نويسنده : زهرا علي اکبري |
«مولاي يا مولاي انت الرب و انا المربوب و هل يرحم المربوب الا الرب» برمهربان همراهم، انيس يکتايم، پروردگارم از دوري اين بندهاش به نزديکي حضورش در لحظه لحظه زندگيام. درود و هزاران سپاس. سپاس اورا که نگه عنايتش را بر من پرگنه در پس تمامي بديها و غفلتهايم نگه داشته و از وراي همان نظر و لطف خدايياش، درک ظهور حضور مهدي فاطمه (س) را بر من بخشوده است. سپاس يگانه يکتا را زين سبب که بر من عنايت فرمود تا در ازل، نداي قدس الهياش را آن زمان که به تنهايي و رعنايي سجده برخاک ابديت زده بودم پاسخ دهم و کنون بيشک به حق، ميدانم اوست اله حنانم. پروردگار بيحد مهربانم، به کدامين اختر، به کدامين دريا، به کدامين صحرا،به کدامين بنده عزيز شدهات و به کدامين نام ناميات تو را سوگند ياد کنم تا اين حقير بندهات را تنها وامگذاري که به مهر خداييات سوگند، برآغاز و انتهاي راهم نيازمند تو هستم.(آمين) خداوندا...چگونه اينگونه هست که تو هستي ومن تا اين وسعه بينهايت تنهايم. ميدانم بيانصافي اين بنده توست كه در همه دنياي تو - مظهر مطلق وجوديتت- از تنهايياش بگويد، اما مهربانم با تو سخن نگويم از حجم اندوهم، با که بهنگاره غم بيچار بنشينم و بيپروا از دردهاي روحم در فراق يگانه مانده برحق سلاله حسين (عليهالسلام) - مهدي نرجس- لب بگشايم . رحيم رحمانم، بر من نظر كن تا توان كنار هم نهادن واژهها و سطرها را بدست آورم.چرا که زيبايي کنار هم چيدن آنها را در خود نميبينم و در نهايت حد تنها خواهان به رقص درآوردن اين هجمه حروف و حرف بر سفيداي ورق هستم و به آن نميانديشم اگر هم ناچينشي داشته باشند، تنها بگذار بنويسم بيآنکه خطي بخورد يا بازگشتي به سطور داشته باشم. چه بي اندازه در گذشته روز خود به دنبال واژهاي گشتم تا از بيقراريهاي بيامان روزگارانتظارم برايت خطوطي را به نگاره بيندازم اما چندي نگذشت که تنها قلم به پاکي وحقيقت برپاکي ورق ميرقصيد و به آستان نهايت ميرسيد و اينگونه اين چنين شد... بگذار اين چنين بنامت، عزيز زهرا(س) ،به وسعت کدامين واژه ناشناختهاي ميتوانم از عبورت در گذران زندگي انتظارم بنويسم که چندگاهي است برسيطره بيجان خستهام به مانند ستارهاي رهنما فرو آمدهاي. چه حضور پر فهمي بر روزگارم داري... و حال اين زمان است كه در نبود تو، حس صادق انتظارش را در تپش استقبال قدمهايت در سالها محكوميت انسان در غيبتت، به رخ آدينهها در پس روزها وشبان بيقراري ميكشاند و نميداند كه چه سخت ميگذرد بر دل نازك آن منتظراني كه طاق اين هجر بر دل و ديدهشان هر چند به شيريني سنگيني ميكند، شيرين است كه آدمي به عشق راستين منتظر شود و هر ثانيه به اميد ديدنش پلك برهم زند و سنگين است از آن رو كه گذران فراق - بي او بسر بردن- عرصه را بر روح بيدارشان آزرده ساخته است و اي كاش زمان ميدانست كه اينگونه بيمهدي(عج) ثانيه برثانيه سپردن و سر بر زندگي دنيوي فروبردن بر قلبهاي امان گرفتگان از پروردگار،ملال آور و آزار رسان شده است تا بداند بايدكه از حركت خود باز ايستد و شروع دوبارهاش، آغازين حكومت الهي امام عصرمان شود. بار الها، تنها تو ميداني از ناگفتهام و بيناي شنواي روزگار آخرم در اين انتظار ظهور، دل از اندوه به فغان آمده، زمين چندي است از آسمان دورتر شده است و خورشيد هرچند هم كه بتابد آنچنان نوري ندارد. خورشيد دلهاي منتظران را اذن ظهور ده تا گرماي حق را در عدالت دولتش بچشيم. توان اين فراق سنگينتر از تاب بندگان توست، بر ما ببخشاي و رايحه دلانگيز ظهور را به عنايت الطاف الهيات بر ما بنواز. اللّهم عجّل لوليك الفرج و العافيت و النصر و جعلنا من خير انصاره و اعوانه والمستشهدين بين يده(آمين) |
» اخبار مرتبط:
» اشتراک گزاری خبر