مشروح اخبار


» رضا صادقي نمي‌خواست،«بي خداحافظي» زندگي او باشد



       نويسنده : هما گويا     

 اين روزها دوباره گيشه سينما‌هاي کشور رونق گرفته و آبي به سر و رو زده تا دوباره به حال بيايد.استقبال از «کلاه قرمزي و بچه ننه» چشم ما را به ديدن «صف» و ازدحام جلوي سينما روشن کرده و ضد گلوله هم مخاطبان را راضي به خانه بر مي‌گرداند. در اين ميان فيلم«بي‌خداحافظي» در حالي از اقبال کمتري برخوردار است که قبل از جشنواره امسال پيش بيني مي‌شد با حضور يک خواننده پاپ پر طرفدار و وام گرفتن از زندگي او و همچنين حضور ستارگان معروف سينما يکي از پول‌سازترين فيلم‌هاي ساليان اخير باشد. به بهانه اکران «بي‌خداحافظي» با کارگردان اين فيلم «احمد اميني» هم کلام مي‌شويم،تا شايد دليل اين کم اقبالي را پيدا کنيم.احمد اميني اي که سريال «اولين شب آرامش» او از کارهاي خوب و ماندگار تلويزيون است و فيلم «اين زن حرف نمي‌زند» هم کاري بود که مخاطب با آن ارتباط برقرار کرد.بعضي اوقات بعد از ديدن يک فيلم،از وقتي که براي آن گذاشته ايم،پشيمان مي‌شويم. من از ديدن «بي‌خداحافظي» ناراضي نيستم.از فيلم هم بدم نيامده. بخصوص که رضا صادقي از خواننده‌هائي است که کارها و صدايش را دوست دارم و در اين فيلم،بازي بعضي از بازيگر‌ها هم خيلي خوب بود. اما مشکل من اين است که در فيلمنامه سر در گم هستم و اصلا نه قصه و نه بيشتر کارآکترها را نمي‌شناسم.اجازه بدهيد با اين شروع کنم که وقتي گفته مي‌شود فقط پنج در صد از زندگي رضا صادقي در اين فيلم گنجانده شده،پس چه لزومي‌دارد که نام کارآکتر فيلم رضا صادقي باشد. آيا از نام رضا صادقي به عنوان يک «لوگو» يا «برند» براي فيلم استفاده شده است:

 

اينکه مي‌گوئيد که فيلم زندگي رضا صادقي نيست را از کجا مي‌دانيد. مگر شما از زندگي و سرگذشت رضا‌صادقي خبر داريدخير. من هيچ اطلاعي از زندگي شخصي رضا صادقي ندارم. اما اين گفته خود اوست و همچنين اعتمادي که به نوشته آغازين فيلم «بي خداحافظي» مي‌کنم که تاکيد دارد، اين فيلم زندگي او نيست

 

البته اين فيلم خيلي هم دور از زندگي رضا نيست. يک جوان جنوبي که استعداد داشته و صداي خوب و معلوليتي هم داشته و با همه مشکلات، موانع را رد کرده و به يک خواننده محبوب و مشهور بدل شده است. اينکه از اسم رضا صادقي استفاده شده که مسلما عمدي بوده و همانطور که گفتيد،اين اسم مثل يک برند مورد استفاده قرار گرفته و خواسته تهيه کننده و سرمايه گزار بوده است و اصولا به همين بهانه ساخته شده است. در ضمن،چرا فکر مي‌کنيد رضا صادقي حاضر بود تا زندگي شخصي خودش را در اختيار ما قرار بدهد که نويسنده بتواند با استفاده از موقعيت‌هاي دراماتيک آن قصه خوبي بنويسد. همانطور که مي‌دانيد،سعيد شاهسواري در کارنامه اش نشان داده که توانائي نوشتن يک فيلمنامه پر کشش و پر تعليق را دارد. ضمن اينکه اينجا ايران است و شرايط و فرهنگ ما اجازه نمي‌دهد که به راحتي وارد زندگي خصوصي يک فرد مشهور بشويم. شما در نظر بگيريد که حتي پرداختن به زندگي استاد شهريار و يا شهيد عباس بابائي هم تا چه اندازه مورد نقد و واکنش قرار گرفت.اينجا‌هاليوود نيست که به راحتي بشود يک زندگي را به تصوير کشيد و گرنه مي‌شد در همين «بي خداحافظي» از ماجراهاي عشقي گرفته تا جنائي و پليسي را گنجاند. حتي در هاليوود هم اين کار ساده نيست. مثلا وقتي که فيلم اسکاري دهه هشتاد «گاندي» را با مستندهائي که از زندگي او موجود است مقايسه مي‌کنيم،کاملا رعايت شده و با ملاحظه ساخته شده است. مثلا گاندي در زندگي خانوادگي،فرد سختگيري بود اما در فيلم تصوير ديگري از او ساخته شده است.در اين مواقع هنر فيلمنامه نويس در اين است که بتواند با داستانهاي فرعي به اصل قصه جذابيت بدهد.يعني به قصه شاخ و برگ داده شود اما در اين فيلم داستانهاي فرعي به قصه منگنه مي‌شود و شخصيت‌ها،هيچ کدام تعريفي ندارند. بجز شخصيت دو دوست رضا که بيشتر از آنکه ملموس بودن اين کارآکترها را مديون نويسنده باشيم،وام دار بازي فوق العاده «محمدرضا فروتن» و «افشين هاشمي» هستيم.مثلا شما به من بگوئيد که آن زن جنوبي با چادر مشکي که در اولين و آخرين سکانس‌ها مي‌بينيم،کيست.

 

آن زن مي‌تواند نماد «مادر» باشد يا «دختري» که رضا به او دلبسته بوده و يا نماد آرزوهائي که حالا در کما ودر روياهايش مي‌بيند.شخصيت را مخاطب بايد در فيلم پيدا کند و نه اينکه من و يا شما به عنوان کارگردان و يا آقاي شهسواري،او را تعريف کنيم. ما در اينجا مادر(مريم بوباني) را داريم، عشق‌هاي رضا را هم مي‌شناسيم،پس اين زن ناشناس همان فرعي است که به قصه منگنه شده است.مورد ديگر اينکه،جناب اميني،شما هم يک ژورناليست قديمي هستيد و بيگانه با محيط يک روزنامه...تاکيد مي‌کنم،روزنامه و نه نشريه،نيستيد.آيا اين روزنامه هيچ شباهتي به محيط روزنامه‌ها داشت. من هرگز از پيام دهکردي بازي بد نديده بودم که در اين دفتر روزنامه که متشکل از داماد و خواهر زن و دختر و نوه و...مي‌شد ديدم. حالا خوشبختانه ايشان در چند سکانس بيشتر حضور نداشت اما تمام کليد قصه که مي‌توانست،بار دراماتيکي که به گفته شما و به دليل و مخالفت رضا صادقي و موانع اجتماعي از فيلم سلب شده بود را به دوش بکشد،شخصيت نسيم(پگاه آهنگراني) است که ما هيچ چيز غير از يک شخصيت عروسکي و کارتوني از او نداريم.

 

به نظر من شخصيت نسيم يک شخصيت کاملا تعريف شده است. شخصيتي شبيه به خود رضا صادقي که به دلايلي در انزوا است و شوهر،يا نامزد يا عشقي دارد که به او وابسته است و مي‌تواند دليل دغدغه‌هاي او هم باشد و ما او را از دور مي‌شناسيم و در آخر صدايش را مي‌شنويم.دقيقا نکته همين جاست. خوب اين يک سبک است و جديد هم نيست. شخصيتي که ما در قصه،حسش مي‌کنيم و جايگاه دارد اما او را نمي‌بينيم.بهترين مثال هم مي‌تواند شخصيت مرد در فيلم «بانوي ارديبهشت» رخشان بني اعتماد باشد. اما اون شخصيت،تعريف شده است ولي شخصيت نويد هيچ تعريفي ندارد. حتي ما نمي‌دانيم که او لال است،روزه سکوت گرفته و چرا يکدفعه حرف مي‌زند.از اين لحاظ مي‌گويم که نمي‌دانيم که او لال است يا نه، چرا که در سکانسي که مربوط به دفتر روزنامه مي‌شود، دختر سردبير يا مدير مسئول روزنامه نسيم (ترلان پروانه)صحبت‌هاي دکتر را از روي مانيتور لب خواني مي‌کند و مي‌گويد که اين کار را از نويد ياد گرفته است.(سکانسي که بسيار غير منطقي است اما من در مورد آن چيزي از احمد اميني نپرسيديم چرا که فکر مي‌کردم ممکن است که هجوم انتقادهاي من دور از انصاف شود) شخصيت نويد کاملا تعريف نشده است. شما براي من از نسيم بگوئيد که چرا هيچ حس همذات پنداري با او نداريم. چرا احساساتش را درک نمي‌کنم ودر کلام عاميانه،چرا به من نمي‌چسبد.

 

اين البته نظر شماست و گرنه،يکي از همکارانتان مي‌گفت که چقدر با اين شخصيت ارتباط برقرار کرده و سکانسي که صداي نويد را مي‌شنود و يا در حال شستن زمين است روي او تاثير گذاشته است.

من فکر مي‌کنم نسيم،همان چيزي است که بايد باشد.نه اينکه بشود فيلم «جوليا» ساخته فردريک زينه‌مان را با بي خداحافظي مقايسه کرد اما براي اينکه بتوانم منظورم را برسانم مثال پشت مثال مي‌زنم که ممنون از بردباري شما. اما در جوليا ما در چند سکانس «ونساردگريو» را مي‌بينيم. ما هر حسي نسبت به او داريم را از «جين فوندا» مي‌گيريم.تمام اتفاقات زندگي جوليا براي ما پوشيده است. در اين فيلم هم که به قول شما امکان پرداختن زياد به رضا صادقي وجود نداشت،آيا شخصيت پگاه آهنگراني يک شخصيت کليدي نبود که ما در فيلم هيچ ري اکشني حتي در چهره او نمي‌بينيم که از زندگي رضا تاثير گرفته باشد.

 

-شايد حق با شما باشد اما من چنين حسي را نداشتم و آنقدر روي کارم حساس هستم که اگر چنين موردي را مي‌ديدم حتما به آن دقت مي‌کردم اما عقيده دارم که شخصيت نسيم،بايد همين مي‌بود. يعني دختر روزنامه نگاري که نا خواسته وارد زندگي رضا صادقي مي‌شود و سعي مي‌کند تا رازهاي زندگي او را پيدا کرده و بنويسد.در مورد بازيگرداني، که من با آن خيلي مخالفم و اعتقاد دارم که کارگردان بايد بدون واسطه با بازيگرش در ارتباط باشد. چطور شد که در اين فيلم از بازيگردان(پيام دهکردي) استفاده کرديد؟

 

خير. در اين کار،بازيگردان وجود نداشت و من خودم مستقيم بازي‌ها را هدايت مي‌کردم. فقط از آنجائي که رضا صادقي بازيگر حرفه اي نبود ونياز داشت تا با اصول بازي گري آشنا شود و بخصوص اينکه نقش اصلي فيلم هم بود از پيام دهکردي خواستيم که به او در بازي کمک کند و در حقيقت پيام دهکردي بازيگردان رضا بود.آيا رضاصادقي کاملا با متن فيلمنامه در ارتباط بود و به واسطه اسمش،مجاز به دخل و تصرف در فيلمنامه را داشت؟

 

اصولا نظر رضا در قصه مهم بود و بايد هم اينطور باشد. مثلا ما در نظر داشتيم که دليل سياه پوشيدن او را اينطور در فيلم بياوريم که او زن و فرزندي داشته که در يک تصادف از دست داده و احساس عذاب وجدان مي‌کند که او قبول نکرد و ما هم حذفش کرديم. اصولا زندگي رضا خيلي بار دراماتيکي نداشت و خودش هم نمي‌خواست که «بي خداحافظي» زندگي او باشد.فکر نمي‌کنيد اگر در فيلم به جاي بهره بردن از ستاره‌ها و چهره‌هاي آشنا از بازيگران معمولي ويا چهره‌هاي جديد استفاده مي‌کرديد،فيلم باورپذيرتر مي‌شد. بيشتر بازيگران خوب در اين فيلم مثل تيم فوتبال«رئال مادريد» است که از بس ستاره دارد، که ستاره‌ها نيمکت نشين هستند؟

 

اولا سرمايه گذاران اين پروژه مي‌خواستند که حتما از بازيگران به نام استفاده شود و ما هم سعي کرديم که از بهترين‌ها استفاده کنيم. مثلا «همايون ارشادي» که يک بازيگر بزرگ بين المللي است،بسيار به ما لطف کرد که در اين نقش کوتاه حضور دارد يا «کوروش تهامي» مي‌دانست که اين نقش در حد و اندازه او نيست اما به من محبت داشت و گفت که اين نقش را با وجود کوتاهي قبول مي‌کنم چون مي‌دانم حتما احمد اميني دليل موجهي براي انتخاب من داشته است و در مورد محمدرضا فروتن،در حقيقت مي‌خواستيم يک بازيگر سوپراستار را بگذاريم که نقش خودش را بازي کند. يعني مخاطب باور کند که او حالا يک سوپر استار شده است و فقط اسمش را عوض کرده بوديم.محمدرضا فروتن از آن بازيگراني است که علاوه برهنرمندي،وقتي که «دلي» بازي مي‌کند،کاملا حس مي‌شود و در اين بي خداحافظي چقدر خوب و باورپذير است و خوشبختانه شخصيتش هم در قصه با وجود کوتاهي،تعريف شده است.

 

بله همينطوره. فروتن بازيگر بزرگي است و من هميشه دوست داشتم که با او کار کنم و در «بي‌خداحافظي» گرچه کوتاه اما اين اتفاق افتاد و من بسيار از آن راضيم و فکر مي‌کنم يکي از بهترين سکانس‌هاي اين فيلم،سکانس مربوط به «قطار» باشد که من خيلي به آن علاقمندم.بله واقعا سکانس خوبي است. اصولا در اين فيلم فروتن،‌هاشمي، و بيات خيلي خوب هستند و هومن برق نورد، کوروش تهامي‌و شقايق فراهاني،شخصيت تعريف شده اي ندارند که بشود در مورد خوب يا بد بودنشان قضاوت کرد.ضمن اينکه حالا يا به واسطه کمک‌هاي پيام دهکردي و يا استعداد خودش يا هدايت شما،،رضا صادقي هم بازي خوبي دارد و براي مثال مي‌توان به آن صحنه اي اشاره کرد که بعد از اجراي کنسرت در پرورشگاه، در حال رفتن،بر مي‌گردد و با حسرت به پويان و ترانه نگاه مي‌کند و با لهجه جنوبي مي‌گويد: «چقدر شما دو تا به هم مياين!!». انگار دارد با جنوبي حرف زدن، گذشته محمد رضا فروتن را به يادش مي‌آورد

 

بله. رضا صادقي در اين کار خوب است و در مورد بقيه بازيگراني که اشاره کرديد بايد بگويم که قرار هم نيست، هومن برق نورد يا کوروش تهامي‌شخصيت خيلي تاثير گزار و تعريف شده اي داشته باشند و در مورد شقايق فراهاني به نظرم کاملا شخصيت تعريف شده اي داشت.عشق قديمي رضا که بعد از سالها با شوهرش به ايران برگشته است و به نظرم،خيلي خوب و موثر ديده مي‌شود. مثلا اون سکانسي رضا مي‌پرسد که «کي داره پيانو مي‌زنه!؟ چقد خوب مي‌زنه!؟ و او اشک تو چشماش جمع ميشه و جواب ميده: «پسرمه».ما بيشتر از اين نمي‌توانستيم که اين ماجراي عشقي را بسط بدهيم. به خصوص که شخصيت شقايق فراهاني در فيلم، يک زن شوهردار است و بايد حريم‌ها و حرمت‌ها حفظ مي‌شد.بازي «مژگان بيات» در نقش تهيه کننده هم خيلي خوب است.هنوز هم فکر مي‌کنم که شخصيت اين دو زن به عنوان نمادي از عشق و شکست در زندگي رضا صادقي،مي‌توانست بدون شکستن حريم‌ها بسط پيدا کند.

 

ترانه، يک تهيه کننده و بعد هم مدير برنامه‌هاي رضا صادقي بود که رضا حتي جرات ابراز علاقه کردن به او را نداشت و واقعا هم اگر مي‌خواستيم که آن را بسط بدهيم، هم اعتراض يک صنف رو در بر داشت و هم باز هم از خطوط قرمز و باورهاي فرهنگي و مذهبي ما عبور مي‌کرد و فکر نمي‌کنم،هيچ نيازي به بيشتر پرداختن به شخصيت او بود. به اين هم اشاره کنم که اين فيلم،يک قصه پر شخصيت دارد که گنجاندن و به چالش کشيدن زندگي اين همه پر سوناژ در يک فيلم سينمائي امکان پذير نبود. مسلما اگر يک سريال بود،جاي بيشتري براي شخصيت پردازي داشت.من يک انتقاد هم به شخص خود شما دارم. اين مسئله کليشه اي که سالها باب بود و خوشبختانه مدتهاست که در کارهاي قابل قبول،ديده نمي‌شد...کراوات زدن «بدمن»‌هاي قصه بود که حالا ما دوباره در بي خداحافظي آن را مي‌بينيم که از کارگردان حرفه اي مثل شما بعيد بود

 

اصلا چنين قصدي نبوده است. اگر شخصيت هومن برق نورد و يا کوروش تهامي‌در اين فيلم با کراوات به تصوير کشيده شده صرفا به دليل شرايط حرفه ايشان است و ربطي به خوب يا بد بودن شخصيت آنها ندارد.بيشتر پزشکان ما در مطب يا بيمارستان،کراوات مي‌زنند. آيا آنها "بد من" محسوب مي‌شوند.مطمئن باشيد که به هيچوجه عمدي در اين کار وجود نداشته و همه مي‌دانند که ديگر آن نگاه به ظاهر پرسوناژ‌ها که کسي که ريشش را از ته مي‌تراشد،سلطنت طلب است يا ته ريش دارد مذهبي است و يا سبيل دارد چپي محسوب مي‌شود بسيار قديمي‌و نخ نما شده است.براي جمع بندي گفت‌وگو مي‌خواهم بدانم که آيا از فيلم راضي هستيد:

 

مسلما اگر از سوژه، قصه و خود فيلم راضي نبودم،هرگز آن را نمي‌ساختممن در آخر بايد بگويم که خيلي انتقاد کردم و ممنونم از ظرفيت شما و فکر مي‌کنم «بي خداحافظي» جزو فيلمهائي باشد که در نيمه دوم اکران از گيشه بهتري برخوردار شود.

 

-اميدوارم که اينطور باشد.

    




تاریخ انتشار : 13 شهریور 1391, 17:27



» اخبار مرتبط:

  • رغبتي براي تماشاي زندگي ستاره‌ها نيست
  • حال زار سينما از زبان رامبد جوان
  • عبوراز «خط قرمز»...با احتياط
  • تحلیلی بر فیلم جوان دهدشتی در جشنواره فیلم فجر
  • خداحافظي «پرويز پرستويي» با دنياي بازيگري
  • » اشتراک گزاری خبر

    نام:*
    ایمیل:*
    متن نظر:
    کد را وارد کنید: *
    عکس خوانده نمی‌شود


    در میان پیشنهادات این روزها، کدام را قابل اعتنا می‌دانید؟