نويسنده : کورش شرفشاهي |
هنگامي که مديريت در کشور احساسي باشد تاکيد کنند که نيازي به برنامههاي زمانبر نيست و بايد به سرعت وارد عرصه کار شد، عاقبت کار همين ميشود که امروز در آن نقطه ايستاده ايم. برخوردهاي احساسي با کشورهاي جهان به مشکلات داخلي کشور دامن زد و از سوي ديگر هدفمندي يارانهها را بدون مطالعه و غيرکارشناسي اجرا کرديم. نتيجه آن شد که از يک سو کالا و قطعات مورد نياز کشورمان را تامين نکردند و از سوي ديگر دولت احمدي نژاد با اجراي عجولانه و غير منطقي هدفمندي يارانهها باعث شد که قيمتها يک باره چندين برابر شود در حالي که دستمزد و توان مالي قشر حقوق بگير که اکثريت جامعه را تشکيل ميداد بالا نرفت. در اثر تمامي اين سوء مديريتها کار به جايي رسيد که به بازار آزاد و تفکر دلالي اين اجازه داده شد تا قيمتها را تعيين کند و خود دولت نيز در اين راستا ناچار شد که خواسته يا ناخواسته به گراني دامن بزند. يکي از اين موارد گران کردن قيمت بليت هواپيما بود. گراني بليت هواپيما در چندين مرحله اتفاق افتاد اما اين بار با هميشه فرق داشت و نه تنها صنعت هواپيمايي کشور را به تعطيلي کشيد بلکه باعث شد تا سوار شدن به هواپيما براي بسياري از اقشار جامعه به يک رويا تبديل شود. کارگري که تا امروز ماهيانه 390 هزار تومان دستمزد ميگيرد و اگر يک خانواده 5 نفري باشد 225 هزار تومان نيز يارانه ماهيانه دريافت ميکند، اگر بخواهد يک بار سوار هواپيما شود و اين سفر خود را به شهر مقدس مشهد و با هدف زيارت امام هشتم شيعيان انجام دهد بايد بابت بليت هواپيما 600 هزار تومان بپردازد! |
مهدی رئیسزاده*
خرید و فروش کارتهای بازرگانی پدیده جدیدی در اقتصاد ما نیست و همواره و در تمام سالهای فعالیت اتاق ایران این بحث مطرح بوده است. در یک دوره زمانی با ایجاد برخی سیستمها و تسهیلات این قبیل سوءاستفادهها تا حدی کاهش پیدا کرد. البته نباید از نظر دور داشت که این قبیل سوءاستفادهها همواره در تمام دورهها وجود داشته است اما بحث بر سر اتخاذ تصمیمات و ابلاغ قوانین و مقرراتی است که موجب کاهش یا افزایش این قبیل سوءاستفادهها میشود. اکنون نیز در صدور و تمدید کارتهای بازرگانی برخی تغییرات رخ داده است که باعث کاهش خرید و فروش کارتهای بازرگانی و روی آوردن به راههایی غیر اصولی شده است. محدودیت رشتههای بازرگانی به سه رشته و کاهش زمان تمدید کارتهای بازرگانی از پنج سال به یک سال از مهمترین این موارد است. در گذشته کارتهای بازرگانی با مدت اعتبار پنج سال صادر میشد اما از سال گذشته این زمان به یک سال کاهش یافته است. این در حالی است که زمان استفاده از این کارتها نیز کمتر از یک سال است، چون برای تمدید کارت و اخذ مفاصاحساب مالیاتی و بیمهای نیز فرایندی زمانبر است و دارنده کارت باید کمی قبل از اتمام یکسال برای این کارها اقدام کند. در گذشته اتاق ایران میتوانست برای برخی از تجار باسابقه کارت را بین دو تا پنج سال تمدید کند تا فعالان اصلی این حوزه در فواصل زمانی تمدید کارت خود با مشکل مواجه نشوند. در کنار این محدودیت، اکنون مدتی است که کارتهای بازرگانی رتبهبندی شدهاند و در سه دسته کارتهای طلایی، نقرهای و برنز قرار گرفتهاند. بر اساس آییننامه موجود تنها آن قبیل کارتهایی که طلایی هستند میتوانند عضویت خود را بهصورت پنج ساله تمدید کنند که دارندگان این کارتها نیز شرکتهای تجاری بزرگ شبه دولتی یا دولتی هستند. از طرف دیگر در گذشته دارندگان حقیقی و حقوقی کارتهای بازرگانی میتوانستند در رشتههای مختلف فعالیت کنند اما بر اساس اصلاح آییننامه صادرات و واردات، رشتههای فعالیت محدود به سه رشته شده است. البته هدف از انجام این کار قطعا تخصصی کردن تجارت بوده است اما در شرایط رکود همراه با تورم کنونی که برخی از شرکتها و افراد تمایل به فعالیت در رشتههای بیشتری را دارند، گذاشتن چنین شرطی تنها بازار خرید و فروش کارتهای بازرگانی را داغ میکند. مجموع این عوامل و محدودیتهای ایجاد شده در کنار موارد دیگری مانند بخشنامههای جدید در خصوص صادرات و واردات و قوانین جدید در حوزههای مختلف سبب دشواری کار و رواج پدیدهای به نام کارتهای یکبار مصرف میشود. کارتهایی که تنها برای یک سال صادر میشود و صاحبان چنین کارتهایی هم افراد متخصصی در تجارت نیستند و تنها برای کسب سود و درآمد به چنین کارهایی اقدام میکنند. من معتقدم ایجاد محدودیت و قوانین سختگیرانه تنها عاملی است که سبب بروز این پدیده میشود، چون فعالان اقتصادی که کار خود را تعطیل نمیکنند بلکه مجرا و کانال جدیدی را برای کار خود پیدا میکنند. اتاق ایران باید تلاش کند تا با کمک سازمان توسعه تجارت زمینهای را فراهم کند که قوانین سختگیرانه کمتر شود و ما کمتر با چنین پدیدههای غیرقانونی و خلافی در امر تجارت مواجه شویم.
ادامه خبر...نويسنده : حميدرضا شکوهي |
کمکم باورم ميشود که روز بيحادثه در کشور ما وجود ندارد. لازم نيست براي يافتن اين حوادث، با دقت زيادي لابهلاي خبرها را جستوجو کنيم و روزهاي زيادي وقت بگذاريم. اينجا پر از حادثه است. در جادهها و حتي در آسمانهايش، در کلاسهاي درسش؛ حتي در اردوهاي دانشآموزياش.حالا از حوادثي که هر روز در قالب خبرهاي قتل و تجاوز و سرقت مسلحانه و... در رسانهها مخابره ميشود و به تازگي، مخابره فيلمهاي سرقتهاي مسلحانه در روز روشن در خيابانهاي تهران، به سبک فيلمهاي تگزاسي هم به آن اضافه شده، فاکتور ميگيريم. اما از هرچه که بگذري، نميتواني از کنار حوادثي که براي کودکان رخ ميدهد بيتفاوت عبور کني. کودکان را در عرف خود، بيگناه ميدانيم و آنها معمولا مسوول حوادثي نيستند که برايشان رخ ميدهد. اما... بروز حادثه براي کودکان ايراني، گويا تبديل به عادتي شده است که هيچ مسوولي هم براي ترک اين عادت، چارهاي عملي نميانديشد. سال گذشته، حادثه رانندگي در سوئيس موجب شد 28 دانشآموز بلژيکي که براي اردويي به آن کشور رفته بودند جان خود را از دست بدهند. آن حادثه چنان براي غربيان اهميت داشت که در سوئيس و بلژيک عزاي عمومي اعلام شد و به احترام کودکان قرباني شده در آن حادثه، مردم يک دقيقه سکوت کردند. تا چند روز، خبر اول تمام شبکههاي خبري اروپا، اين حادثه و غم و اندوه ناشي از آن بود. اما... ما چه کرديم؟ از همان روز 14 ارديبهشت 1381 که 6 دانش آموز دختر مدرسهاي در شهرک کاروان، به موزه پست و از آنجا پارک شهر تهران برده شدند و هنگام قايقسواري در درياچه پارکشهر، آن هم هنگام بارش باران بهاري، غرق شدند، بايد پيشبيني ميکرديم که تا 10 سال بعد، مدام شاهد تکرار حوادثي مشابه براي دانشآموزان مدرسهاي خواهيم بود. براي جلوگيري از تکرار آن حادثه چه کردند؟ آب درياچه پارکشهر را خالي کردند! همين و بس... همانطور که پس از حوادث متعدد آتشسوزي در مدارس که از قضا اغلب، دختران دانشآموز را هدف گرفته بود به جز چند بخشنامه فرماليته- و بگذاريد به صراحت بگويم مضحک- هيچ تلاشي براي جلوگيري از تکرار اين حوادث صورت نگرفت که حاصلش حادثه مدرسه شينآباد پيرانشهر در آذربايجان غربي بود که 33 دانشآموز دختر را به کام آتش برد. اين حادثه اگر چه به اندازه سانحه رانندگي کاروان راهيان نور که ماه گذشته باعث مرگ 26 دانشآموز دختر بروجني شد، قرباني نداشت، اما وقتي چهرههاي سوخته اين کودکان معصوم را ميبينيم، ناخودآگاه به اين فکر ميکنيم که آنها با اين چهرهها چگونه زندگي خواهند کرد؟ مثل کودکان معصوم مدرسه روستاي درودزن استان فارس که 6 سال پيش دچار سانحه شدند که کسي نميداند با چهرههاي سوخته چگونه زندگي ميکنند. همانگونه که حوادث آتشسوزي در مدارس سفيلان چهار محال و بختياري و درودزن فارس والمني نورآباد لرستان و خوابگاه زاهدان، مدتي بعد در پيرانشهر تکرار شد، حادثه تصادف اتوبوس دانشآموزان بروجني هم، چند روز بعد در کمربندي شهر شاهرود تکرار شد که حاصلش 2 کشته و 15 زخمي بود. حتما حادثه شهر خرمدره را هم که تابستان امسال هنگام اجراي برنامه خاله شادونه براي کودکان رخ داد به ياد داريد که مرگ سه کودک بيگناه را در پي داشت. از اين حادثهها بسيار است اما... خجالت ميکشم که حتي همانهايي را که ذکر کردم دوباره بشمارم. کداميک از اين حوادث موجب شد مسوولي استعفا دهد يا حداقل عذرخواهي کند؟ اينها پيشکش؛ کداميک از اين حوادث دلخراش در اولويتهاي اصلي خبري صداو سيما قرار گرفت؟ اولويت اول و دوم و سوم و چهارم و... نه! انتظار بيهودهاي است. مشکلات اقتصادي مردم اروپا مهمتر از مرگ دانشآموزان دختر بروجني يا سوختگي دختران بيگناه پيرانشهري است. مسوولان مستقيم اين حوزه چه کردند؟ اصلا کجا هستند؟ آقاي حميدرضا حاجيبابايي وزير آموزش و پرورش که در حادثه دختران دانشآموز بروجني، حتي عذرخواهي هم نکرده بود، پس از حادثه پيرانشهر يادش افتاده که ميتوان گاهي اوقات هم عذرخواهي کرد تا مرهمي بر دل داغ ديدگان باشد. معلوم نيست چند دانشآموز بايد کشته شوند يا بسوزند تا آقاي مسوول محترم وزارت آموزش و پرورش، حاضر شود از مسووليتي که از عهده آن بر نيامده استعفا دهد. آنچه مينويسم فقط يک متن احساسي نيست، بلکه حاوي نشانههايي از سوءمديريت آقاي وزير هم هست. سال 89 آقاي وزير آموزشوپرورش طي بخشنامهاي دستور داد که از وسايل گرمايشي استاندارد در مدارس استفاده شود. آنگونه که معاون عمراني آقاي وزير، درست 5 روز پيشاز بروز حادثه پيرانشهر گفته، هر سال وزير آموزشوپرورش در خصوص ايمني سيستمهاي گرمايشي مدارس، دستورالعمل صادر ميکند و بر طبق برنامهريزيهاي انجام شده، مدارس بايد سيستم حرارت مرکزي يا بخاري نفتي کاربراتوري داشته باشند. معاون وزير آموزش و پرورش از تخصيص 80 درصد از اعتبار 24 ميليارد توماني براي استانداردسازي سيستمهاي گرمايشي و سرمايشي مدارس در سال گذشته خبر ميدهد که گويا رضايتبخش است. پس طبيعتا هيچ اتفاقي نبايد رخ دهد. اما... به نظر ميرسد ابلاغيهها و دستورالعملهاي وزير آموزش وپروش فقط به درد قاب کردن ميخورد؛ همانطور که مصاحبههاي معاون ايشان، فقط براي پر کردن کارنامه، البته از نوع نادرست ميخورد. وزيري که در حيطه تحت امر او در طول يک ماه دو حادثه- بخوانيد فاجعه- عظيم رخ ميدهد، ديگر چه اتفاقي بايد بيفتد تا سوءمديريتش اثبات شود؟ اعتقاد دارم هر مدير و مسوولي، حتي اگر در حادثه رخ داده در حيطه تحت امرش نقش چنداني نداشته باشد، براي پذيرش مسووليت و تسلاي دل داغديدگان، نه تنها بايد عذرخواهي کند، بلکه از مسووليت خود استعفا هم بايد بدهد. اين نسخه تجويزي من نيست، بلکه اصل پذيرفته شدهاي در تمام دنياست. آخرين نمونهاش هم در مصر رخ داد که وزير راه دولت محمد مرسي، دولتي که هم نوپا است و هم دچار چالشهاي عديده سياسي، به دليل حادثه تصادف اتوبوس با قطار که کشته شدن دهها دانشآموز را در پي داشت، استعفا داد. آقاي حاجيبابايي نه فقط براي تسلاي دل داغديدگان، بلکه به خاطر مديريت ضعيف خود بايد استعفا دهد. وزيري که بخشنامهها و ابلاغيههايش عملي نميشود، اگر مسووليتي نداشته باشد بهتر است. هر چند با استعفاي حاجيبابايي، نه جان از دست رفته دختران دانشآموز بروجني برميگردد و نه چهرههاي سوخته دختران دانشآموز پيرانشهري ترميم ميشود، اما لااقل در تاريخ ثبت ميشود وزيري در ايران براي اولين بار شجاعت ايستادن پاي ضعف مديريت خود و استعفا را داشت تا کمي در غم پدران و مادران داغدار اين دانشآموزان شريک شود. اما از وزيري که سه روز پس از حادثه آتشسوزي در مدرسه شينآباد درباره آن اظهارنظر نميکند ميتوان توقع شجاعت استعفا داشت؟ آقاي حاجي بابايي همچنان توجيه ميکند و در حال تبليغ عملکرد خود است. وزير آموزش و پرورش گفته سال گذشته 900 ميليارد تومان براي مقاومسازي مدارس کشور هزينه شد در حالي که در ابتداي دوران وزارت بنده تنها 170 ميليارد تومان اعتبار براي اين امر وجود داشت. وي همچنين گفته استانهاي آذربايجان غربي-همان استاني که حادثه آتشسوزي در آن رخ داده- خوزستان و سيستان و بلوچستان در تمام برنامههاي وزارت آموزش و پرورش در اولويت اول هستند. کسي نيست از آقاي حاجيبابايي بپرسد حالا که اين همه بودجه داريد و استان آذربايجان غربي در اولويت اول است، وضع اينگونه است؛ واي به حال استانهايي که در اولويتهاي بعدي هستند. نمايندگان مجلس شوراي اسلامي هم بايد پاسخگو باشند؛ همان نمايندگاني که چندي پيش به بهانه نابساماني مسايل اقتصادي حاصل از مشکلات ارز، ترجيح دادند استيضاح وزير آموزش و پرورش را ديگر پيگيري نکنند، به هر حال تجربه حوادث گذشته نشان ميدهد اين آخرين حادثه براي دانشآموزان نيست و اگر حادثه ديگري هم رخ داد، نبايد انتظار داشته باشيم وزير آموزش و پرورش استعفا دهد. اينجا جان کودکان ما هم چندان ارزش ندارد. |
نماز جمعه باید کوتاه ، مفید ، معنوی ، روشنگر و جذاب باشد و هر بار که نمازگزاران از مصلای نماز جمعه خارج میشوند احساس کنند به خدا نزدیکتر شده و اطلاعات جدیدی از دین فرا گرفته اند
نماز جمعه این هفته تهران (17/9/90) به امامت آیة الله موحدی کرمانی که اخیرا به این سمت منصوب شده اند برگزار شد و حقیر هم در نماز جمعه حضور داشتم و وظیفه خود میدانم ضمن تبریک و تشکر از ایشان که این مسؤلیت را پذیرفتند و قواعد نماز جمعه را رعایت کردند ، گرچه ایشان خود آگاه به مسائل هستند اما به جهت یاد آوری و در جهت موفقیت بیشتر ایشان نکاتی را عرض کنم.
1- آنچه باید در خطبه های نماز جمعه گفته شود
بر اساس آنچه در کتب فقهی و فتوای فقهاء آمده است خطبه های نماز جمعه باید حاوی نکات زیر باشد که اینجانب خلاصه آنرا از تحریر الوسیله امام خمینی (ره) نقل میکنم:
حمد و ستایش خداوند ، توصیه به تقوی و ترک گناه ،صلوات بر پیامبر اعظم (ص) ، سلام بر ائمه معصومین (ع)، قرائت سوره کوتاهی از قران ، استغفار برای مؤمنین و مؤمنات ، دعا برای اسلام و مسلمین ، بیان مصالح مسلمین و مسائل روز که باعث روشنگری میشود و مسلمانان برای دین و دنیا و معیشت خود به آن نیاز دارند همچنین روشنگری در مورد توطئه های معاندین و مخالفین اسلام و مسلمین.
بنا بر این فقهاء تکلیف ائمه محترم جمعه را روشن کرده اند و اضافه بر آنچه گفته شد نه تنها ضرورتی به بیان مطلبی در خطبه های نماز جمعه نیست بلکه ممکن است مخل به خطبه ها نیز باشد که در این یاد داشت به مواردی اشاره خواهم کرد.
2- نماز جمعه تریبون تبلیغاتی اشخاص و احزاب نیست
گاهی دیده میشود خطیب نماز جمعه بصورت صریح یا ضمنی به تبلیغ و دفاع از اشخاص می پردازد و چون همین اشخاص بعدا دچار انحراف و لغزش میشوند در زمان دیگر به تخریب آنان می پردازد که این روشی پسندیده ومناسب نماز جمعه نیست بلکه در نماز جمعه بر اساس رهنمودهای فقهاء و ولی فقیه باید به روشنگری کلی پرداخته شود و خطبه ها جای ذکر نام اشخاص و تعریف یا تکذیب آنان نیست و چون ممکن است گاهی این مطالب مصداق غیبت و تهمت باشد در این صورت حرام بود وجایگاه بیان آن حتما نماز جمعه نیست و باید از آن پرهیز شود.
بدیهی است بیان کلی مسائل نیز ممکن است در ذهن مخاطبین بر اشخاصی تطبیق داده شود که در این صورت حرجی نیست چون هر حق و باطلی مصادیقی دارد وممکن است بر اشخاص تطبیق داده شود ولی وقتی به مصادیق آن تصریح نشود مشکلی وجود ندارد.
3- نماز جمعه تریبون روز شمار تاریخ نیست
گاهی مسؤلین دستگاهها و نهادها توقع دارند خطیب جمعه در سالروز تاسیس آن دستگاه از تلاشهای مسؤلین آن دستگاه تشکر کند گاهی هم خود ائمه جمعه پیش دستی کرده و نماز جمعه را با برنامه روز شمار تاریخ اشتباه میگیرند و به بیان تولد و درگذشت کسانی میپردازند که ذکر آن مصداق روشنگری دینی و سیاسی نیست و این آقایان توجه ندارند که تریبون نمازجمعه جایگاه این کارها نیست و تنها مجاز به بیان مسائلی هستند که دانستن آن برای مردم به رشد فضائل معنوی و تقویت ارزشهای دینی و روشنگری سیاسی منجر شود نه هر چیز دلخواه امام جمعه باشد.
4- نماز جمعه باید کوتاه باشد
با توجه به اینکه نماز جمعه عبادت است نباید دافعه داشته باشد و برای شرکت کنندگان خسته کننده و ملال آور باشد تا رغبت به نماز را در آنان کاهش دهد بلکه خطبه ها باید کوتا باشد که جمع خطبه ها ونماز حدود 45 دقیقه بیشتر نشود ، خصوصا در جاهائی مثل تهران که مردم تابستان در گرما و زمستان در سرما به نماز می ایستند لازم است رعایت حال مردم بشود و مناسب است امام جمعه به مکبرِ نماز جمعه بگوید وقت را به وی یاد آوری کنند تا در فرصت مناسب خطبه ها را تمام نماید.
خلاصه و نتیجه:
نماز جمعه باید کوتاه ، مفید ، معنوی ، روشنگر و جذاب باشد و امام جمعه هنر انتقال مطالب خود در زمان کوتاهی را داشته باشد و هر بار که نمازگزاران از مصلای نماز جمعه خارج میشوند احساس کنند به خدا نزدیکتر شده و اطلاعات جدیدی از دین فرا گرفته اند و ایمان آنان قوی تر شده و در برابر دشمنان اسلام و مسلمین مقاوم تر شده اند.
قطعا چنین نماز جمعه ای روز به روز افراد بیشتری را جذب خواهد کرد و هیچ کس در مورد آن به خودش تردید راه نخواهد داد.
در خاتمه از اینکه این طلبه ناچیز به خودم اجازه دادم در مورد جایگاه بزرگان حرف بزنم از محضر بزرگان عذر خواهی و تاکید میکنم آنچه لازم است در مورد نماز جمعه گفته شود بیشتر از این حرفهاست و لازم است ائمه محترم جمعه به آن بپردازند.
ادامه خبر...ماندانا عصری- جنگ جهانی اول درسال ۱۹۱۴ آغاز جنگ جهانی اول این سرباز پیش از آنکه به جنگ برود برای پیشگیری از دزدی، دو چرخه خودرا به درخت کوچک خانه قفل میکند. سرباز هیچگاه به خانه باز نگشت. خانواده او برای یاد بود فرزند دوچرخه را از درخت جدا نکردند. ۹۵ سال پس از آن این تندیس بوجود آمد جنگ جهانی دوم جنگ جهانی دوم بین سال های 1939 تا 1945 در گرفت. در این جنگ بیش از 100 میلیون نفر شرکت داشتند و نزدیک به 70 میلیون نفر جان خودشان را از دست دادند. بیش از 65 سال از جنگ جهانی دوم می گذرد اما وسعت این نبرد به اندازه ای بود که همچنان نیز خبر ساز می شود.
در دوره جنگ جهانی دوم، ساحل "ماپلتون" در انگلستان به عنوان یک منطقه آموزشی برای نیروهای این کشور شناخته می شد. پس از جنگ این منطقه پاکسازی شد و مورد استفاده مردم قرار گرفت.
چند روز پیش بر اثر رانش زمین در این منطقه یک انبار مخفی در زیر صخره ها نمایان شد. نکته جالب این جاست که این انبار محل برای نگهداری نارنجک و موشک بوده است.
در این انبار مخفی که بیش از 60 سال پنهان مانده بود نزدیک به هزار نارنجک و راکت عمل نکرده وجود داشت و مسئولین اعلام کرده اند که برخی از این راکت ها همچنان قابلیت انفجار دارند.
در تحقیقات بیشتر مشخص شد این مواد منفجره بیشتر برای آموزش نیروها بوده است اما قدرت انفجاری آن ها همچنان می تواند تلفاتی را به جای گذارد و از همین رو این منطقه بار دیگر بسته شده است تا به ایمنی کامل برسد.
به گفته برخی از مسئولین این منطقه برای انتقال دادن این مهمات بیش ار یک هفته زمان لازم است چرا که باید در نهایت دقت آن ها را به یک مکان امن منتقل کنند./ ق پ جنگهای داخلی و اثرات مخرب آن جنگ همواره از تلخ ترین رویداد های تاریخ بشر شناخته شده است. بیان تلخی ها و مصائب جنگ یکی از رسالت های اهل هنر بوده و در همین مورد آثار معروفی خلق شده است. یکی از معروف ترین آثار هنری ضد جنگ، تابلوی «گرانیکا»ی پیکاسو می باشد. این نوشتار معرفی این نقاشی جهانی است.
تابلوی گرانیکای پیکاسو در تمام جهان به عنوان یکی از مهمترین قطعات هنری ضد جنگ شناخته شده است ، این تابلو اعتراض صریحی به بمباران روستای گرانیکا در اسپانیا توسط هواپیماهای جنگنده آلمانی و ایتالیایی است . پس از اتمام نقاشی در سال 1937 پیکاسو اجازه داد تا این تابلو به یک تور کوتاه دور دنیا برود . هدف او این بود که مطمئن شود تمام مردم دنیا از ترس و وحشتی که اسپانیا را فراگرفته آگاه شوند . پیکاسو در جنگ های داخلی سرسختانه مخالف فاشیست ها بود و گرانیکا نه تنها به عنوان آشکارترین بیانیه ضد جنگ او بلکه به عنوان یکی از مشهورترین بیانه های ضد جنگ در طول تاریخ باقی مانده است .
درخواست بمباران گرانیکا توسط ملی گراهای اسپانیا در طول جنگ داخلی آن کشور صورت گرفت و یکی از مخوف ترین تهدیدهای وحشیانه در این مناقشه بود . گرانیکا روستای کوچکی بود با جمعیت هزار نفر ، بیشتر این جمعیت زنان و کودکان بودند و مردها روستا را برای جنگ ترک کرده بودند . بمباران روستا بیشتر به خاطر ارعاب و تهدید انجام گرفت تا یک حرکت استراتژیک جنگی و آمار کشتگان بین 400-500 تا 1600 نفر تخمین زده شده است .
صرف نظر از تعداد تلفات - هر چند که تاثیرات بمباران گرانیکا قابل توجه و اساسی است - این بمباران یک بار برای همیشه همکاری بین فاشیست های آلمان ، ایتالیا و اسپانیا را اثبات کرد و همچنین نشان داد که نیروی هوایی آلمان متعهد شده بود که بمباران را به این طرز وحشیانه انجام دهد . این تاثیر در جنگ جهانی دوم قابل توجه است ، چرا که گرانیکا یکی از اتفاقات کلیدی بود که تاکتیک های مبارزه نیروی هوایی آلمان را شکل داد .
تابلوی گرانیکا به طرز مهیبی بزرگ است ؛ 3 متر و نیم در 7 متر و 80 ، یک نقاشی دیواری با رنگ روغن روی بوم نقاشی . در نقاشی از رنگ های خاموش طوسی ، مشکی و سفید استفاده شده است . تابلو از قسمت های مختلفی تشکیل شده که به طور کلی مخالفت در برابر بمباران گرانیکا را نشان میدهد . سبک انتزاعی پیکاسو تماشاگران را گیج میکند به خصوص در قسمت میانی تابلو ، جایی که پس از تحلیل های دقیق می توان شکل های بسیاری از دل آن بیرون کشید . اما بیشتر دیده ها به سمت چپ تابلو جذب میشود ؛ جایی که یک گاو نر به زنی که بر سر جنازه کودکش مویه می کند خیره شده است . این قسمت از نقاشی تفسیرهای زیادی را به خود اختصاص داده است .
در قسمت میانی نقاشی یک اسب و تعدادی تصاویر دیگر مثل جمجمه انسان و گاو نر دیگری دیده می شود . نیزه ای از میان اسب رد شده و درد بسیاری را برای او ایجاد کرده است ، زخمی دردناک که بر تمام صحنه غالب است .
بسیار جالب است که تمام این وحشیگری ها در یک اتاق اتفاق می افتد و در سمت راست صحنه ساختمانی در حال سوختن مشاهده میشود . نیت پیکاسو احتمالا آن بوده که قتل عام را هم از نمای بیرونی و هم درونی نشان دهد و بگوید که چگونه انسان را در حد یک حیوان تنزل می دهد . از آنجا که گاو سمت چپ بر عکس دیگران که خون اسب را بر زمین می ریزند ایستاده و به ضجه زن فکر می کند میتواند حلقه زنجیری بین نمود انسانی و حیوانی جنگ باشد.
چراغی که در بالای نقاشی میان خورشید تعبیه شده سمبلی ست از ناامیدی انسان نسبت به تلاش برای به دست آوردن یاری پروردگار و هیچ تضمینی برای رستگاری از این صحنه وحشیانه وجود ندارد . سمت راست تابلو زنی در میان پنجره شناور است و دستی شعله ای را بالا نگه داشته ، نگاه پر از ترس زن نشان میدهد که برای دیدن این صحنه ها آماده نشده است . پیکاسو دوباره کمبود امید را از طریق این تصویر نشان می دهد . واضح است که نقاشی زمانی به پایان رسیده که او هنوز مطمئن نبوده است که اسپانیا روزی از وحشت جنگ نجات خواهد یافت یا نه ؟
قسمت راست تابلو شاید این امر را برجسته می کند که انسان ها موجب ویرانی توسط درد و آتش می شوند . این قسمت از تابلو واقع گرایانه تر از قسمت قبل است ، شعله هایی که اشیاء را دربرمی گیرند و در سیاهی که باز می شود ، دری که تفسیر های متفاوتی از آن ارائه شده است . بعضی ها این در را امیدی برای آنهایی که در نقاشی به دام افتاده اند می دانند ؛ آنها هنوز می توانند فرار کنند . دیگران می گویند این در نشانه ای شوم است ؛ دری به سوی هیچ و نشانه ای برای آنکه پیکاسو نتیجه این جنگ را چیزی جز ویرانی نمی داند . همچنین می توان این در را همزمان نماد هر دو فکر دانست . دری که هم نسیان و فراموشی و هم رهایی را عرضه می کند . سردی نمای خارج از در نشان می دهد پیکاسو آن را دروازه ای به سوی سرنوشت می داند .
گرانیکا جنایات نظامی را به تصویر می کشد برای همین گاهی از جنایات دیگری که در سطح جهان اتفاق می افتد به گرانیکای نو تعبیر می شود . کمی بعد از حمله به عراق دستور داده شد تا کپی گرانیکا که بر سر در پنتاگون آویزان شده بود پوشانده شود این امر بیانگر تاثیر این تابلو در نظامیان برای فهم وحشت و ترسی ست که ایجاد می کنند . 70 سال پس از بمباران گرانیکا این قصه توسط تابلوی پیکاسو زنده ماند تا دیگران مروری بر تاثیرات رفتار خود داشته باشند . گرانیکا؛ روایتی تلخ از ماجرای جنگ
ترجمه: ریحانه حاجی محمد پور
نويسنده : مهدي عزيزي |
شنبه شب گذشته، دربخش خبري 20:30 شبکه دوم سيما گزارشي منعکس شد به شرح ذيل: در ابتدا مجري پرسيد: « چي شد که بعضي روزنامهها و سايتها، بيتوجه به تجربههاي گذشته، دوباره رفتند سراغ تخريب چهرهها!؟» و در ادامه گزارش ذيل پخش شد: «به موازات خويشتنداري تحسين برانگير مسوولان سه قوه و آرامش بخشي به فضاي عمومي جامعه، بعضي روزها، تيترهاي درشت برخي روزنامهها و سايتهاي خبري ميدان تازه اي را براي بگو مگوهاي بيهوده و تخريب و نامهرباني سياسي ايجاد ميکنند.اخباري از اين دست که مسئولي با عناصر فلان جريان سياسي ديدار کرده؛ وبعد سيل تکذيب از جانب آن مسوول و سيل تاييد از جانب رقيبان او ؛ يا اخباري مبني بر مانع تراشي براي سفر يک چهره سياسي به فلان شهر. طنز ماجرا هم البته اينجاست که زير پوشش رقابت؛ عدهاي ميدان رقابت سالم سياسي را با ميدان مبارزه با دشمن اصلي اشتباه بگيرند و توپخانه را به سمت نيروهاي مختلف و سلايق گوناگون جبهه انقلاب بگشايند. آيا تجربههاي مکرر سالهاي دور ونزديک براي هوشياري در مقابل اين دام کافي نيست؟» در گزارش فوق،وقتي از خويشتنداري مسـئولان سه قوه صحبت به ميان آمد، تاکيد پُررنگي بر تحسين برانگيزبودن اين موضوع شد که نه تنها اشکالي ندارد، بلکه خيلي هم خوب است و نيز تصاوير درشت و زيبايي از ايشان به نمايش درآمد که به نشانه وحدت و همدلي در کنار يکديگر قرار گرفته و لبخند ميزدند. در عين حال، ساير تصاويرعليالخصوص تصوير آيتالله هاشمي بسيار نامناسب بود، تصاويري تار شده ،شک برانگيز و مبهم. نکته بسيار عجيب اين گزارش آن جاست که ميگويد: «ميدان رقابت سالم سياسي را با ميدان مبارزه با «دشمن اصلي!؟» اشتباه گرفتهاند». پرسش اين که در ترکيب فوق چرا واژه «اصلي» به کلمه دشمن افزوده شده و منظور از بکار بردن واژه ترکيبي «دشمن اصلي!؟» چيست؟ با توجه به مصاديقي که در گزارش آمده ؛ از جمله: «مانع تراشان براي سفر» آيا منظور اين است که مانع تراشان دشمن اند، اما غيراصلياند؟ يا اينکه منعکسکنندگان خبر لغو اين سفر دشمناند؟ و يا غرض آن است که انعکاس اينگونه اخبار در جهت معرفي دشمن، درست است اما فعلا دشمن اصلي فراموش نشود!؟ ويا... بالاخره معلوم نميشود که در اينجا منظور از کلمه دشمن ، کيست و يا چيست؟ درمجموع، فارغ از اين احتمال که در ترکيب بندي جملات و يا کلمات اشتباهي صورت گرفته؛ به عمد بوده يا خير؟ موضوع ديگر اينکه: آيا مسئولان خبري صداوسيما از ميزان بُرد ، نفوذ و تاثيرگذاري رسانه خويش مطلع نيستند ؟کيست که نداند بُرد رسانهاي چند روزنامه و يا سايت اينترنتي در مقايسه با غول رسانهاي صداوسيما به قدري ناچيز است که اصلاَ به حساب نميآيد .(چيزي در حد مطالعه نخبگان و خواص جامعه!). اين گزارش در حالي پخش شد که تنها يک روز غير تعطيل از لغو سفر آيتالله هاشمي به کرمان ميگذشت و درصد کثيري از جامعه ،اساساَ متوجه موضوع مورد اشاره صداوسيما نبودند... بنابراين چگونه است که اين چنين آن را بزرگ و منعکس مينمايند و از ديگر سو، مدعي غلط بودن انعکاس اينگونه اخبار شده و آن را نفي ميکنند؟ براستي آيا جز اين است که صداوسيما به تناوب و هراز چند گاه ازطريق ميدان دادن به برخي تفکرات خاص، به بهانههاي مختلف، از جمله عدم تخريب و تفرقه؛ تخريب و تفرقه افکني را در دستور کار خويش قرار داده و در عين حال فرياد وحدت سر ميدهد!؟ گزارش مورد اشاره به داستان فردي ميماند که از ديگري بدگويي ميکرد و او را دشنام ميداد. فردي(بخوانيد صداوسيما !)از راه رسيد و با ژست اخلاقي فرياد برآوردکه: «درست نيست به فلان فلان شده دشنام ميدهي! » |
سلامتی محور توسعه است و مسائل و مشکلات بهداشتی همان مشکلات توسعه است که نمی توان آن را فقط دربخش سلامت حل نمود، بنابراین جلب مشارکت تک تک افراد جامعه وبخشهای توسعه برای حل مشکلات بهداشتی و رسیدن به سطح قابل قبول (سلامت برای همه ) از ضروریات می باشد .
درذیل به چند مورد از اهداف برنامه ی داوطلبان سلامت اشاره می شود:
1-ارتقاء سطح سلامتی جامعه شهری با استفاده از جلب مشارکتهای مردمی
2-ارائه ی فعال خدمات بهداشتی درمناطق شهری
3-مشارکت مردم در برنامه ریزی و تصمیم گیری و استفاده ازهمکاری آنها در ارائه مراقبتهای اولیه و بهداشتی
4-بهره گیری از امکانات موجود جامعه در جهت حفظ و ارتقاء سلامتی جامعه ی بشری در سطوح محلی و منطقه
5- فراهم کردن زمینه ای برای ورود زنان خانه دار به عرصه ی فعالیتهای اجتماعی و توانمند سازی آنها درجهت امور اجتماعی ، اقتصادی و فرهنگی
6- ارتقاء حضور مردم درعرصه توسعه اقتصادی -اجتماعی
زنان کشورمان پیشتازان این همیاری عمومی شدند وتحت عنوان (رابط بهداشت ) داوطلبانه قدم درجهت توسعه ی بهداشتی نهادند که زیر بنائی ترین ابعاد تکامل اجتماعی بشر هستند.
ما دست همه ی داوطلبان گرامی را به گرمی می فشاریم و این روز را به آنان صمیمانه تبریک می گوئیم . و از افراد توانمند
می خواهیم که ما را در رسیدن به اهداف والای سلامت یاری نمایید. /گ
دکتر عبدالحسین فرح بخش /رئیس مرکزبهداشت شهدای انقلاب
ادامه خبر...نويسنده : محمدحسين روانبخش |
برادر علي نيکزاد اولين وزير و تنها وزيري بود که توانست در مدتي طرح زوج و فرد را در وزارتخانهها به اجرا درآورد، به اين شکل که در مدتي که هنوز وزارتهاي راه و مسکن ادغام نشده بود، اين برادر به شدت و حدت توانا، وزير مسکن بود و سرپرست وزارت راه، يک روز ميرفت اين وزارت و يک روز آن وزارت، به هر دو هم ميرسيد و خيلي هم روزگار خوشي داشت! بعد هم هر دو وزارت يکي شد تا اين برادر وقت گرانقدرش را در مسير طي نکند! حالا برادري که آنقدر ابتکار داشت که طرح زوج و فرد دولتي را به نام خودش ثبت کند،وزير وزارت ادغام شده مسکن و شهرسازي است و از ديروز، يا به عبارت بهترتر از نصفه شب پريروز سرپرست وزارت ارتباطات هم شده است! يعني دوباره دولت ابتکار به خرج داده و باد بهاري را به شقايقهاي عاشق ربط داده است و فضاي پر شور و هيجاني آفريده است! بديهي است که از اين به بعد طرح زوج و فرد در سطح دو وزارت مسکن و شهرسازي و ارتباطات و فناوري ارتباطات اجرا ميشود و البته در کنار آن،خود برادر نيکزاد هم پيشاپيش اعلام کرده که اگر اين دو وزارت هم با هم ادغام شود، چقدر جالبانگيزناک ميشود ! در اين راستا در همين يکي دو روزه اين سوال در ذهن خيليها شکل گرفته که اگر مسکن و راه کمي تا قسمتي قابليت ادغام داشتند، آنها را چه ارتباطي با ارتباطات و فناوري اطلاعات هست؟! اين هم از مواردي است که کمي تا قسمتي بصيرت ميخواهد تا متوجه داستان شويم . مهمترين دلايل ارتباط اين دو حوزه را که باعث اين ابتکار شده بخوانيد : 1- راه چيست ؟ راه براي برقراري ارتباط بين دو شهر است . مسکن براي چيست؟ مسکن هم سقفي است که بر سر يک خانواده مينشيند و به نوعي مربوط به ساختن است! ارتباطات و فناوري اطلاعات هم که ارتباطات است، پس بادا بادا مبارک بادا، انشاءالله مبارک بادا! 2- الان يکي از ملزومات هر مسکني چيست؟ تلفن! الان در بين راهها مردم با چي صحبت ميکنند؟ موبايل! الان شهرها چه دارند ؟ اينترنت! پس همه اينها بايد در هم پيچيده و کوبيده و مخلوط شود و وزارت مسکن، راه، شهرسازي، ارتباطات و فناوري اطلاعات تشکيل و به مردم هديه داده شود: راهبرو مسکن بگير تلفن بزن صفا کن، يک نفرو براي انتخابات آينده صدا کن! 3- هر چه آن خسرو کند، شيرين بود! يعني تجربه نشان داده که چنين است: اگر سازمان برنامه و بودجه منحل شود، بايد گفت مرحبا! اگر عليآبادي هم قابليت حضور در شيلات دارد، هم رئيس تربيتبدني ميشود و هم به عنوان وزير نيرو و نفت به مجلس معرفي ميشود بايد گفت اهلا و سهلا! حالا هم اگر اين دو وزارت ادغام شود يا يک وزير داشته باشد، چه اشکالي دارد؟! به اميد روزي که وزير نفت و آموزشوپرورش ادغام شود. |
صحرای تشنه آتش محشر گرفته بود
دنیا دوباره عطر پیمبر گرفته بود
الله اکبر اینکه اذان محمد است
گویا خدا به حنجر اکبر گرفته بود
در خلسه های ناب حضوری دوباره عشق
قامت برای دفعه ی آخر گرفته بود
تکبیر او گلوی زمان را نشانه رفت
وقتی که داغ سرخ زمین سر گرفته بود
***
پیش بلند قامت مولا سپر شدند
باران تیر بر دو کبوتر گرفته بود
دستانشان هجوم قفس را شکست وبعد
لبهایشان طراوت کوثر گرفته بود
با آخرین سلام به معراج پر زدند
یک دشت طرح لاله ی پر پر گرفته بود
***
آوار کفر بر تن ایمان نشانه رفت
مولا به سمت حادثه پیکر گرفته بود
یک دست سبز خیبر ویک دست سرخ عشق
دستی که رنگ حنجر اصغر گرفته بود
در ناله های سرخ گلوی بریده اش
بغضی سراغ دست برادر گرفته بود
خون خدا به فرق زمین ریخت یا علی
شمشیر تلخ حادثه را سر گرفته بود
.....
خنجر گلوی سبز غزل را نمی...برید
خورشید از تمام افق پر گرفته بود
"مریم حقیقت"
التماس دعا
نويسنده : فضل الله ياري |
سينماي ايران بي سابقه ترين وضعيت خود را اين روزها و اين سالها تجربه ميکند. گويي هنر هفتم تلاش دارد تا فاصله چنداني با وضعيت اقتصاد، ورزش، اجتماع و سياست ما نداشته باشد.اين هنر- صنعت که وابستگي حياتي به افکار عمومي دارد، اين روزها حال خوشي ندارد.بيمار محتضري است که به زور کمک نفس بودجههاي دولتي، تنفس ميکند. اين موجود بيمار، روي تختي دراز کشيده است که تمام فرزندان، بستگان، مخاطبان، مسئولان بالادست و حتي دشمنانش به دورش صف کشيده اند و نفس هايش را ميشمارند. |