راک نیوز: علی مندنی پور- تاریخ را با ترازوی انصاف سنجیده و تاریخ سازان را با بیطرفی و بدون تبعیض به داوری بنشینیم ! درمسیر حرکتِ بی پایان ، پر دست انداز و ملالآورِ قطار کهنه و رنگ و رو باخته ای بنام زندگی ، بارها این پرسش برایم پیش آمده: چرا و چگونه نقش سازنده و ارزشمند بزرگانِ این کهن سرزمین، هم آنانی که هماره پندار، گفتار و کردارشان برای جامعه الگو و راهگشا بوده و وجودشان مایه ی امیّد و افتخار، این گونه نادیده گرفته شده و خیلی زود یاد و خاطره شان به وادی فراموشی سپرده می شود ؟! چنین مینماید، جایگاه واژه زیبا و سازنده" نکو داشت و قدرشناسی" از بزرگان این مرز وبوم به ویژه در آنچه به "زندگان " مربوط می شود، در لابلای کتابِ فرهنگ رفتاری، گفتاری و کرداری مان ، رنگ باخته ، پوست انداخته و آنگونه که شایسته و بایسته جایگاه انسانی شان بوده، تبیین نشده و جا نیفتاده ! گویی ،در برنامه آموزشی مدرسه، برایمان درسی با این ویژگی ها گنجانده نشده وبه تَبَع آن در خانه و اجتماع نیز آموخته ای در خور نداشته ایم ! حال ،چرا و چگونه به اینجا رسیده ایم و چاره چیست؟ جای نقد و سخنِ بسیار دارد ، چه، نقش کلیدی تغییر و تحوّلات خواسته و نا خواسته در دولت ها و موضعِ سیاسی حاکمان وقت در گذرِ تاریخ را نمی توان در خلقِ چنان فضایی نادیده گرفت! پاره ای از پژوهشگران بر این باور ند : " حافظه تاریخی" ایرانی جماعت ضعیف است. داوری در این باره چندان راحت نیست، نیک میدانیم ، پیه چنین درد بی درمانی در گذر زمان فقط به تنِ شهروندان ایرانی مالیده نشده و نمی شود ، بَل ،کم وبیش همه شهروندان جهانی بدان مبتلایند! امّا گوئیا در مقام مقایسه، حافظه تاریخی ایرانیان از دیگران ضعیف تر است، و این که این نقیصه در میان شهروندان ایرانی پر رنگ تر بنظر می رسد، توجیه خاصّ خود را دارد وجای بحث اش اینجا نیست! از این که بگذریم، درد دیگری گریبانگیرمان شده، و آن اینکه ، همزمان همین ضعفِ حافظه تاریخی به نوعی آلزایمر اجتماعی با ویژگی های منحصر بفرد بَدَل گردیده ! به این معنا که از گذشته و گذشتگان، نه همه چهره ها و رویدادها، که چهره ها و رویداهای خاصّ و "مورد پسند" خویش را بیاد می آوریم ، و پاس شان میداریم! برای "دیگر رویداد ها و چهره ها" ارزش و منزلتی قائل نشده در مقام نفی شان بر آمده و خود را به "کُما" می زنیم! آنچه این روزها در دخمه های تنگ و تاریک موسوم به کوپه های قطار زندگی شاهدیم، اسفناک تر از آن است که به تصوّر من وتو و ما درآید. مارا چه شده است، چشمانمان را بر رویدادها و واقعیّت های تاریخی و تعیین کننده بسته ایم و با تاریخ و واقعیت هایش اینگونه گزینشی بر خورد می کنیم ؟! خوره ای که به جان پیکر درخت کهن سال و نیم جان فرهنگِ دیرپای ایران شهرمان افتاده و میرود، تا آرام آرام آن را از درون تهی کند! که هرگز چنین مباد. بگذریم ،در جامعه ای که اخلاق اجتماعی و به تَبَع آن اخلاقِ فردی بنا به علل و تحت تاثیر عوامل و انگیزه هایی چند که شرح آنها در این یادداشت کوتاه نمی گنجد، در سراشیبی قرار گرفته و سیر نزولی می پیماید، تا آنجا که می توان از آن به" بحران اخلاقی" همه دوران های تاریخ این سرزمین یاد کرد، چه چیزی برای گفتن و عرضِ اندام من و مایِ نوعی باقی مانده! مروری بر این قصّه پر غصّه، در کنارِ شهروندانی که با روز مرّه گی دست وپنجه نرم کرده و خیلِ عظیمی از آنها در فلاکت دست و پا زده و با خونِ دل روزگار میگذرانند، ای بسا سخن گفتن از حرمتِ فرهنگ ورعایت ارزش ها و پایبندی به اصول اخلاقی جایی نداشته و در این آشفته بازارخریداری نداشته باشد! و همینطور هم هست، چه ، از جماعتی که غمِ نان دارد ودرد استخوان سوزِ بینوایی بشدّت آزارش میدهد و از بام تا شام بدنبال لقمه ای "سگ دو " می زند و کارش به جایی رسیده ، برایش مهّم نباشد از چه راهی بدست می آورد ! ودر یک جمله: "کارد به استخوانش رسیده " انتظاردیگری می توان داشت؟! امّا ، با این همه ، بر این باورم ، ساز و کار کلیدی رشد و توسعه جامعه، در گرو شناخت بنیادی نسل امروز از تاریخ و گذشته خویش است. ومگر نه این است که:"گذشته چراغ راه آینده است" . زنجیره تاریخ با همه حلقه هایش شکل گرفته و معنا پیدا میکند. بی تردید، بدون شناخت همه رویدادهای تلخ و شیرین گذشته و بررسی علمی و بیطرفانه آنها توّسط صاحب نظران و صد البتّه بدون تبعیض وپرهیز از برخورد های گزینشی ودست چین در ابعادِ گوناگون: سیاسی، اجتماعی ، اقتصادی و فرهنگی، توسعه آن هم ،از نوع متوازن ، فراگیر و پایدار به معنای واقعی شعاری بیش نبوده و رَه به جایی نخواهد برد ! تجربه عملی جامعه های گوناگون ودگرگونی های اجتماعی- فرهنگی دردرون و برون کشورها در دوقرن گذشته حکایت از واقعیّتی تلخ و انکار ناپذیر دارد و آن اینکه جامعه ی بدون شناخت از تاریخ و گذشته ، یعنی جامعه بدون هویّت و جامعه بدون هویّت یعنی جامعه ای در مسیر پوچی و پوچ گرایی (نهلیسیم)! ودر یک کلام ، قدم به وادی سقوط! از یاد نبریم ،تاریخ از آنِ حاکمان نیست ، از آنِ یک ملّت است، همه زشتی ها و زیبائی هایش را با هم ببینیم و از آن درس بگیریم ، حذف ویا کوچک شمردن برهه هایی از تاریخ، آشفتگی در آگاهی عمومی و سردر گمی بوجود آورده و قضاوت در باره گذشتگان را به افراط و تفریط می کشاند، که بخودی خود آسیبی بزرگ است. یک طرفه به داوری ننشینیم، واقعیّت ها را بپذیریم و تاریخ را با همه سربالائیها و سرازیری هایش به تماشا نشسته و پاس بداریم. پایان بخش این یادداشت، بهانه ای بدستم داد ، تا یادی کنم ، از یکی از بزرگ مردانِ بی ادّعا و خدمتگذار این دیار . روانشاد سیّد جعفر ابطحی وکیل اوّل، هم او که کانون وکلای فارس و بنادر با همّت وحمایت همه جانبه اش جان گرفت و ریشه دوانید. بزرگ مردی که قول و فعل اش خاطره عیّاران دیارِ هزاردستان را در اذهان زنده میکرد ،بی ریا بود وصادق، نیک سیرت بود و خوش بیان و با مرام. خوش مشرب بود و اهلِ فضل وادب . شیفته فرهنگ ومبادی آداب . بزرگ زاده بود و بزرگ. مردم داری که آشنا و نا آشنا به درگاهش راه داشت. افسوس ، تا زنده بود قدر و قیمت واقعی اش را ندانستیم و پس از مرگ ،آنگونه که شایسته و بایسته بود ، در قد وقوّاره شخصیّت وزین و در حدّ و اندازه خدماتش به فارس و به ویژه پایگاه حرفه ای و جایگاهِ قومی اش ، در پاس داشت اش هم تاریخ کوتاهی رواداشته و هم من وتو و ما! روانش شاد. یا حقّ شیراز- ۲۴ مهرماه ۱۳۹۷
» اخبار مرتبط:
» اشتراک گزاری خبر