بنام خداوند جان و خرد کزین برتر اندیشه برنگذرد
رشد شخصی و رشد اجتماعی ؛ در تقاطع یا در موازات همدیگر؟
امام علی(ع) می فرماید؛
بهترین راه خداشناسی ، خودشناسی است .
آری خدایی که انسان را تنها آفرید و از روحش در آن دمید، بهترین و شاید تنهاترین راه شناخت خودش را در شناخت انسان ازخود قرارداد.
تفاوت انسان با دیگر موجودات در آزادی و توانایی در اندیشه و گفتار و کردار است.
در طول ارداه خداوند انسان تنها موجودی است که از قدرت خلاقیت و اکتشاف و زندگی اجتماعی برخوردار است و توانایی مدیریت و کنترل زندگی خود و محیط اطراف و پیرامون خویش را دارد. پس انسانی که چنین توانایی را در خود ببیند به خدای خود پی میبرد و انسانی که به خدای خود ایمان داشته باشد از این الطاف و دارایی ها بهتر استفاده خواهد کرد و چنین انسانی همیشه با ایمان و قوی بوده، نه ظالم میشود نه مظلوم.
امام علی(ع) میفرماید؛
برای این دنیا چنان تلاش کن که گوئی تا ابد زنده ای و برای آخرت به گونه ای زندگی کن که گوئی فردا خواهی مرد.
چنین برداشت میکنیم که هر شخص دارای دو بعد مادی و معنوی است و از آنجا که در تمامی ادیان ، خیر همه امور در تعادل اشاره شده است و باید بین دو امر مادی و معنوی بگونه ای رفتار کرد که تعادل بین هر دو برقرار باشد. قسمت اول این فرمایش کنایه بر تلاش شخص برای رشد فردی در همه زمینه های شخصی - اجتماعی در همه ابعاد زندگی دارد و قسمت دوم فرمایش روشنگر این مطلب است که همان شخص در عین اینکه برای رشد شخصی خود تلاش می کند اگر معنویات را که مهمترین آنها رعایت حقوق دیگران و تعامل و همکاری در جامعه است در امورات خود جدی درنظر بگیرد میتواند تعادل بین مادیات و معنویات را بوجود آورده و علاوه بر اینکه برای خود خوب باشد برای دیگران نیز خوب باشد و چنین افرادی از قابلیت اعتماد بالایی برخوردار است. بنابرین اگر جامعه ما مملو از ثروتمندان و توانمندانی باشد که در عمران ، آبادی و ساخت جامعه دخیل باشند ثروت و توانایی آنها بطور غیر مستقیم در اختیار جامعه قرار خواهد گرفت و اینگونه است که شخص هم به خود منفعت رسانده و هم به دیگران.
حکایت آن چند نفری که همه در بند و زنجیر بودن و یکی از آنها فقط در حد حرافی به دیگران تذکر میداد و نقشه ها میکشید تا اینکه عاقلی در جمع به او گفت تو اگر اول خود را نجات دادی و از زنجیرها رها کردی سپس ما را نیز آزاد کن.
از فرمایش امام بزرگوار و حکایت زندانیان می توان به اهمیت رشد نبوغ و توانایی شخصی در اجتماع پی برد. اما این رشد و توانایی با رشد و توانایی جامعه چه مناسبتی میتواند داشته باشد؟
بهترین مثال برای موقعیت شخص در جامعه رابطه اعضای بدن و کل بدن انسان است. بدن بعنوان یک سیستم بزرگ متشکل از میلیون ها جزء بزرگ و کوچک که بصورت ریز سیستم ها در کنار هم و برای یک هدف و آن هم تحرک و سلامت سیستم بدن است تحت یک رهبری واحد عمل می کنند که خود سیستم بدن واحدی درون یک سیستم بزرگتر بنام طبیعت می باشد که این سیستم طبیعت نیز متشکل از میلیون ها سیستم کوچک تر از انواع موجودات زنده و غیر زنده است اما منظم در ارتباط با همدیگر به حیات خود ادامه می دهد.
در نظر بگیریم یک سیستم کوچک از بدن از کار بیافتد حتما در کل سیستم بدن اختلال ایجاد می کند و سیستم بدن برای حل مشکل آن یک سیستم کوچک تمام تلاش خود را بوسیله دیگر اعضاء می کند تا سلامت خود را بازیابد . عقل سالم در بدن سالم؛ بدنی که متشکل از اعضاء سالم و قوی باشد و دائم در حال تلاش برای سلامت اعضاء خود باشد یعنی یک عضو در خدمت کل بدن و کل بدن در خدمت آن عضو، همیشه سالم می ماند.
گاها شنیده ایم نجات یک معتاد نجات جامعه است.این یعنی یک سیستم کوچک جامعه بنام فرد عارضه ای درست کرده که میتواند عارضه ای به نسبه بزرگتر درست کرده و سیستم بزرگتری بنام خانواده را تحت تاثیر قرار بدهد علیرغم ضربه به سیستم خانواده می تواند فراتر از ان سیستم های خانواده های دیگر و همین طور تا بخش های بزرگتری را در بر بگیرد. پس شخص زمانی سالم در خدمت محیط پیرامون است که دارای یک سیستم بدنی روحی روانی سالم باشد. حال جامعه ای که متشکل از انسان های متفاوت بسیار زیاد است نیز برای ادامه حیات و رشد و تعالی خود باید دارای اجزا سالم و قوی باشد که تحت یک نظم و مدیریت خوب در ارتباط با هم فعال باشند.
ارتباطات جامعه بصورت گفتمان و تبادل اطلاعات و کالا بین کلیه اجزا جامعه صورت میپذیرد که می تواند حاوی سلامت و یا ذلالت باشد.
در این وسط حتی یک جزء می تواند به سلامت جامعه کمک کند یا آن را به خطر بیاندازد و به همین منوال یک جامعه بعنوان یک سیستم از سیستم بزرگتری بنام جهان می تواند به عمران و آبادی و جهانی شدن کمک کند یا آن را بر هم بریزد. جامعه ای که ممکن است یک شخص با توجه به موقعیت خود آن را بر هم بریزد یا به نوبه خود به سلامت آن کمک کند.بطور مثال در یک کشور شخصی خودسرانه دست به اعمال تروریستی میزند و کل اعتبار آن جامعه را به زیر سوال می برد و در طرف مقابل شخصی با نبوغ خود علمی را کشف کرده و کل جامعه به آن می نازد.
دانایی و توانایی جامعه برابر است با میانگین دانایی و توانایی کل افراد آن جامعه.
حال جامعه با مدیریتی که متشکل از افراد دانا و توانایی که از طریق اراده عمومی خود جامعه بوجود آمده است هماهنگی های لازم را برای ارتباطات و تبادل اطلاعات و کالا و ... و حمایت از اشخاص شایسته و زمینه سازی برای بازپروری اجزاء عقب افتاده و فرسوده بواسطه تعاون و همکاری عموم جامعه مهیا میکند که هر چه میانگین دانایی و توانایی جامعه بالاتر توانمندتر باشد این بازپروری و رشد جامعه سریع تر و پایدارتر خواهد بود. و شاید همان مدیریت جامعه متشکل از افراد فرصت طلب و خائن و ضعیف باشد که بواسطه اراده عمومی بوجود آمده باشد پس تک تک اجزاء در تشکیل مدیریت جامعه نقش دارند که این عمومیت توسط افراد خاص گاهاً جهت دهی میشوند.
جامعه ای که از مهندسین خبره ، پزشکان کارآمد ، وکلای با جرائت و قضات عادل و شجاع ، نمایندگانی دانا ، شجاع و مدافع المردم ، مدیران توانا ، وزرای خردمند و رئیس جمهوری دنیا دیده ، صبور ، متین و وزین و بالاتر از همه مردمی با نشاط ، آزاد و آگاه به زمانه و ... تشکیل شده باشد تمدن بوجود خواهد آورد.
در پایان می توان چنین نتیجه گرفت رشد اشخاص در گرو جامعه و رشد جامعه در گرو رشد اشخاص آنست و این دو در موازات با هم هستند.
همیشه شاد باشید که شادی حق مسلم ماست
فرشید عزیزی
» اخبار مرتبط:
» اشتراک گزاری خبر