميدهد؟ نگاهم کرد و گفت: اين آسياب به نوبت است، نوبت تو هم خواهد رسيد.به گزارش خبرآنلاين، سايت آيت الله هاشمي رفسنجاني متن کامل فيلم تبليغاتي سال 1384 وي در انتخابات نهمين دوره رياست جمهوري را منتشر کرده است که اهم آن در ادامه ميآيد؛
*دردانههاي عزيزم ايام غريبي است، سخت ترين لحظههاي زندگيم را ميگذرانم. هميشه نوشته ام - يا به ضرورت يا به دل - اما اين بار تفاوت دارد، شرح احوال است، احوال شخصي، کلمات زنداني احساساند و زنداني هميشه در پشت ميلهها، به رنجوري ميافتد! تاريخ چگونه قضاوت خواهد کرد: قدرت يا ضعف؟
* گاهي احساس سنگ دلي ميکنم که چرا خواست اين همه انسانها نميتواند دلم را با عقل همراه کند. تيرماه پارسال بازديدي بود از يک کارخانه. مهندس جواني با شور و ذوق همه چيز را توضيح ميداد. يکباره گفت: آقايهاشمي! شما اهل موسيقي هستي؟ تعجب کردم، جواب دادم: کم، گفت: چرا هستي! گوشتان راجلو بياوريد. گوش خود را نزديک دستگاه برد. من هم همين کار را کردم، گفت: ميشنويد؟ گفتم چي را؟ گفت: موسيقي، ما در اين کارخانه اسمش را گذاشتيم «سمفوني زندگي»، و زندگي را با چنان لبخندي و برقي در چشمانش گفت که غبطه خوردم .
*ترديدها رهايم نميکنند چه کنم؟ آخر هميشه آرزو و اميد داشتم در زمان حياتم ببينم که دستهايي تواناتر، اداره کشور را از ما تحويل بگيرند و ما بنشينيم و ببينيم و خدا را و مردم را شکر کنيم. اما ترديد دارم که با اين وضع اين آرزو به عمل برسد. لحظهها سخت شد با خودم ميگويم تو در لحظههاي سخت و دشوار بسياري بودي چرا اينبار خود چنين سخت و دشوار شدي؟. نکند تحملت کم شده ؟ طاقت درگيري نداري...
*آبرو کجا ميآيد؟ کجا ميريزد؟ ميشود کاري کرد بي آنکه با همه ريختن اون باشد. بعضي حرفها را تنها با تو ميتوان زد خدايا! من متاعي جز آبرو ندارم و عزيزتر از او ديگر هيچ، من با عزيزترين عزيزم به ميدان آمدم.
*خدايا به تو پناه ميبرم، معيشت مردم، خواسته اهل دين، خواسته روشنفکران، تراز زندگي جديد، حفظ سنتها، توسعه، عدالت و قهر - واژه اي که از آن بيزارم -ميشود پلي شد ميان همه اينها ميشود پلي شد ميان ارزشها و دنياي جديد ميشود پلي شد ميان اصول و عمل ، ميشود پلي شد ميان عدالت و توسعه .
*اين روزها بچهها مراعات مرا ميکنند، اين را از رفتار و گفتارشان ميشود فهميد و از نگاهشان ديروز فاطمه مرا ميپاييد - فهميدم - صداي او بي تابم ميکند، خدايا من در مقابل گريه ديگران ناتوانم ميدانم حرفهاي آنها چيست روز جمعه محسن نشست همه را گفت خبر داد ميخواهند اين بار هم حرمت شکني کنند نگران بود گفت: چند دستگيها بالا گرفته، هرکس حرفي دارد گفت: شما اگر بياييد با اين همه تفرقه و تشتت چه ميخواهيد بکنيد؟ گفتم: به همين دليل شايد بيايم. گفت: مردم اوضاع را رصد ميکنند و تصميم گيري برايشان دشوار شده . حالش را درک ميکنم. ولي ميداند که آدمي از آن خويشتن نيست . خاطره ملاقات با امام در روزهاي بسيار دور را برايش گفتم. درست مثل روزي که هم سن و سال محسن بودم که خدمت امام رفتم. بعضيها از اين جنس حرفها زدند و ايشان گفتند:همينهاست که وظيفه ما را سنگين ميکند.
*خبرنگاري ديروز پرسيد آقاي هاشمي بالاخره چه کار ميکنيد؟ نگاهش کردم: چشمهايش را به زير انداخت، گفتم: ميدانم سخت است ولي معمولاً از کارهاي سخت استقبال کرده ام. گفت: اگر اين را بلند بگوييد مردم ميفهمند. گفتم: ميدانم، مردم خوب ميفهمند خيلي خوب و اين کار را سخت تر ميکند، گفت: اينبار بايد ميثاق ببندي، ميثاق ! زنگ صدايش در تالار پيچيد.
*چرا نيتها را به سنگ تهمت ميزنيم. ايراني مسلمان که نبايد اين باشد. روزي در جمع ياران به بهشتي گفتم اين تهمتهاي تلخ آزارت نميدهد؟ نگاهم کرد و گفت: اين آسياب به نوبت است، نوبت تو هم خواهد رسيد! چقدر اين روزها بي شما سخت ميگذرد دوستان! من تا نيمه راه آمده ام مشيت اين بود که بمانم تا نوبت به من برسد. تا در سنگ زير و بالاي آسياب صداي شکستنهاي خود را بشنوم و بچشم.
» اخبار مرتبط:
» اشتراک گزاری خبر