مشروح اخبار


» چماق درماني بزرگوارانه



نويسنده : هجير تشکري

بازرگاني را هزار دينار خسارت افتاد. پسر را گفت: بايد که اين سخن با هيچ کس در ميان ننهي. گفت: [اي پدر،] فرمان توراست وليکن مي خواهم که بدانم در اين چه مصلحت است؟ گفت: تا مصيبت دو نشود: يکي نقصان مايه، و ديگر شماتت همسايه.
(گلستان سعدي، باب چهارم، در فوايد خاموشي)
ما همه از همان اوان کودکي آموخته ايم که اگر دهاني بي موقع باز شود، جز نفرين و طعن و لعن پاسخي نخواهد يافت.
چرا که به محض سخن گفتن عيب و هنر گوينده نيز بر آفتاب افکنده مي شود. حتّا اگر کسي سخن «راستي» دارد باياست که آن را به «درستي» بيان کند. گويي برخي از سخنان و بعضي از سخنگويان، بخشي از «تاريخ بي خردي» ما هستند. به بيان «جلال رفيع» کاش به جاي «مايع ظرف شويي»، «يک نوع مايع حرف شويي اختراع شود و جز ..... حرفهاي خوب و لازم، همه ي حرفهاي زايد را از صفحه ي جرايد و تلويزيون و راديو، پاک بشويد و ببرد به داخل کيسه ي کتاب هاي مربوط به گرامر و قواعد و دستور زبان فارسي؛ مبحث حروف اضافه.»
در تاريخ ادبيات و فرهنگ ملي و مذهبي ما ايرانيان، اندرزنامه ها و نصيحه الملوکها جايگاهي ويژه دارند. اين تاريخ و فرهنگ غني، سرشار از منع و نهي بزرگان از زبان گشودنِ نابجاست. درباره ي فضيلت سکوت در فرهنگ اسلامي - ايراني ما احاديث، روايات، حکايات و اشعارِ ذي قيمت و ذي قدمت فراوانند. بيش از همه شايد سعدي در بوستان و گلستان، و مولوي در غزليات و مثنوي خويش در اين باره داد سخن داده اند. سعدي در باب چهارم گلستان حتّا آموختن خاموشي از بهايم را توصيه کرده است؛ و بر ما نهيب مي زند که: چون نداري کمال و فضل آن بِه / که زبان در دهان نگه داري. آدمي را زبان فضيحه کند / جوزِ بي مغز را سبکساري. اين شاعر شيرين سخن در بوستان نيز بابي دارد که آن را «در آداب تربيت» نام نهاده است. در آنجا نيز سعدي ما را از نسنجيده سخن گفتن بر حذر مي دارد:
کمآواز نبيني هرگز خجل.... چو دانا يکي گوي و پرورده گوي.... به دانش سخن گوي يا دم مزن.... مگوي آنچه طاقت نداري شنود.... نبايد سخن گفت ناساخته / نشايد بريدن نينداخته. کمالست در نفسِ انسان سُخُن / تو خود را به گفتار، ناقص مکن. صد انداختي تير و هر صد خطاست / اگر هوشمندي يک انداز و راست. از آن مرد دانا دهان دوخته است / که بيند که شمع از زبان سوختست. چو دشنام گويي، دعا نشنوي / بجز ِشت خويش ندروي. اگر عالِمي، هيبت خود مبر / وگر جاهلي، پرد خود مَدَر. بهايم خموشند گويا بشر / زبان بسته بهتر که گويا به شر. به نطقست و عقل آدميزاده فاش / چو طوطي سخن گوي نادان مباش. به نطق آدمي بهتر است از دواب / دواب از تو به گر نگويي صواب. چو غنچه گرت بسته بودي دهن / دريده نديدي چو گل پيرهن. زبان درکش ار عقل داري و هوش / چو سعدي سخن گوي ورنه خموش.
پير بي قرار و باوقار بلخ نيز در آثار يادشده از زيانِ زبان حکايتها گفته و در عوايد و فوايد خاموشي يک سينه سخن دارد. اي زبان تو بس زياني مرمرا.... اي زبان هم آتش و هم خرمني.... اي زبان، هم رنج بي پايان تويي. او ما را به احتياط فراوان در سخن گفتن فرا مي خواند و از طفلانه گفتن پرهيز مي دهد. مولوي، گفتار (مقالت) را طبل تهي مي نامد و آن را مايه ي گرفتاري مي خواند.
به گونه اي که بايد شصت فرسنگ از آن گريخت (شصت فرسنگ از سخن بگريز / که ز گفت است اين گرفتاري). در مکتب مولانا خموشي جذب کننده ي رحمت حق است و بحري است کرانه ناپديد. او، اسرارآموختگان و رازدانان را همان دهان دوختگان مي داند که خاموشند و دم بر نمي آورند. «سکوت» در غزليات مولانا سرشار از فرياد است و گفتني ها مي گويد. از نظرگاه او، در خموشي بيانهاست؛ و خموشي «سلطان گفتار»ها و آبستن کيمياست. او خاموشي را مايه ي فخر مي داند و سخن گفتن را مايه ي عار. اي خمشي مغز مني، پرده ي آن نغز مني.... مرد سخن را چه خبر از خمشي همچو شکر.... خاموش که خاموشي بهتر ز عسل نوشي.... خاموش و مگو ديگر مَفزاي تو شور و شر.... دهان بربند و بگشا روزن دل.... خمش اي بلبل جانها که غبارست زبانها.... خاموش، کاين حجاب ز گفتار مي رسد... مرا در دل يکي دلبر همي گويد: خمش بهتر.... چون برسي به کوي ما، خامشي است خوي ما / زآنکه ز گفت و گوي ما، گرد و غبار مي رسد. اين نفس مطمئنه خموشي غذاي اوست / وين نفس ناطقه سوي گفتار مي رود. خامش که زبان همه زيان است / تو سوي زيان چه مي گريزي؟ اين نمونه ها تنها اندکي است از بسياران، و حرفي است از هزاران حرفِ ژرف مولانا که در اين خصوص اندر عبارت آمد.
باري، استان کهگيلويه و بويراحمد به هر دليل و علت در زمره ي استانهاي محروم کشور طبقه بندي مي شود. اما همين که نماينده ي بزرگوار بخشي از اين استان به روش خود و بدون مراعات ادب سخن و آداب نقد، به دفاع از آن بر مي خيزند، از قضا سرکنگبين صفرا مي افزايد و مصيبت ما را در ضريبي کاذب ضرب مي کند. هم نقصان مايه ي ما برملا مي شود و هم شماتت همسايه نصيبمان. اگر ايشان «بزرگواري» کنند و اندکي با گنجينه ي ادب پارسي ايران زمين مأنوس شوند و يا گوشه اي از تعاليم مينوي و معنوي دين مبين (در اين ساحت) را مرور کنند، نه تنها به خود، بلکه به حوزه ي انتخابيه ي خود و شأن مجلس شوراي اسلامي لطف بي شمار و بي مقدار کرده اند. اين پيوند فرهنگي، يحتمل از فوران هيجانات اين روحاني محترم خواهد کاست و به دوري گزيدن از فناتيسمِ قرون وسطايي به وي کمک خواهد کرد. به اين اميد که در بلندمدت با عنوان گاف بزرگ تاريخ پارلمان ايران از حضرت ايشان ياد نشود.
«آلدوس هاکسلي» مي گويد: «قرن بيستم، از جمله، عصر هياهوست. هياهوي جسماني، هياهوي ذهني، و هياهوي خواهشها. ما در هم اين هياهوها در تاريخ صاحب رکورديم. تعجّبي هم ندارد؛ زيرا هم امکانات فنّاوري تقريباً اعجازآميز ما وقف تاخت و تاز و تجاوز به حريم رايج سکوت است.» وقتي حرفي نداريم که ارزش آن از سکوت بيشتر است، خوشتر آن باشد که با سکوت خويش بر شکوه و وقار انساني خود بيفزاييم.
گر تو قرآن بدين نمط خواني/ ببري رونق مسلماني

ابتکار-روزنامه



تاریخ انتشار : 26 مرداد 1392, 01:53



» اخبار مرتبط:

  • هزينه سنگين يک ملت به سبب اشتباه يک عبارت!
  • احمدي‌نژاد چه حرف خلافي زده است؟
  • از فرهنگ اصيل لر فقط چماقش به برخي رسيده است
  • حوزه وابسته به دولت نمي تواند حرف حساب بزند
  • ورود مدير غير بومي به کهگيلويه و بويراحمد ممنوع !!
  • » اشتراک گزاری خبر

    • مجتبي

    • 28 مرداد 1392 16:01
    • گروه کاربری: ميهمان
    • آیدی یاهو: {yahoo}
    • تاریخ عضویت: --
    • وضعيت:
    • خبر
    • نظر
    ^
    بسیار زیبا بود احسن
    نام:*
    ایمیل:*
    متن نظر:
    کد را وارد کنید: *
    عکس خوانده نمی‌شود


    در میان پیشنهادات این روزها، کدام را قابل اعتنا می‌دانید؟