محمود منطقیان : وقتی زندگی آقای هاشمی رفسنجانی را پس از انقلاب اسلامی از خاطر می گذرانم و حضور و فداکاری ها و نقش های او را در صحنه های مختلف انقلاب در ذهنم تصویر می کنم و امروز می بینم که این چنین در حق او بی مهری و بی انصافی می شود و افراد کم وزن و بی قدری به او اهانت ها می کنند از خودم می پرسم راستی آن همه خدمات و فداکاری های هاشمی چه شد و ما به کجا می رویم؟ وجدان و انصاف کجا رفته.
جای آن است که خون موج زند در دل لعل -- زین تغابن که خزف می شکند بازارش
این چهره روحانی در سیاست و تدبیر بی بدیل، در بردباری و خویشتن داری بی نظیر، در صلابت و وقار مثال زدنی در دقت نظر و سنجیده گویی قابل تحسین، در استواری بر عزم و اعتدال و استقلال شخصیت منحصر بفرد، در جامعیت دانش دینی و اجتماعی و سیاسی فراتر از حد انتظار، در روشن بینی و بلند نظری نادر، در جامع نگری و جهان بینی متناسب با روح زمانه و در درک زمان و شرایط روز کم نظیر است. و کمتر انسانی را می توان سراغ گرفت که در وی این همه صفات پسندیده و ستودنی با هم جمع شده باشد.
هاشمی یک انسان چند بعدی است و در قالب گروه و جریان خاصی نمی گنجد. او از فراز می نگرد نه از فرود. هاشمی در جریان انقلاب تجربه های مهم و گرانبهایی کسب کرد مانند وزارت کشور، نمایندگی مجلس، ریاست مجلس، ریاست جمهوری، فرماندهی کل قوا، ریاست خبرگان و مصلحت نظام، امام جمعه تهران و.... و در همه این مسئولیت ها در قامتی فراتر از این منصب ها ظاهر شد.
در برابر طوفان ها و حوادث و موانع، صبر و صلابت و آزاد منشی و اعتدال پیشه کرد و عزت نفس و بلند همتی و استقلال شخصیت را از دست نداد و همین ویژگی ها و برجستگی ها از هاشمی یک چهره دینی، ملی و سیاسی منحصر بفرد ساخته است. بی انصافان و هتاکان بدانند که با حمله و توهین به هاشمی قدر و بهایی نمی یابند و در دل ها جای نمی گیرند و بدانند که به طمع نان، نام خود را تباه می کنند و نه بر هاشمی که بر خویشتن جفا می کنند چرا که توهین و حرمت شکنی به خوبان دلیل ضعف حرمت شکنان است.
تازه به دوران رسیده ها و فرصت جویان چه می دانند که هاشمی کیست و از چه گذرگاه های صعبی مانند هفت خوان رستم عبور کرده است. هاشمی مولود اسلام و انقلاب و ملت است و خدمات گران بها و فداکاری های او هرگز گم نخواهد شد و مردم حق شناس هیچ گاه منزلت و عظمت او را از یاد نخواهند برد. امام خمینی قدر و شخصیت هاشمی را خوب شناخته بود که این همه به او توجه و علاقه داشت و برای سلامت او به هنگام سفر ها دعا و نذر می کرد.
ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست عرض خود می بری و زحمت ما می داری
بدون شک هاشمی پاینده و جاودانه است چون زندگیش سرشار از پیام آموزنده برای زندگی و زیستن شرافتمندانه است. او به ما درس ایمان، هوشمندی، تدبیر، صبوری، تیزبینی و ریزبینی، سکوت معنی دار، استقلال شخصیت، شهامت، سیاست اعتدالی، بلندنظری و جامع نگری، اعتدال، وقار و صلابت، استواری در راه اهداف، احساس مسئولیت و در صحنه بودن آموخت.
هاشمی قدر و اعتبار خود را با پست ها و منصب هایش بدست نیاورد بلکه بزرگی و برتری در ذات و منش هاشمی است و این پست ها و مناصب بودند که به وجود او قدر و مرتبه یافتند. رشد هاشمی منشا درونی و ذاتی دارد و نه ناشی از عوامل بیرونی است که با از دست دادن آنها قدر و جایگاه خویش را از دست بدهد. بی انصافان بدانند که تهمت ها ونامردی ها دامن او را نمی آلایند، چرا که خداوند وعده داده است که از مومنان دفاع کند ( ان الله یدافع عن الذین آمنو ان الله لا یحب کل خوان کفور) قطعا خداوند از کسانی که ایمان آورده اند دفاع می کند زیرا خدا هیچ خیانتکار کفر پیشه ای را دوست ندارد( سوره حج آیه 38).
البته هاشمی انسان است و مصون از اشتباه و خطا نیست و خطا ها خود می توانند آموزنده و مایه پند و رشد انسان ها باشند.
هاشمی همواره به اسلام ، انقلاب ، نظام و مردم وفادار است و هیچ حادثه ای او را مایوس و از راهش جدا نمی کند.
من الله التوفیق
ادامه خبر...برخی از پیامها و دستورات اخلاقی به نظرمان تکراری میرسند ولی وقتی به گذشته و حال خود مینگریم، میبینیم که برخی از آنچه که به نظرمان تکراری و ساده میرسید، چقدر در حال حاضر به آن نیازمندیم.
تقریبا یکی از موارد اخلاقی فراموش شده در جامعه حال حاضر را میتوان "زشتی چاپلوسی" دانست، برخی کاری را انجام میدهند و انتظار ستایش بخاطر آن را دارند و برخی نیز هستند که فقط توقع دارند از آنان تملق شود هر چند که کاری نکردهاند و کارهای نبوده و نیستند.
حواسمان باشد ببینیم چه کسانی در اطرافمان، حال دور یا نزدیک هستند ولی فقط بدنبال چاپلوس هستند و نیز چه کسانی هستند که شاید فقط شغلشان چاپلوسی است.
آیه 188 از سوره «آل عمران» در زمینه عاقبت آنانی که در پی چاپلوس هستند صحبت می کند.
درادامه به متن، ترجمه و برخی از پیامهای مربوط به این آیه اشاره میشود:
«لَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَفْرَحُونَ بِمَا أَتَوْا وَیُحِبُّونَ أَنْ یُحْمَدُوا بِمَا لَمْ یَفْعَلُوا فَلَا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفَازَةٍ مِنَ الْعَذَابِ ۖ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ»
"گمان مبر آنها که از اعمال (زشت) خود خوشحال میشوند، و دوست دارند در برابر کار (نیکی) که انجام ندادهاند مورد ستایش قرار گیرند، از عذاب (الهی) برکنارند، (بلکه) برای آنها، عذاب دردناکی است"
پیامهای مرتبط:
مردم سه دستهاند:
1 گروهی که کار میکنند و انتظار پاداش یا تشکر از مردم ندارند.
2 گروهی که کار میکنند تا مردم بدانند و ستایش کنند.
3 گروهی که کار نکرده، انتظار ستایش از مردم را دارند.
از مواردی که غیبت جایز است، در مورد کسی است که ادعای مقام یا تخصص یا مسوولیتی را میکند که صلاحیت آن را ندارد.
برای اینکه این تمایل نابجا ستایش بدون عمل کور شود، در اسلام هرگونه تملق و چاپلوسی منع شده است.
منابع:
کتاب دقایقی با قرآن، تالیف حجتالاسلام والمسلمین محسن قرائتی، ناشر: مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن، نوبت چاپ: پانزدهم، زمستان سال 1390
پایگاه تخصصی ترجمه قرآن کریم www.maarefquran.net (ترجمه آیت الله ناصر مکارم شیرازی)
/ایسنا/
محسن رضایی به واسطه اصالت خوزستانی خود حساب ویژه ای روی این استان باز کرده است. برادر وی امیدوار رضایی نیز امید زیادی به این استان دارد چراکه وی در ۴ دوره مجلس شورای اسلامی یکی از نمایندگان شهر مسجد سلیمان و استان خوزستان بوده است.
- محسن رضایی در شهر مسجد سلیمان در استان خوزستان بدنیا آمد. آنطور که خود می گوید زمان بدنیا آمدنش مصادف بوده است با هنگامه کوچ پاییزه ایل بختیاری.
به گزارش سحاب استان خوزستان جزو ۶ استان دارای بیشترین واجد شرایط می باشد. استانی که واجدین شرایط آن بیش از ۲ میلیون ۸۰۰ هزار نفر می باشد و در دور قبلی بیش از ۲ میلیون رای در این استان به صندوق ریخته شد. محسن رضایی به واسطه اصالت خوزستانی خود حساب ویژه ای روی این استان باز کرده است. برادر وی امیدوار رضایی نیز امید زیادی به این استان دارد چراکه وی در ۴ دوره مجلس شورای اسلامی یکی از نمایندگان شهر مسجد سلیمان و استان خوزستان بوده است. در انتخابات دور قبل نیز محسن رضایی پس از تهران با ۷ میلیون ۵۰۰ شرکت کننده در انتخابات و میزان رای ۱۴۷ هزار، توانست از استان خوزستان با ۲ میلیون شرکت کننده حدود ۱۴۰ هزار رای کسب کند.
از طرفی وی خود را متعلق به ایل بختیاری می داند و برادر وی نیز مراودات زیادی با عشایر بختیاری دارد. ایل بختیاری با جمعیتی بالغ بر ۴ میلیون نفر یکی از بزرگترین ایل های ایران و جهان به شمار می آید. ایل بختیاری از ایل های لر به حساب می آیند که از لر های استان های چهارمحال و بختیاری، خوزستان، کهکیلویه و بویر احمد، لرستان و ... تشکیل شده است. مردم ایل بختیاری در رشته کوههای زاگرس مخصوصاً ناحیه مرکزی قرنهاست که به صورت ییلاق و قشلاق در حال زندگی هستند. محسن رضایی بواسطه لر بودن عشایر بختیاری همچنین به رای آوری در استان های لر نشین علی الخصوص استان لرستان امید زیادی بسته است اگرچه تا کنون نتیجه قابل قبولی را از این حیث بدست نیاورده است./سحاب/
مهراوه خوارزمي-بهار
ادامه خبر...
خبر رد صلاحیت اکبر هاشمی رفسنجانی ، حتی از خبر این که چه کسانی تأیید صلاحیت شدند ، مهم تر و پرسر و صداتر بود.
هر چند ، در بدو امر کسی گمان نمی کرد که رئیس جمهور و رئیس مجلس اسبق ایران و رئیس کنونی مجمع تشخیص مصلحت نظام رد صلاحیت شود ولی از روز جمعه که آیت الله جنتی گفت که هر کس بنز سوار می شود صلاحیت ریاست جمهوری ندارد و سپس سخنگوی شورای نگهبان به عدم تأیید صلاحیت کاندیداهای کهنسال اشاره کرد و البته بعد از این که رسانه های یک جریان سیاسی ، به طور هماهنگ شده ای ، موضوع رد صلاحیت هاشمی را مطرح کردند، کاملاً مشخص بود که دارند برای "بزرگ ترین رد صلاحیت تاریخ جمهوری اسلامی" ، زمینه چینی می کنند.
اما سرانجام ، در حالی که دو تن وزرای هاشمی ، تأیید صلاحیت شدند (ولایتی و غرضی) ، خود او از سوی شورای نگهبان ، صاحب صلاحیت شناخته نشد.
حضور هاشمی ، در روزهای اخیر ، شور و نشاطی ویژه به فضای انتخاباتی و حتی فضای عمومی جامعه داده بود. به ویژه بسیاری که برای رأی دادن در تردید بودند ، عزم خود را جزم کرده بودند که در انتخابات ، حتماً شرکت کنند.
اینک اما هاشمی در گردونه انتخابات نیست. این را هم نمی دانیم که آیا به طریقی به این عرصه برمی گردد یا خیر؟ ولی با فرض این که هاشمی غائب بزرگ رقابت های انتخاباتی باشد ، نکاتی را ذکر می کنیم و البته پیش از آن تأکید می کنیم که ، چاره ای جز نگاه رئالیستی و بازی بر اساس "واقعیت های موجود" (و نه آرمان های بلندبالا) وجود خارجی ندارد (بیایید فارغ از احساسات ، فکر کنیم):
1 - هاشمی رفسنجانی ، در این واپسین روزگار زندگی اش ، نه برای شهرت به میدان ریاست جمهوری آمده بود و نه به دنبال قدرت بود. او از جمله مردان پیشکسوت عاشق انقلاب ، نظام و ایران و به معنای واقعی کلمه یک "ایرانی میهن دوست" است. هم از این رو ، هرگز کاری نمی کند که اصل نظامی که خود برایش مجاهدت ها کرده ، خدشه دار شود ولو آن که در این مسیر ، خون دل بخورد و کنج عزلت گزیند.
از این رو ، می توان انتظار داشت که هاشمی ، ولو به نظر شورای نگهبان معترض باشد ، آن را به عنوان تصمیم یک نهاد قانونی ، بپذیرد. قطعاً هاشمی در صدد تنش زایی نیست و نخواهد بود. او در حوادث بعد از انتخابات 88 نیز کوشید وزنه تعادل باشد و با نزدیک کردن طرفین اختلاف به یکدیگر ، راهی امن پیش روی کشور بگشاید که نهایتاً فضا به قدری سنگین بود که شد آنچه نباید می شد.
2 - احتمال دارد عده ای با رد صلاحیت هاشمی ، قید حضور در انتخابات را بزنند. این امری طبیعی است که برخی افراد ، بر مبنای حضور یا عدم حضور کاندیدای خاصی تصمیم به رأی دادن یا رأی ندادن بگیرند.
کسانی که ناظر به حضور هاشمی می خواستند در انتخابات شرکت کنند ، نگاه حداکثری به مطالبات سیاسی خود داشتند و حق نیز با آنان بود زیرا با حضور و پیروزی هاشمی ، بهتر می توانستند اهداف خود را محقق کنند.
اینک که هاشمی در صحنه نیست ، این افراد می توانند مطالبه "صد" خود را به "صفر" تنزل دهند و قید شرکت در انتخابات را بزنند ولی اگر چنین تصمیمی دارند ، بد نیست به این پیشنهاد هم فکر کنند:
کنش سیاسی ، همواره بر مبنای اهداف حداکثری صورت نمی گیرد. کنشگر سیاسی ، می تواند یک رئیس جمهور ، یک دیپلمات و حتی یک رأی دهنده ساده باشد.
کسی که در کنش سیاسی اش به هدف "صد" نمی رسد، مانند تاجری است که در شرایط خاص بازار ، نمی تواند کالای دارای تاریخ انقضایش را با سود دلخواه بفروشد.
چنین تاجری ، به محض این که ببیند نمی تواند کالایش را با حداکثر قیمت بفروشد ، آن را به رایگان واگذار نمی کند یا آتش نمی زند ، بلکه چانه زنی می کند و به قیمت پایین تری می فروشد تا اگر "صد" ، گیرش نیامد ، مثلاً "پنجاه" را دریافت کند که از صفر برایش بهتر است و دستکم به اندازه آن ، قدرت مانور مالی پیدا می کند.
کسانی که حضور هاشمی(نه حتی به عنوان "صد" ) را زمینه نیل به مطالبات حداکثری (در این شرایط) می دانستند ، می توانند در بین کاندیداهای موجود ، اشخاصی که نزدیکی گفتمانی یا عملکردی بیشتری به هاشمی دارند را مورد مطالعه قرار دهند و با کاندیدای حداقلی به میدان انتخابات بیایند.
قهر با صندوق های رأی ، نه تنها دردی دوا نمی کند و نه تنها هاشمی را رئیس جمهوری نمی سازد بلکه واگذاری کل زمین به حریف است. ما راهی جز صندوق های رأی نداریم.
3 - این یک واقعیت انکارناپذیر است که اعتماد بین اصلاح طلبان و نظام ، بسیار خدشه دار شده است و حتی می توان گفت که هاشمی نیز قربانی همین فضای سوء تفاهمی شده است.
سخن درباره جریان های برانداز نیست که آنها ، حکایت و قرائت دیگری دارند. سخن درباره اصلاح طلبانی است که در درون نظام هستند و می خواهند در چارچوب "جمهوری اسلامی ایران" به اصلاح امور بپردازند.
کاندیداتوری هاشمی و ردصلاحیت او ، باعث شد فضای سیاسی به سمتی برود که دستکم گزینه های غیر اصلی اصلاح طلبان ، تأیید صلاحیت شوند. این ، فرصت خوبی است که جریان اصلاحات بتواند به عنوان اولین گام اصلاحی ، فضای سوء تفاهمی موجود را اصلاح کند. حضور وزین و قانونمند کاندیداهای اصلاح طلبان و حامیان شان در انتخابات و اعتدالگرایی آنها در اداره کشور در صورت پیروزی، می تواند بدبینی ها و ترس های موجود را از بین ببرد و نهایتاً به سود کشور و ملت باشد.
حتی اگر هیچ کدام ازکاندیداهای اصلاح طلب رأی نیاورند ، همین که در انتخابات شرکت داشته اند ، جای پای آنها را در نظام محفوظ می دارد و مانع از این می شود که این جریان، به یک طیف محذوف ، غیر رسمی و اپوزیسیون گون بدل شود.
رد صلاحیت هاشمی می تواند دستاویزی برای تندروی های باشد ولی چه کسی از اول انقلاب تا کنون از افراط ها سود برده است؟ نه جناح راست و نه چپ ها و نه مردم. تنها گروه معدودی که آب و نان شان در هیاهوست ، به دنبال رادیکال کردن فضا هستند.
حضور خردمندانه در صحنه انتخابات بی آن که مانند روزهای قبل از انتخابات 88 ، نیازی به احساسات خیابانی باشد ، زمینه ساز نزدیک شدن به هدف ، با کمترین هزینه هاست.
هاشمی رد صلاحیت شد؛ این ، هر چند برای ایرانیانِ سال 1392 ، می تواند شوک آور باشد ، ولی در یک نگاه کلان ، این اتفاق بار دیگر ثابت کرد که در عالم سیاست ، همه چیز ممکن است و از هیچ اتفاقی ، هر چند دور از ذهن ، نباید غافلگیر شد و در بهت و انفعال فرو رفت... انتخابات در پیش است و چه بخواهیم و چه نخواهیم ، سرنوشت فرد فرد ما ، از مسائل اجتماعی گرفته تا شخصی ترین امور زندگی بی هیچ تعارفی به نتایج آن بستگی دارد ، چه با هاشمی و چه بی هاشمی.
عصرایران/
نويسنده : محمدعلي وکيلي |
باور کنيد نوشتن در اين شرايط هم سخت و هم سهل است. سخت از آن جهت که مثل بعضيها هر ناممکني را در ساحت سياست ممکن بپنداريم. سهل است چرا که مدت هاست به اين گونه شوکها عادت کرده ايم. اما بي شک نوشتن پيرامون زندگي هاشمي به نهايت مشکل است. |
راک نیوز: یکی دو روز گذشته ایام انصراف ها بوده است. هر کس از ردصلاحیت خود اطمینان حاصل کرد انصراف داد و یا به نفع دیگری کنار کشید. مهمان پرست انصراف داد. ابوترابی با نامه جمعی از نمایندگان، انتخابات را رها کرد. داوود احمدی نژاد به نفع جلیلی کناره گرفت و آخرین حلقه انصراف به نام لنکرانی خورد که به نفع سعید جلیلی بیرون رفت.
انصراف لنکرانی به نفع جلیلی در حالی است که آخرین خبرها از ردصلاحیت قطعی لنکرانی حکایت داشت. پیشتر سخنگوی پایداری در نشست صبح روز گذشته اش اعلام کرده بود که توان اجرائی جلیلی را تضمین نمی کنیم. چند روز قبل تر نیز عضو برجسته پایداری و از نزدیکان آیت الله مصباح گفته بود که اگر جلیلی عقل داشت به نفع لنکرانی کناره می گرفت و یا نمی آمد.
با این حال شب گذشته لنکرانی بعد از اینکه متوجه ردصلاحیت خود شد به نفع جلیلی کناره گیری کرد. آیت الله مصباح پیش از این گفته بود که در آسمان و زمین بهتر از لنکرانی نیافته و او اصلح است. لنکرانی پیشتر نیز در مصاحبه با خبرنگاران گفته بود که هیچ گاه به نفع جلیلی کناره گیری نمی کنم. آقا تهرانی نیز گفته تا انتها با لنکرانی خواهیم بود، حسینیان نیز با صراحت بیشتری هم نیز گفته بود.
پیش از این بخشی از بدنه جبهه پایداری از جمله هفته نامه ۹ دی و پایداری برخی مناطق از جمله اصفهان فعالیت انتخاباتی خود را با نامزدی جلیلی رقم زدند.
اعضای جبهه پایداری پیشتر خود را مکلف به انجام تکلیف شرعی می دانستند و باهرگونه وحدت و اجماعی مخالفت می کردند. آیت الله مصباح نیز تاکید کردند با کاندیدای اصلح خواهیم آمد حتی اگر شکست بخوریم. با این حال روز گذشته لنکرانی طی بیانیه ای ضمن انتقاد از کسانی که مدام از تکلیف گرائی دم می زنند و بی اعتنا به مصالح هستند نوشت: موسم کنونی، موسم لجاجت، تصمیمگیریهای فردی، بیتوجهی به مصالح کشور و بیاعتنایی به وظیفه همگانی در دفاع از این نظام مقدس نیست، ولو این اهمالها بهخیال عمل به تکلیف و با پوشش ادای دین به وطن باشد.
اعضای جبهه پایداری پیشتر هرگونه کناره گیری با هدف اتحاد اصولگرایان برای مقابله با هاشمی را رد می کردند. اما حال وهوای نامه لنکرانی چیز دیگری بود: «همه ما موظفیم همصدا و همگام در برابر فتنهآفرینی فتنهگران و انحراف منحرفان قیام کنیم و نگذاریم این انقلاب بهخلاف وصیت امام رضوان اللّه تعالی علیه به دست نااهلان و نامردمان بیفتد.»
زاکانی که پیش از این اعلام کرده بود حاضر است در صورت تائید صلاحیت به نفع جلیلی کناره گیری کند شب گذشته پس از بیانیه لنکرانی انصراف پیش از اعلام رسمی شورای نگهبان را سیاسی بازی دانست و گفت: در عمرم سیاست بازی نکرده ام و این اقدام را خلاف صداقت نسبت به مردم و انقلاب می دانم .
امروز نتیجه احراز صلاحیت ها مشخص می شود. وزارت کشور دو روز فرصت دارد نتایج را اعلام کند. شاید اعلام نتایج در شکستن روزهای سرد انتخابات موثر باشد. طی روزهای گذشته فضای انتخابات در اوج حیرت و بهت بوده است. ستادهای انتخاباتی بی رونق. کاندیداها بی میل به نشست های رسانه ای و دانشجوئی. رسانه ها بی خبر. سوال های تکراری خبرنگاران و پاسخ های بدون انگیزه کاندیداها. تحلیل ها تکراری. وعده های ائتلاف در حال گسست.
همه در انتظار نظر شورای نگهبان. چی کسی تائید می شود؟ هیچ کس اطمینان ندارد. بسیاری از کاندیداهایی که این روزها در معرض عدم احراز صلاحیت قرار گرفتند با سرو صدا و شور و هیجان به صحنه آمده بودند. اما اخباری که از شورای نگهبان می رسید بوی دلهره داشت. چه کسانی می مانند؟ چه کسانی باید انصراف دهند؟ چه کسانی باید بالاجبار به نفع دیگری کنار بکشند؟ اما در این میان خبر ردصلاحیت هاشمی نیز بیشتر فضای رسانه ای را در سکوت برد. آمدن هاشمی بهت ایجاد کرد. رفتنش هم نیز. ردصلاحیت هاشمی هم ماجرای خودش را دارد. برخی معتقدند که برای دوری از خواب آشفته نباید کنار شتر خوابید.
این روزهای انتخابات تاریخی است. هیچ دوره ای از انتخابات روزهائی چنین سرد و بی رونق را بچشم ندیده است. همه در حیرت اند. انتخابات این دوره حماسه می شود؟ حماسه ساز چه کسی است؟ تا ساعاتی دیگر شاید فضای انتخابات جان دوباره بگیرد و ستادها فعال شوند.
روغن ریخته نذر جلیلی
یکی دو روز گذشته ایام انصراف ها بوده است. هر کس از ردصلاحیت خود اطمینان حاصل کرد انصراف داد و یا به نفع دیگری کنار کشید. مهمان پرست انصراف داد. ابوترابی با نامه جمعی از نمایندگان، انتخابات را رها کرد. داوود احمدی نژاد به نفع جلیلی کناره گرفت و آخرین حلقه انصراف به نام لنکرانی خورد که به نفع سعید جلیلی بیرون رفت.
انصراف لنکرانی به نفع جلیلی در حالی است که آخرین خبرها از ردصلاحیت قطعی لنکرانی حکایت داشت. پیشتر سخنگوی پایداری در نشست صبح روز گذشته اش اعلام کرده بود که توان اجرائی جلیلی را تضمین نمی کنیم. چند روز قبل تر نیز عضو برجسته پایداری و از نزدیکان آیت الله مصباح گفته بود که اگر جلیلی عقل داشت به نفع لنکرانی کناره می گرفت و یا نمی آمد.
با این حال شب گذشته لنکرانی بعد از اینکه متوجه ردصلاحیت خود شد به نفع جلیلی کناره گیری کرد. آیت الله مصباح پیش از این گفته بود که در آسمان و زمین بهتر از لنکرانی نیافته و او اصلح است. لنکرانی پیشتر نیز در مصاحبه با خبرنگاران گفته بود که هیچ گاه به نفع جلیلی کناره گیری نمی کنم. آقا تهرانی نیز گفته تا انتها با لنکرانی خواهیم بود، حسینیان نیز با صراحت بیشتری هم نیز گفته بود.
پیش از این بخشی از بدنه جبهه پایداری از جمله هفته نامه ۹ دی و پایداری برخی مناطق از جمله اصفهان فعالیت انتخاباتی خود را با نامزدی جلیلی رقم زدند.
اعضای جبهه پایداری پیشتر خود را مکلف به انجام تکلیف شرعی می دانستند و باهرگونه وحدت و اجماعی مخالفت می کردند. آیت الله مصباح نیز تاکید کردند با کاندیدای اصلح خواهیم آمد حتی اگر شکست بخوریم. با این حال روز گذشته لنکرانی طی بیانیه ای ضمن انتقاد از کسانی که مدام از تکلیف گرائی دم می زنند و بی اعتنا به مصالح هستند نوشت: موسم کنونی، موسم لجاجت، تصمیمگیریهای فردی، بیتوجهی به مصالح کشور و بیاعتنایی به وظیفه همگانی در دفاع از این نظام مقدس نیست، ولو این اهمالها بهخیال عمل به تکلیف و با پوشش ادای دین به وطن باشد.
اعضای جبهه پایداری پیشتر هرگونه کناره گیری با هدف اتحاد اصولگرایان برای مقابله با هاشمی را رد می کردند. اما حال وهوای نامه لنکرانی چیز دیگری بود: «همه ما موظفیم همصدا و همگام در برابر فتنهآفرینی فتنهگران و انحراف منحرفان قیام کنیم و نگذاریم این انقلاب بهخلاف وصیت امام رضوان اللّه تعالی علیه به دست نااهلان و نامردمان بیفتد.»
زاکانی که پیش از این اعلام کرده بود حاضر است در صورت تائید صلاحیت به نفع جلیلی کناره گیری کند شب گذشته پس از بیانیه لنکرانی انصراف پیش از اعلام رسمی شورای نگهبان را سیاسی بازی دانست و گفت: در عمرم سیاست بازی نکرده ام و این اقدام را خلاف صداقت نسبت به مردم و انقلاب می دانم .
/الف/
به گزارش گروه فضای مجازی ایرنا، این مطلب بخشی از یادداشتی با عنوان «سرداری سرِ بازی سُرسُره بازی...» است كه در شماره روز(شنبه) روزنامه ایران منتشر شده است.
متن كامل این یادداشت به شرح زیر است:
سردار احمدی مقدم با بیان اینكه «اعضای فرقه انحرافی جدید مدعی هستند كه حكمشان را از امام زمان میگیرند»، گفت: «آنها هشت سال در كشور حرف زدند اما معلوم نیست ولی آنها چه كسی است.» وی افزود: «كسی كه به غیر از ولایت فقیه، تمسكی به اسلام داشته باشد، سلفیگری را در پیش گرفته و خونش مباح است.»
اظهارات فرمانده ناجا سردار احمدی مقدم بار دیگر حقانیت بیانات رهبر كبیر و فقید انقلاب حضرت امام خمینی(ره) در طرح بحث ممنوعیت ورود نظامیان به سیاست را نشان داد و تایید كرد كه عدم ورود آنها به سیاست بیش از همه برای خود آنها سودبخش و مفید خواهد بود. فلسفه عدم ورود نظامیان به سیاست این است كه جایگاهی كه یك نظامی دارد، دفاع از تمامیت ارضی و امنیت كشور است.
پایبندی به این ایده باعث میشود كه یك نظامی حتی فراتر از حاكمیت سیاسی خود را مدافع ارزشهایی بداند كه قوام حاكمیت جمهوری اسلامی بر مرزهای ایران بر آنها استوار است. شایسته چنین موقعیتی این است كه یك نظامی به حسب خطیر بودن جایگاهش هیچگاه وارد تنازعات سیاسی و جانبداریها نبوده و از «امر سیاسی كلی» كه متوجه كشور است دفاع نماید. در طول چند سال گذشته تقریباً تمامی كسانی كه به نحوی از احمدینژاد دلخور بودهاند ناخواسته به دامی افتادند كه بیش از احمدینژاد ساحت اخلاقی كشور را به خطر میاندازد و حاشا كه همین افراد مدعی هستند در دوره احمدینژاد اخلاق عمومی افت كرده است.
سوالی كه متوجه این افراد است این است كه چرا بر فرض وجود تمام اشكالاتی كه به دكتر احمدینژاد وارد باشد، از حیطه ادبیات لازم برای مواجهه با دولت به عنوان كلانترین مجری امر سیاسی كشور خارج شدند و ادبیاتی را به كار میگیرند كه شائبه تزلزل اخلاقی منتقدان سیاسی در كشور را به وجود میآورد؟ آیا فقط رئیسجمهور را میتوان از جهت اخلاق مورد مواخذه قرار داد؟
حداقل از مجموعه رفتار احمدینژاد این استنباط میشود كه رفتار و گفتار وی در چارچوب قانون معنادار است و ایشان به عنوان كسی كه به پایبندی به قانون قسم یاد كردهاند تلاش دارند كه ظاهراً یا باطناً كاری نكنند كه نص قانون زیرپا گذاشته شود. كافی است كه به نامه نگاری دكتر احمدینژاد به رئیس قوه قضائیه توجه كنید. رئیسجمهور غیر معمم ایران كه هیچ ادعایی در مورد تحصیلات حوزوی و فقهی مرتبط با امر قضا ندارند نامهای به ایشان نوشته كه طبق قانون هیچ توهین و محل افترا نسبت به آن جناب وجود نداشت اما جواب ایشان به عنوان رئیس امر قضا شاید حداقل از سوی شماری مورد انتظار نبود.
مورد دوم مربوط به روزهای ثبت نام است، حداقل به ظاهر استدلال احمدینژاد هیچ ایرادی وارد نیست (همان طوری كه حقوقدانان نیز تایید میكنند) و اگر ایرادی هست متوجه مسائل دیگری است كه باید به آنها توجه شود نه آستین احمدینژاد.
در مورد اظهارات سردار احمدی مقدم نیز این مسائل خود به خود مطرح است كه به طرح آنها خواهیم پرداخت. ایشان در چه جایگاهی هستند كه حكم مهدورالدمی یك یا گروهی از شهروندان را صادر میكنند؟ آیا فراموش كردهاند علمایی هستند كه برای داشتن صلاحیت مطرح نمودن چنین مباحثی، سالها دروس متفاوت را خوانده و به درجاتی از تحصیلات مذهبی میرسند كه نسبت صلاحیت آنها به زدن چنین حرفهایی در مقایسه با سردار محترم قابل مقایسه با نسبت استاد با طفل نوپا هم نیست؟
جناب سردار احمدی مقدم این روزها همه اظهار میكنند سرباز ولایتاند، سرباز ولایت دو نوع است سرباز خودسر آتش به اختیار و سرباز گوش به فرمان! این عادت ناپسند سربازان آتش به اختیاری است كه حرف ولایت فقیه را خودشان تفسیر میكنند، خودشان پیگیری میكنند، مفسر، قاضی و عامل حكم ولایت میشوند.
نخیر سردار محترم! برفرض این كه جریان انحرافی هم وجود داشته باشد این وظیفه قوه قضاییه است كه مسأله را پیگیری كند و با حفظ شأن تمام ضابطین محترم این نهاد، باید گفت شما در نهایت سرپرست و مسئول این ضابطین هستید! این حرفهایی كه از جنس سیاسیبازی هستند نه تنها اخلاق جامعه را فاسد میكند بلكه صلاحیت یك سردار مسلمان را نیز خدشهدار میكند. آیا جنابعالی متوجه نیستید با این حرفهایی كه میزنید عملاً حكم قتل را صادر كرده اید؟ آیا برای چنین حكمی به تنهایی اقدام كردهاید یا از مراجع دیگری غیر از رهبری عزیز و فرزانه انقلاب كسب تكلیف كرده و صاحب اجازهاید؟ آیا حاضرید به همین اتهام شما در یك دادگاه صالحه رسیدگی شود؟ آیا اگر ضابط قضایی یك كشور و یك منطقه خودش عامل مخل امنیت شود، دیگر پایداری و امن و امنیتی در آن كشور وجود خواهد داشت؟ و آیا...؟ این چه فتنهای است كه به جان شما و سایرین افتاده است؟ كسانی كه شما امروز آنها را متهم میكنید به انحرافی بودن، كسانی هستند كه بارها به ولایت فقیه ایمان خود را اثبات كردهاند و البته و صدالبته قربانی تحجر و قشریگری كسانی هستند كه حتی ممكن است برخی در محافلی با آنها سر و سرهایی نیز داشته باشند. آیا حاضرید با همین توان و قدرت كه فریادتان را بر سر انحراف میكشید كمی به جملات خود فكر كنید و ببینید گوشه قبای دوستانی كه شما احتمالاً به امید آنها چنین حرفهایی را میزنید، ممكن است لای در گیر كند یا هماكنونگیر كرده باشد؟ جریان انحرافی (به زعم شما) خیلی هنر كنند میگویند باید فرمانبردار و تابع انسان كامل (امام زمان) و نایبش بود، اما در همین زمان هستند كسانی كه میگویند ولی فقیه معذور است و ما حرفهایش را تفسیر میكنیم! از كجا معلوم ولایت فقیه معذور نباشد تا با شما برخورد كند؟ آیا علم كردن كسی كه آنقدر بصیرت نداشت تا فلسفه درس دادن امام را در دوران طاغوت تحمل كند در كنار ولی فقیه، نمیتواند اهداف و نیات شوم توطئه را متصور باشد؟ شما از همین راه كه آمدید برگردید. این توصیه مشفقانه است.
صادق زیباکلام*
هیچ کس حدس نزده بود که آمدن «حاج آقا» چنین موج حیرتانگیزی از شور و شعف در سطح کشور به وجود آورد. دیگران را نمیدانم، اما به مخیله خود من هم خطور نکرده بود که اگر ایشان بیایند یک چنین بهمنی به راه میافتد. غایت تصور و فکر و خیال من این بود که اگر ایشان بیایند، آمدنشان چه تاثیری روی اردوگاه جناح راست خواهد گذاشت و مطالبی از این دست. اما واقعیت آن است که موج شور و نشاطی که از زمان ثبتنام آقای هاشمی به راه افتاده انصافا غیرقابل پیشبینی بود. فردای روز ثبتنام بنده در دانشگاه بابلسر با جناب دکتر حسین الهکرم مناظره داشتم و روز بعدش هم در دانشگاه علوم پزشکی ساری بودم.
در هر دو دانشگاه به چشم خودم شور و اشتیاق را در بسیاری از دانشجویان مشاهده کردم. سهشنبه که به تهران بازگشتم همین وضعیت را در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران شاهدش بودم. یکی از جالبترین نکاتی که بعد از ثبتنام ایشان متوجه شدهام، شمار بسیاری از رایدهندگانی است که میگویند بنا نداشتند که در انتخابات دیگر شرکت داشته باشند اما آمدن آقای هاشمی آنان را دچار تردید زیادی کرده و یک احساس امید مجدد در دلشان به وجود آمده و دارند خیلی جدی فکر میکنند که در انتخابات شرکت کرده و به ایشان رای بدهند.
دقایقی بعد از ثبتنام ایشان صدها پیامک تبریک به مناسبت ثبتنامشان دریافت کردم، درست مثل نوروز. خیلی از پیامدهندگان را اساسا نمیشناختم. بعد از گذشت هفت روز همچنان دارم پیامهای تبریک دریافت مینمایم. شمار دیگری به من تلفن زده و شفاها آمدن ایشان را تبریک میگویند. خیلیها با خنده و شادمانی میگویند «دکتر عاقبت کار خودتو کردی. آنقدر گفتی و نوشتی تا حاج آقا را کشاندی وسط» یکی از دانشجویانم روز سهشنبه به دیدنم آمده بود و میگفت «بچههای جنبش دانشجویی خیلی جدی بعد از ثبتنام حاج آقا و با اینکه خیلی هم دل خوشی از آزادیخواهی ایشان ندارند اما دو مرتبه بعد از چهار سال به تحرک افتادهاند و در خوابگاهها خیلی جدی دارند میان خودشان بحث میکنند که چه مطالباتی از ایشان بخواهند و میخواهند با ایشان همکاری نمایند.» او آمده بود با من مشورت نماید.
از همه جالبتر نزدیک به یک دوجین پیامکی است که برایم آمده و صاحبان آنها را هم اصلا نمیشناسم. یکی نوشته که در کجای شیراز و در یک پاساژ دو دهنه مغازه دارد و مایل است آن را در اختیار ستاد آقای هاشمی قرار دهد. دومی نوشته که چند تن از دبیران و فرهنگیان بازنشسته سنندج هستند و میخواهند به ستاد آقای هاشمی کمک کنند. یکی از معمرین صنف قصاب و توزیعکنندههای گوشت تهران که با من آشنایی دارد تلفن زده بود که اتحادیه آنها میخواهد به ستاد آقای هاشمی کمک کند. از رشت، اصفهان و چند جای دیگر هم مشابه چنین پیامکهایی آمده بود. جمعیت فارغالتحصیلان کرمانشاهی گروه دیگری بودند که پیامک زدهاند و گفتهاند میخواهند به ایشان کمک کنند. بیاختیار وقتی اینها را میبینم بغض گلویم را میگیرد که اینقدر خودجوش این همه اقشار و لایههای مختلف به هیجان آمده و میخواهند به این پیرمرد 79 ساله کمک کنند.
حاجت به گفتن نیست که بخشی از این شور و نشاط نه به واسطه هاشمی که به دلیل برخی عملکردها که ظرف هشت سال گذشته در میان اقشار و لایههای مختلف به وجود آمده است. بعید به نظر میرسد که همه اصولگرایان هم متوجه این سیل و این امواج شده باشند. بعید به نظر میرسد که آنها هم این واکنش را ندیده باشند. نه آنها هم اتفاقا از این موج شور و نشاط و هیجانی که ثبتنام هاشمی به پا کرده کمی غافلگیر شدهاند، منتها به جای اینکه از این امر شور و هیجان استقبال کنند، از حالا به این فکر افتادهاند که چطور او را تخریب کنند. برخی از نامزدهای اصولگرا از روز شنبه همه فکر و ذکرشان شده تخریب آقای هاشمی.
به جای آنکه راجع به خودشان و برنامهشان برای مردم صحبت کنند، یکسره هاشمی را به باد انتقاد گرفتهاند. یک روزنامه اصولگرای دیگر مرز را به یک سطح جدید ارتقا داده. جمعی دیگر دارند مطرح میکنند که ایشان اساسا رد صلاحیت شود. جای تاسف است که به جای اینکه منتقدان ایشان ذرهای تامل کنند که چرا این همه از ثبتنام ایشان شور و نشاط در جامعه به وجود آمده، امید و خوشبینی به آینده به وجود آمده، رفتهاند به فکر اینکه اساسا چطور ایشان را بزنند.
*استاد دانشگاه
ادامه خبر...«برای «جبهه»ای که قرار بود پایدار بماند، این تزلزلها چندان خوشایند نیست. آن هم در عمر کوتاه دو ساله. نخستین شبهه انشعاب آنها چندماه پیش رخ داد و حالا هم در آستانه انتخابات ریاستجمهوری اگر چه اعلام شده است که کامران باقریلنکرانی گزینه نهایی جبهه پایداری است اما نمیتوان کتمان کرد که همچنان بخشی از اعضای این جبهه هوادار سعید جلیلیاند. شاید با پایانیافتن دولت دهم عمر جبههای هم که مبنای گفتمانیاش را حماسه «سوم تیر» قرار داده بود به پایان خود نزدیک میشود.»
شرق با ذکر این مقدمه ادامه داد: «در آستانه انتخابات مجلس نهم اصولگرایان به دنبال اتحاد بودند تا جایی که اسفند 90 آیتالله مهدویکنی رییس مجلس خبرگان با بیان اینکه «چند روز تا انتخابات باقی مانده و بهتر است مومنین دور هم جمع شوند»، گفت: «اختلاف سلیقه در مقام تصمیمگیری در مجلس خوب است اما اگر اصولگرایان بخواهند در آستانه انتخابات اختلاف داشته باشند، مردم انقلابی دچار تزلزل میشوند.»
حرفهای مهدویکنی به جمعی از اصولگرایان نزدیک به دولت بازمیگشت که ارادت ویژهای به آیتالله مصباح دارند. مهدویکنی از وحدت سخن میگفت در حالی که آیتالله مصباح بارها وحدت بین اصولگرایان را غیرممکن خوانده بود. همان زمان مهدویکنی گفت: «در مشهد بودم که یک نوجوانی از من پرسید شما جبهه پایداری را قبول دارید یا نه، گفتم بله قبول دارم. آن جوان از من پرسید پس چرا وحدت نمیکنید؟ من هم پاسخ دادم چون آنها ما را قبول ندارند.» مهدویکنی همچنین گفته بود: «جبهه پایداری چون نمیخواست نام برخی در فهرست باشد، وارد وحدت اصولگرایان نشد.»
همان زمان آیتالله مهدویکنی و آیتالله یزدی همه را دعوت به رای دادن به فهرست جبهه متحد اصولگرایان کردند اما سایت اصلی جبهه پایداری به این بیانیه واکنش نشان داد و از آزادی و عدم احتیاج مردم به قیم در انتخابات و عدم رای دادن کورکورانه و الزام به فهرستها سخن گفت.
پایداریها و سهمخواهی از اصولگرایان
جمعی از حامیان احمدینژاد تابستان 90 دور هم جمع شدند و تشکلی با عنوان «جبهه پایداری انقلاب اسلامی» تشکیل دادند. تعمدی هم داشتند که «ما حزب نیستیم.» آنها را «اخراجیهای دولت» هم مینامند چرا که اعضای اصلیاش را دولتمردان کنارگذاشتهشده مانند غلامحسین الهام، صادق محصولی، مسعود میرکاظمی، کامران باقریلنکرانی و مهرداد بذرپاش تشکیل میدادند.
«کامران لنکرانی» عضو و نامزد این جبهه در انتخابات آتی در این خصوص گفته است: «جبهه پایداری تشکیلش با راهنمایی حضرت آیتالله مصباح و مرحوم حضرت آیتالله خوشوقت بود و تاکید این دو بزرگوار برای این بود که ما در این زمان جدید و با اقتضائات فعلی، یک حرکت اجتماعی داشته باشیم.» اصرار آنها برای تشکیل این جبهه مرزکشی با دیگر اصولگرایان و بهویژه جبهه متحد اصولگرایی بود. پایداریها معتقد بودند اصولگرای واقعی آنها هستند چرا که سایر اصولگرایان به تعبیر لنکرانی رفتار حزبی معقول - با تعریف عقل منفعتطلب - داشتند: «یعنی میدیدند که کجا، چه کسی بیشترین احتمال رایآوری را دارد و به سراغ همان بروند و بگویند کاندیدای ما شما هستید. حالا بیا با هم معامله بکنیم.»
پایداریها اگرچه از اصولگرایی ناب سخن میگفتند و اینکه اهل معامله نیستند اما واقعیت حکایت دیگری داشت که خود را در نامه معروف آقاتهرانی، عضو این جبهه به مهدویکنی نشان داد؛ نوشتهای که بعدها به نامه سهمخواهی مشهور شد. او در این نامه خواستار این بود که تعدادی از اعضای جبهه پایداری در شورای داوری و فهرست نهایی جبهه متحد حضور پیدا کنند. بعدها آقاتهرانی از افشای این نامه اظهار نارضایتی کرد و گفت: «من به اعضای جبهه متحد اصولگرایان هم پیغام دادم اگر قرار باشد نامهها منتشر شود ما هم نامههای زیادی در دست داریم.» او در نامه خود خواسته بود که حداقل ۵۰ درصد شورای اجرایی جبهه متحد اصولگرایی یعنی چهار نفر از هشت نفر به جبهه پایداری تعلق گیرد. بعد هم پیشنهاد داده بود که حداقل سه نفر یعنی مهندس صادق محصولی، دکتر کامران باقریلنکرانی و دکتر اصغر زارعی در این فهرست قرار گیرند.
نخستین شکاف
نخستین شکاف هنگامی نمودار شد که پایداریها نتوانستند بر سر رسیدن به یک نامزد واحد با دولتیان به توافق برسند. بخشی از بدنه این جبهه که بیشترین نقدها را بر دولت و حلقه نزدیک به احمدینژاد داشتند به تمسک از رهبر معنوی خود مصباحیزدی که حالا از منتقدان سرسخت احمدینژاد و مشایی است حاضر به ائتلاف با دولتیها نشدند چرا که این حمایت نیازمند تایید مشایی و امری نشدنی بود. همانجا گفته شد که پایداری دچار انشقاق شد. آنها که بیشتر به مصباح یزدی نزدیک بودند مانند آقاتهرانی، روانبخش، سقای بیریا و حسین جلالی را شاخه قم خواندند و اعضای سابق کابینه دولت و برخی نمایندگان مجلس هشتم که از نیکزاد یا الهام حمایت میکردند را شاخه تهران لقب دادند. آنها به دولت نزدیکتر بودند. شایعه یا واقعه شکاف در جبهه با خروج غلامحسین الهام از این جبهه و پیوستنش به دولت پررنگتر شد. این خروج و ورود نشانهای بود بر رخدادهایی که درون این جبهه در حال وقوع بود. «یا با ما یا با دولت» شرط ناگفته و ترسیمکننده مسیر آینده این جبهه بود.
حسین جلالی، عضو جبهه همان زمان گفت: «الهام به دلیل تمایلی که در همکاری با دولت داشت اینگونه تشخیص داده شد که از جبهه پایداری برود.» اگرچه الهام همان زمان سعی کرد با اعلام برائت از خود حضورش در جبهه را به نوعی توجیه کند. اینکه اصلا از ابتدا هم با عنوان مشاور حقوقی رییسجمهور در ترکیب شورای مرکزی جبهه پایداری قرار گرفته بوده است.
چند روز بعد هم محمد کوثری انصراف خود را از جبهه اعلام کرد. او علت انصرافش را انحراف دولت اعلام کرد و گفت: «ما حامی دولت با شعار 84 بودیم نه دولت دهمی که به دامن جریان انحرافی افتاده است. در واقع بنده چنین برداشتی از جبهه پایداری دارم که این جبهه حامی دولت دهم نیست.»
رسایی و کوچکزاده هم کمکم از شورای مرکزی جبهه پایداری جدا شدند. گفته شد رسایی به دلیل اینکه مواضع آزادانه و مستقل از جبهه داشته باشد از شورای مرکزی کنارهگیری کرد. این جداشدنها بهویژه زمانی رخ داد که عدهای از اعضای این جبهه در مجلس نامه تشکر از ابقای مرتضوی را امضا کردهاند. زهره طبیبزاده نوری یکی از اعضای آن گفته بود: «برخی از اعضای جبهه پایداری که این نامه را امضا کردند، خلاف تشکیلات عمل کردهاند و این امضا تنها نظر شخصیشان بوده است.»
پایداری و تناقض ذاتی
جبههای که با گفتمان سوم تیر و حمایت از دولت شکل گرفت، در عین حال خود را در تقابل جدی با بخشی از حلقه نزدیک به دولت تعریف میکرد. آنها تصور میکردند میتوانند با تشکیل این جبهه جلوی ریزش نیروها را بگیرند و گفتمان اصلی دولت احمدینژاد را در سال 84 حفظ و آن را مشاییزدایی کنند. گفتمان احمدینژاد منهای مشایی اما تناقض اصلی جبهه پایداری بود؛ تناقضی که در شکافها و تزلزلهای این جبهه کمکم خود را نشان داد. تناقض آنجا رخ مینماید که نماد اصلی گفتمان مورد ادعا یعنی رییس دولت به هیچ عنوان حاضر به تفکیک خود از مشایی نبود. حالا سوال اینجاست که پس پایداریها مدافع گفتمان «چه» و «که» هستند؟
درواقع پایداریها هیچوقت نتوانستند در تعیین مرز خود با دولتیها به یک اصل مشخص برسند. اعضای پایداری در مسیر نزدیکی و دوری به دولت مدام در رفت و برگشت بودند. با این وصف طبیعی بود که دچار انشعاب شوند و اعضایش در مسیر فهم چرایی شکلگیری این جبهه و اهدافش دچار سردرگمی شوند و در نهایت دو مسیر را پیش روی خود ببینند؛ یا مجبور به انصراف شوند یا تکلیف خود را یکسره کرده و به دولت نزدیک شوند.
جبهه پایداری حالا به کامران لنکرانی رسیدهاست. آنها نه با نامزد دولت همراه شدند و نه قائل به حمایت از دیگر نامزدهای اصولگرا هستند. لنکرانی نامزدی است که به شدت از سوی آیتالله مصباح هم حمایت میشود. مصباح درباره او میگوید: «بینی و بینالله شهادت میدهم که روی زمین و زیر این آسمان کسی اصلح از آقای لنکرانی نمیشناسم.» این در حالی است که اخیرا شاخه اصفهان این جبهه حمایت خود را از سعید جلیلی اعلام کرده است. اگرچه جبهه پایداری بعدا اعلام کرد که شاخهای در اصفهان ندارد اما «سید علیمحمد بزرگواری» عضو شاخص جبهه پایداری هم پیشتر جلیلی را گزینه مطلوب این جبهه خوانده بود.
«قاسم روانبخش» عضو شورای مرکزی جبهه پایداری اما رای لنکرانی را بیشتر از دیگران عنوان کرده و گفته است با ثبتنام جلیلی اتفاق خاصی در جبهه پایداری نمیافتد و کاندیدای نخست این جبهه لنکرانی است.
حالا که سعید جلیلی به عنوان گزینه محتمل اصولگرایان مطرح شده است و حداد عادل هم اعلام کرده ممکن است همه نامزدهای اصولگرا به نفع جلیلی کنار بکشند، باید منتظر ماند و دید که آیا جبهه پایداری تا انتها همچنان بر طبل جدایی خود میکوبد یا بالاخره با اصولگرایان همراه میشود.
شاید جبهه پایداری دوباره مجبور به انشعاب شود و بخشی از لنکرانی و بخشی هم از سعید جلیلی حمایت کنند. حتی اگر «محمد سلیمانی» عضو شاخص آن و وزیر پیشین احمدینژاد گفته باشد که "آقای حداد همه اصولگراها نیست. پایداری کاندیدای مورد حمایت خود را انتخاب کرده و آن باقری لنکرانی است."»