این روزا بعضی پدر مادرا بیشتر از بچه ها از شنیدن نام مهر ومدرسه استرس دارند تا خود بچه ها ،بعضی ها هم چون مهررا سر آغاز فصل پاییز میدانند ، از ترافیک روزهای اولش گله مندن ،برخی هم کلا میانه خوبی با پاییز وخزان ندارن ،اما دوستی میگفت زردی پاییز نشانی ازعشق است که در راه آن رنگ باخته .ولی من دوست دارم وقتی میبینم سیمای معصوم دخترکی را حصر مقنه سفیدی شده چون فرشته!
نه بیاد دوران مدرسه ،بلکه براساس وظیفه یک روز از نیمه های مهر بود که بمدرسه رفتیم ، برنامه ریزی شده بود نوبت ما مثل بعضی مدارس دولتی شیفت عصر بود .نشستم روی صندلی های ردیف اول مثل بچه زرنگ ها ،وبرخی کوتاه قد ها ، همکلاسی های آنروز من همه میان سال والبته بیشتر خانم ،معلم آمد خودش را نیکوبخت معرفی کرد اما انگونه که رضایت، چهره اولیا را تصرف کرده بود این فامیل بی شک صفتی خواهد برای اینده دخترانشان که شاگرد نیکوبخت !هستند .میگویید 19 سال سابقه کار دارم ویک سال هم مهد کودک .ودر ادامه معرفی خودش میگوید دیگر چه بگویم ؟ که در این لحظه همان همه ی مخصوص خانم ها شروع میشود .یکی میگوید معلم خوب بچه های ما ،چند تای دیگر میگویند بگو بهترین معلم و.....راستش را بخواهی این بار دلم میخواست این هم همه ی مادرها ادامه داشته باشد تا او را بیشتراز نگاه والدین بشناسم .
دلم نیامد از خودش سوال کنم زیرا او تمام وقت نیم روز صبح را در مدرسه گذرانده بود حال آمده بود برای جلسه با اولیا وپس از آن کلاس تقویتی .اگرتو جای من بودی از او میپرسیدی ؟.
نپرسیدم زیرا اعتراف کرد بعضی وقت ها دیگر صدایم به همه نمیرسد و وسط کلاس بر صندلی نشسته تا هرجوری شده همه صدایم را بشنوم .بیخود یاد آن دونده ای افتادم که در جدال ماراتن دمی که باد وباران ناخواسته بر او میتازد ،فقط به رسیدن می اندیشد حتی اگر دیگر نای رفتن نداشته باشد. البته با این فرق که مغلم به خوب رسیدن می اندیشد
برنامه هایش را یک به یک توضیح داد درست مثل مدیرانی که در روز معارفه چقدر خوب ورویایی از آینده گپ میزنند ،البته برنامه های وی با مدیران اساسا یک فرق دارد آن هم اینکه گفته های وی در سالی که گذشت با تن پوشی از عمل هویدا شده وباز خورد همین برنامه ها بوده که والدین را برآن داشت تا به تعداد شاگردان پارسالش وشاید بیشتر امضاء جمع کنند وطومار بنویسند که این آموزگار با بچه هایمان سال به سال وپایه به پایه تدریس کند ،که البته اینگونه نیز چرخ مراد اولیا چرخید وامسال در پایه پنجم تدریس میکند .
چقدر خوب اطمینان میداد به خانواده ها .وقتی حرف میزد آسان وبه آرامی جلب میشد اعتمادها ،آنگونه که این دلها با هیچ ریشتری دیگر نمی لرزید.از بس که مدون بود وبوی استناد میداد حرف هایش.
وقتی قصه زجرهایی که فرهادکشید تا به شیرین برسد را میخواندم هم لذت میبردم .هم با خودم میگفتم اگر فرهاد در دنیای ما بود وبه موبایل دسترسی داشت وسامانه اس ام اس حتما دیگر کلنگ بدست نمی گرفت وبه آرامی با حرکت انگشتانش در صفحه فینگرتاچ موبایلش هرچه واژه بود برای شیرنش (send)ارسال میکرد .اما ان روز یک عشق دیدم در دنیای پرتکنولوزی امروزی ولی به سبک عشق فرهاد دیروزی .به خود م گفتم این عشق اصلا زمان ومکان نمی شناسد ،آنچه دیدم عشق یکنفر به معلمی ،عشق به درس دادن وعشق به شاگردانش بود.
عشقی که تابستان او را چون دانش آموزی بر سر مکتب اموزش پایه نو رسیده معلول الحال ششم مینشاند.عشق به یادگیری . همان روزی که فهمید م وی تابستان گذشته باپول خودش رفته فنون تدریس پایه ششم را فراگرفت ،از جنس او معلمی را دیدم که دربدر دنبال واسطه ای میگشت تا بتواند نیروی مازاد اعلام گردد وبه مدرسه نرودو از تدریس فرار کند.و این مرا بر آن داشت تا بنویسم در وصف او
یکی میگفت : روزگار دیگر چو بهمن بیگی بخود نمی بیند ،من هم تایید میکردم اما حالا که عشق درس دادن را در چشمان این زن دیدم ، حرفم را پس میگیرم.پس میگیرم زیرا او راضی نشد معلمی را عوض کند با بودن در قاب سیمای همه ی خانه ها،پس میگیرم زیرا لگد زد به رویای خیلی از مردمان سرزمین پارس که برای رسیدن به جلوی دوربین لهله میزنند.
او اگرچه چون بهمن بیگی برای اموزش نمی توانداز ارس تا هامون برود ولی همه ی تلاش خود را در شیراز -نزدیکی همین قم آبادخودمان ووقتی وارد میشوی سمت چپ در "مهر آئین"باجان ودل در طبق میگذارد
اگر با این آدرس نیافتی برو درب کلاس پنجم /4 را بزن وهر آنچه در قلم ناتوان من نیامده تو خود به عینه بنگر
او تنها یک معلم نیست او یک مجری تلویزیونی هم بود وهست.خوش صورت و شیرین بیان ،چابک سواربراسب الفاظ ودوست داشتنی برای کودکان .
اما او میگذارد ومیگزد بخاطر صفای معلمی
سجده میکنم در مقابل عشقش که پاک است و مورد پسند مکتبم "عشق به معلمی "
نويسنده : منصور فرزامي |
گفت و چه نيکو گفت آن مرد اصولگرا و چه اعتراف صادقانهاي بود اما نگفت که زمينه خانهنشيني سابقون، بزرگان انقلاب، شخصيتهاي اهل و انسانهاي توانمند را چه تفکري فراهم کرد و باز هم به پاي ديگران نوشت و اين عادت زيرکان است که باز هم به پاي ديگران بنويسند و به لطايف زباني و تحليل آنچناني، مرگ را براي همسايه خود بخواهند! و نگفت که سيطره يک تفکر «مانا» ست که هنوز هم هست و با حرف «سرزباني» نميتوان بيرونش کرد و هرگز نگفت که اکنون آن «تفکر» بايد پاسخگوي همه اين مسائلي باشد که در جامعه ماست و مسئول اجرايي کشور، برکشيده همين تفکر است. و نگفت که زمينه حمايت تمام قد را در دولت، اصولگراياني فراهم کردند که منافع آنان تضمين و تأمين ميشد و يار در مجموعه اجرايي داشتند . تا چنين بود، هرگز آن گروه نگفت که به عنوان مثال با انحلال « سازمان مديريت و برنامهريزي» و «شوراهاي اقتصاد و پول و اعتبار» که بنيان و زير ساخت برنامههاي کشور و نظام اقتصادي و تدوين و مهار نقدينگي را بر عهده داشتند، راه چگونه به « نا کجا آباد»ختم شد! و اکنون که هر زباني به نقد از مسئول اجرائي کشور، ميگويد، همنوا شدهايم تا از قافله مدعيان بيداري و آگاهي و دلسوزي براي کشور باز نمانيم! چرا که آينده نگري، مشي مطلوب زيرکان راه «ميان بر» است و فرياد «واويلا» چه عاطفه بر انگيز! چه نيکو بود که آن عزيز، نقد را به خانه گروه و تفکر خود ميبرد و به صدق اعتراف ميکرد که آنان که بر مصدر نشستهاند و هيچ هنجاري را مجاب نيستند و حرمت بزرگ و کوچک را ميشکنند و موجب آن همه مسائل اجتماعي و سياسي و اقتصادياند، برکشيده عمل و تلقي ما هستند پس چنان نکنيم که اگر از ما بودند و منافع ما تأمين شد، مسئول و مسئولان « بصلاح » اند و اگر نبودند، مشمول هر عتابي. و چه خوب ميشد اگر ميگفت که نه تنها رئيس جمهور نميتواند بي ارتباط با احزاب و جامعه باشد، بلکه جامعه به احزاب تشکيلاتي و قوي با تمامي سلايق محتاج است چون ايران ملک طلق يک فرد و يک گروه نيست و متعلق به همگان است و اگر امروز در نيابيم، فردا بر ما پشيماني و پريشاني عارض خواهد شد. اگر آن عزيز و همفکرانش بپذيرند که چاره ما نه 1+5 و نه در مماشات با غرب و نه در تعامل انفعالي بلکه در آشتي ملي است که يگانه عامل وحدت جامعه ماست و وفاق راستين و بيشائبه از ناحيه تمامي آنها که دوستدار نظام و ملک و ملتاند و دلجويي و ملاطفت نسبت به همه آناني که آزردهايم و کشور را از قابليت و صداقت آنها محروم کردهايم. پس بقا و سعادت ايران و ايراني، منوط است به فرا خواني فراگير تا همه به ياري ملت بشتابند و انتخاباتي آزاد براي همه کساني که دلشان براي ايران زمين و ارزشهاي متعالي آن ميتپد و پرهيز از انحصار و تماميت خواهي و سهم طلبي: من آن چه شرط بلاغ است با تو ميگويم تو خواه از سخنم پند گير و خواه ملال |
نويسنده : مهدي راستي |
سال 1384 را از هر منظر که بنگري سالي بود که حکايت از شروع تحولي شگرف در سه عرصه سياست، اقتصاد و فرهنگ ميداد. تنها در عرصه اقتصاد، نسيمي وزيدن گرفت که انگار آغاز و پايانش به يک چيز ختم ميشد و آن جنگ رواني داخل و خارج براي بغرنج نشان دادن وضعيت اقتصادي کشور بود. زماني که احمدينژاد به رياست جمهوري رسيد ابتدا از بانکداران شروع کرد و آنها را مسبب خيلي از نابسامانيها دانست. از بانکهاي خصوصي گرفته که آثار تخريبي را بازدهي اين بانکها ميدانست تا زير سوال بردن سودهاي بانکي که به نظر احمدينژاد مانع توسعه و اشتغال پايدار خواهد شد. اما همه مشکلات زير چتر عدالت قابل حل بود و تنها راه حل براي نجات اقتصاد و تحقق عدالت از منظر احمدي نژاد اين بود که اگر فرصتهاي مساوي در اختيار ملت قرار گيرد همه مشکلات ما حل خواهد شد. فرصتهايي که از نظر او خصوصيسازي يکي از آن راهکارها خواهد بود. اما باز از نظر رئيس دولت مانعي در راه تحقق عدالت بود و آن افرادي خاص که به قلههاي ثروت دست پيدا ميکنند و رسانهها و گروهها و بلندگوها را در اختيار خود ميگيرند و به قدرت سياسي نيز دستاندازي ميکنند، بالاخره در هر صورت مانع اجراي عدالت ميشوند. اما انگار نه انگار که رئيس قوه مجريه در کشور اختياراتي هم دارد تا موانع و بي قانونيها را برطرف سازد. ايشان در مصاحبه با سايت انصار هنوز دو سال از عمر دولت سپري نشده بود ميگويد: وقتي نفت ميشود 50 دلار بايد يک تغييري در زندگي مردم اتفاق بيفتد، اگر 8 دلار هم ميشود بايد اتفاقي بيفتد. نفت به 120 دلار هم رسيد اما ظاهرا تغيير در حذف يارانهها و پرداخت بيوجه دوباره نيمي از آن به همان ملت دانسته ميشد. سياستي که شايد با سفرهاي استاني کليد خورد تا اجراي عدالت با توزيع يارانهها و سهام عدالت شدني باشد وگرنه قلههاي ثروت و قدرت بسيار بلندتر از آن چيزي بود که احمدينژاد ميگفت و به اين راحتي نميشد از آنها عبور کرد. باز به فکر تمرکززدايي تصميمگيري از تهران افتاد و اين را هم از شرايط تحقق عدالت دانست غافل از اينکه اگر چه تمرکز زدايي بسيار سياستي عامه پسند و مقبول هست اما شرکتي که در همين تهران کارآمدي ندارد و نميتواند سياستهاي خود را به اجرا گذارد چه زاهدان باشد و چه بوشهر يا مازندران تفاوتي در پيشرفت سياسي- اقتصادي نخواهد داشت. عدالت واژه قشنگ و داراي بار معنايي عظيمي هست اما نه در فقدان سياست مشخص براي اجراي همين تحقق عدالت. حال که به پايان عمر دولت نزديک ميشويم آيا همان فرصتهاي مساوي تحت نام خصوصي سازي يا ... در اختيار ملت قرار گرفته يا فرصتها در دريافت يارانهها و توزيع سيبزميني يا سهام عدالت خلاصه ميشد؟ و شايد فرصت مساوي در واردات کالاهاي مصرفي دانسته ميشد که براي کنترل تورم داخلي به عنوان سياستي مخرب براي توليد و اقتصاد در دستور کار قرار گرفته بود. يادمان هست که وضعيت شکر در سال 85 چه ماجراي افسانه اي را رقم زده بود تا جايي که شکر وارداتي توسط عدهاي به صادرات افزوده ميشد. در آن زمان ساليانه به واردات500 تا 600 هزار تن شکر داخلي نياز بود در صورتي که حدود 5 برابر- يعني بيش از 5/2 ميليون تن- نياز بازار به شکر خارجي در سال 85 وارد کشور شده بود. کمبود توليد، از بين رفتن شغل و تعطيلي واحدهاي توليدي شکر و کاهش کشت چغندر قند نتايج بي اهميتي نخواهند بود از آنجا که بدانيم هر يک ميليارد دلار واردات باعث حذف 100هزار شغل در کشور ميشود که با اين سياست علني و عملي ميشد. اين سياست تنها به واردات برنج و خلق فرصت براي دلالان و واسطهها در بخش کشاورزي محدود نبوده است بلکه بحران در صنايع نساجي و واردات و قاچاق منسوجات خارجي و تزلزل در قديمي ترين صنعت ايراني که طبق برآوردها حدود 8700کارخانه نساجي بزرگ و کوچک در ايران فعال بودند که امروز حتما اين حدود کاهش هم يافته است و قرباني، تنها کارخانه نساجي کرمانشاه با بيش از 150 فروشگاه و دهها هکتار زمين نبود که با بيش از 80 ميليارد تومان بدهي به تعطيلي کشانده شد و قرار شد زمينهاي آن براي شرکت خودروسازي در اختيار ايران خودرو گذارده شود. يکي از صنايعي که در توليد ناخالص داخلي و کاهش وابستگي به درآمدهاي نفتي واجد اهميت بود اما حالا نيز آيا آن صنعت با روند افزايش قيمت مواد خام و بويژه مواد پتروشيمي حرف اول را در سرانه ملي کشور ميزند؟ بحران در صنعت برق و زيانها از خاموشيهاي مکرر در تابستان که عده اي بدهي 5000 ميليارد توماني دولت به صنايع توليدي برق را يکي از عوامل خاموشيها ميدانستند، بحران در صنعت خودرو و... تنها در 4ساله اول دوره احمدينژاد آن هم با رشد بيسابقه درآمدهاي نفتي کشور اتفاق افتاد تا همچنان سياستهاي غيرکارشناسي شده با هدفمندي يارانهها ترکيب نامانوسي را بوجود آورد که امروز عده اي از نزديکان حال و سابق خود دولت سخن از تشکيل نهادي فراقوهاي بزنند تا بلکه وضعيت ايجاد شده را اندکي کنترل کنند. وعده يک ميليون و دو ميليون شغل و وعدههاي تکراري در رفع بيکاري بر کسي پوشيده نيست و حتي طرحهاي زود بازده نيز نتوانسته نرخ بيکاري را از بين ببرد آن هم در اين شرايطي که امروز نمايندگان مجلس به تصويب طرح توقف فاز دوم هدفمندي راي ميدهند و حتما مجلسيان نيز خوب ميدانند که براي کنترل بيکاري و کاهش تورم، اقتصاد ايران بايد حداقل سالي 8 درصد رشد داشته باشد. سخن يکي از اعضاي روحانيت مبارز در همان سالها در نوع خودش قابل توجه است که گفته بود انکار گراني و تورم موجود مانند انکار آلودگي هواي تهران است. اما با وجود حجم بالاي چکهاي برگشتي که حکايت ميکند از اين که وضع اقتصادي کشور در شرايط مطلوب قرار ندارد و افزايش بيکاري و افزايش تورم همچنان بايد چشم به دلارهاي نفتي دوخت و مشکل را نه در سوء مديريت در هدفمندي يارانهها بلکه ناشي از تحريمها و جنگ رواني در داخل و وجود تيترهاي ريز و درشت روزنامهها عليه دولت دانست! وضعيتي که حال و روز اقتصاد ما را شکل ميدهد ترکيبي خلق ميکند که تنها يکي از پيامدهاي سياسياش را در اعتراض بازاريان مشاهده نموديم. افزايش تورم از قدرت ريال ميکاهد و دارندگان نقدينگي به خريد ارز تشويق ميشوند و افزايش تقاضا در شرايطي که از عرضه آن کاسته شده است به صورت بهاي بيشتر اين ارزها درخواهد آمد. تحريمها که نسبت به سالهاي گذشته افزايش بيشتري يافته، دشواري در صادرات نفت، افزايش تقاضاي ارز، عدم امنيت لازم براي سرمايه گذاري، بي اعتمادي مردم به برخي سياستها که نوسانات ارزي کافي هست تا به شدت آن بيفزايد، کاهش دلارهاي نفتي، رکود در مراکز توليدي و... همچنان تهديدي براي تداوم بحران ارزي خواهد ماند. شايد اگر سياست و کار کارشناسي شده اي اتخاذ نشود کنترل قيمت ارز به راحتي از کنترل بانک مرکزي هم خارج شود که به نظر ميرسد چنين نيز هست. جنگ رواني موضوعي نيست که رئيس دولت در آخرين نشست مطبوعاتي اش گفته باشد؛ بلکه جنگ موشها با شير(اقتصاد) ايران چند سال پيش هم در تهران از زبان رئيس دولت شنيده شد. شايد موشها همان دانه درشتهايي بودند که مانع تحقق عدالت ميشدند که هيچ گاه نامي از آنها برده نشد و همچنان در هر کنفرانس خبري رئيس جمهور از وجود اين عوامل ميشنويم و منتظر تا شايد نابلدي افرادي همچون جزايري و خاوري و قرارداهايي از نوع «کرسنت» آن هم از سوي يک فرد عادي از دوبي که ايراني هم نبوده خبر از رشوه سه ميليون دلاري فردي را در اين قرارداد به ديوان محاسبات منعکس کند تا به مرور و خودجوش فهرست دانه درشتها رو شود. همين سال 88 بود که فارس نيوز حامياحمدينژاد تيتر زد: خيابان فردوسي در تصرف دلالان، مرده شورها هم آمدند. و چه زود دير ميشود. |
نويسنده : هماگويا |
يکي از فيلمهاي اکران پائيزي امسال،فيلم «من همسرش هستم» اولين ساخته مصطفي شايسته،تهيه کننده کهنه کار سينماي ايران است که با مميزيهائي روي پرده سينماست. به نظر ميرسد اين فيلم با طرح اوليهاي متفاوت که درنگارش تبديل به قصهاي تکراري ميشود وبه دور از فضائي مناسب براي پرداختن قرار ميگيرد،ريسک بزرگي براي اولين تجربه کارگرداني مصطفي شايسته محسوب ميشود چرا که مسير داستان پردازي آن از هر سوئي قاعدتا به بن بست ميرسد و به همين دليل است که به رغم کارگرداني نسبتا خوب،از نظر ساختار فيلم کاملي نيست و قصه محتاطانه آن که ضرورت هم در اين احتياط بوده است، مخاطب را قانع نميکندو اي کاش وقتي که فيلمسازي ميبيند،يک موضوع نميتواند واقع بينانه به چالش کشيده شود،از خير آن بگذرد. دکتر جواني (مصطفي زماني) که از همسرش(نيکي کريمي) دو فرزند دارد، با منشي خود (ميترا حجار)رابطه عاشقانه برقرار کرده است.زن تصادفي با يکي از آشناهاي قديمياش برخورد ميکند و براي تلافي خيانت مرد وهمچنين جلب توجه و برانگيختن حس حسادت او،اينطور وانمود ميکند که با آن مرد در ارتباط است.و در اين ميان، گاهي مخاطب را هم مشکوک ميسازد. بعيد ميدانم که مصطفي شايسته به عنوان يک تهيه کننده با تجربه، هرگز حاضر ميشد تا اين قصه را به کارگرداني فرد ديگري بپذيرد وروي آن سرمايهگذاري کند و هنوز هم براي من جاي تعجب دارد که چه چيز در اين فيلمنامهاي که گاهي به نعل ميزند و گاهي به ميخ،توجه او را جلب کرده است تا اولين تجربه تهيه کننده فيلمهاي خوب «کافه ستاره»،«بوتيک» و «مادر» در مقام کارگرداني باشد. ما در جامعهاي زندگي ميکنيم که به واسطه باورهاي مذهبي و فرهنگي مان،خيانت يک مرد؛بي معرفتي است و اما خيانت زن يک جرم نا بخشيدني و مستحق اشد مجازات محسوب ميشود و گر چه اين قصه يک سوال قديميو بي جواب زنانه دارد اما هرگز جاي پاسخي براي آن نيست. سوالي با اين مضمون که : (اگر من اين خيانت را در حق تو ميکردم،چه حسي داشتي؟). اشتباه ديگر کارگردان اين فيلم، انتخاب دو بازيگر اصلي( من همسرش هستم )است که هيچ منطق قابل قبولي ندارد و رو به رو قرار دادن مصطفي زماني و نيکي کريمي بسيار عجيب به نظر ميرسد. البته اگر مخاطب،سابقه ذهني از اين دو بازيگر نداشت،شايد نقش اين دو باورپذيرتر ميشد اما با توجه به اينکه هم نيکي کريمي و هم مصطفي زماني هردو براي بيننده،چهرههاي آشنائي هستند، حس همذات پنداري و برقرار کردن ارتباط را از مخاطب سلب ميکنند. مصطفي زماني جواني است که در اولين سال از دهه شصت به دنيا آمده و نيکي کريمي بازيگري که در آخرين سال از دهه شصت به يک ستاره در فيلم «عروس» به کارگرداني بهروز افخمي بدل شده است و گر چه مصطفي زماني در اين فيلم به خوبي از عهده نقشش بر ميآيد و گريم بسيار مناسبي هم دارد،اما همين فاصله سني در ذهن و نظر بيننده موجب ميشود تا بازي خوب او را هم نبيند. در ادامه...(اين دو نفر) «مصطفي زماني» را در موقع پخش سريال (يوسف پيامبر) ديدم و با او مصاحبه مفصلي داشتم. اوج مطرح شدنش بود و کاملا مشخص که از اين اتفاق بسيار خشنود است. نميدانم در اين سالها چقدر تغيير کرده که اين ستاره شدنها بستر خوبي براي تغيير شخصيت است اما نکتهاي که در مورد او برايم جالب است،صحبتي بود که مطرح کرد و من آن را شعار ميدانستم اما حالا ميبينم که واقعا به آن اعتقاد دارد و تا اين لحظه از آن فاصله نگرفته است. او ميگفت که دو باور براي بازيگري دارد. يکي اينکه در کارآکتر يوزارسيف غرق نشوم و ديگر اينکه بازيگر فيلمهاي رومانتيک و عاشقانه و تجاري نباشد.همکاري او با کارگرداناني چون بهرام بهراميان، حسن فتحي، فريدون جيراني، محمدعلي باشه آهنگر،مصطفي شايسته و... با قصههائي متفاوت که محور اصلي آن عشقهاي دم دستي و باليوودي و چهره نبوده،بيانگر اين است که تا به حال سر باورهاي خود ايستاده،ضمن اينکه عقيده دارم وي در فيلم «کيفر» ساخته حسن فتحي بسيار خوب ظاهر شده و حتي مستحق بهتر ديده شدن توسط داوران و منتقدين نيز بوده و در فيلم «سلام بغداد» هم چيزي کم نداشته است. و اما بازيگر نقش اول زن در «من همسرش هستم»...«نيکي کريمي» به تازگي در فيلمها، تعجب مرا جلب ميکند. هر بار که فيلمي از او ميبينيم، نا خواسته با خود ميگوئيم که اين کارآکتر را قبلا هم ديده ايم و اين قبلاها باز هم نيکي کريمي است در فيلمي ديگر. گر چه او در «من همسرش هستم» بازي بدي ندارد اما باز هم خودش را تکرار ميکند و مدتهاست که از او بازي اي چون حضورش در کارهاي ابراهيم حاتميکيا نظير «برج مينو» و يا «بوي پيراهن يوسف»، «سارا» يا «پري» درساخته داريوش مهرجوئي را نديده ايم و مدتهاست که به دنبال نيکي کريمي در فيلمهاي «دو زن» و «واکنش پنجم» تهمينه ميلاني ميگرديم.البته بد نيست به اين هم اشاره کنم که در جشنواره امسال يک بازي متفاوت از او ديدم که در ميزان ضعيف بودن با همه کارهايش در اين دو دهه و اندي فرق ميکرد و آن حضوربسيار ضعيفش در فيلم «تلفن همراه رئيسجمهور» است.نميدانم اما شايد دغدغه فيلمسازي موجب شده است که اين بازيگر پر توان انگيزه اش را براي بازيگري از دست بدهد. بد نيست،يادآوري ميکنم که اين بازيگر،مترجم و کارگردان سينما،اولين بازيگر زن تازه وارد بعد از انقلاب بود که مستقيما و بدون حضور جدي در عرصههاي ديگر بازيگري،به يک سوپراستار سينما تبديل شد. |
اخبار منتشر شده پيرامون درگذشت ابوالفضل پورعرب بازيگر فيلمهاي عروس و نرگس با تکذيب خانواده اين هنرمند مواجه شد و در پي تماس با همسر و پسر وي اين خبر تکذيب شد.
ديروز احمد ميرعلايي در نشست خبري جشنواره فيلمهاي کودکان و نوجوان در اصفهان به صورت غيرمنتظره اعلام کرد که ابوالفضل پورعرب ديروز در بيمارستان درگذشته است.ساعتي پس از انتشار اين خير اما فرزند ابوالفضل پورعرب در گفتوگو با برخي رسانهها اصل خبر را کذب محض دانست و اعلام کرد پدرش در سلامت کامل و در منزل به سر ميبرد.در تماس تلفني با همسر پورعرب نيز خبر مرگ اين هنرمند تکذيب شد.به دليل عدم دسترسي به ميرعلايي منبع خبر اوليه نامشخص ماند.پويا پورعرب فرزند ابوالفضل پورعرب در واکنش به انتشار شايعه درگذشت پدرش در رسانهها تأکيد کرد: اين خبر کذب محض است و هنوز هم نگذاشتهايم پدرم از اين شايعه مطلع شود.
فرزند ابوالفضل پورعرب درباره شايعه منتشر شده مبنيبر درگذشت پدرش گفت: احمد ميرعلايي بهعنوان مديرعامل بنياد سينمايي فارابي صبح ديروز اين شايعه را از خودش منتشر کرد و هيچ تماسي مبنيبر صحت و سقم آن با ما نداشت.وي افزود: من خود بعد از انتشار اين شايعه با آقاي ميرعلايي تماس گرفتم و پيگير منبع خبر شدم. صددرصد از نظر قانوني پيگير انتشار اين خبر هستيم.
پورعرب تأکيد کرد: البته مطمئن نيستيم منبع اصلي خبر آقاي ميرعلايي بودهاست و يا فرد ديگري اين خبر را در اختيار وي قرار دادهاست اما قطعاً از نظر قانوني پيگير منبع انتشار اين شايعه هستيم. نميتوان صرفاً به خبر يک خبرگزاري استناد کرد که مدعي شدهاست منبع اصلي اين خبر مديرعامل فارابي است. فرزند اين بازيگر باسابقه و مطرح سينماي ايران درباره وضعيت جسماني ابوالفضل پورعرب و آمادگي وي براي گفت وگو با رسانهها در اين خصوص تأکيد کرد: پدرم به هيچ وجه در اينباره صحبت نميکند چراکه ما هنوز اجازه ندادهايم حتي از اين شايعه مطلع شود.
سيداحمد ميرعلايي كه از درگذشت ابوالفضل پورعرب خبر داده بود، با تكذيب اين خبر، براي اين هنرمند سينما آرزوي سلامتي كرد.مديرعامل بنياد سينمايي فارابي گفت: در حين مصاحبه مطبوعاتي صبح ديروز (17 مهر)، از اردشير ايراننژاد يادي شد و آقاي احمدي يادداشتي دادند و خواستند يادي هم از ابوالفضل پورعرب شود كه من نام ايشان را هم اعلام كردم.او ادامه داد: تمام اينها ياد كردن از يك هنرمند سينما بود و هيچگونه قصدي در كار نبوده است و براي ايشان آرزوي سلامتي ميكنم.
همچنين مهدي احمدي ـ تهيهكننده سينما ـ كه اين خبر را اعلام كرده بود گفت: طي تماسي از تهران اين خبر را به من اعلام كردند و ما عجولانه و بدون تحقيق و به احترام ايشان كه از هنرمندان خوب ما هستند، خواستيم در شروع جشنواره يادي از ابوالفضل پورعرب شود.او افزود: ضمن عذرخواهي از خانواده ايشان و علاقهمندانشان و همچنين رسانهها كه اين خبر را به نقل از من منتشر كردند، براي پورعرب آرزوي طول عمر و سلامتي ميكنم.
در اين ميان داريوش بابايئان تهيه كننده سينما و نيز چند نفر از دستاندركاران سينمايي با تاييد خبر درگذشت ابوالفضل پورعرب؛ از آمادگي و تدارك وسايل براي كفن و دفن اين هنرمند خبر داده بودند. حال آنكه فرزند اين هنرمند اطلاع داد كه پدرش هنوز در قيد حيات است.كميته سامان دهي صنوف نيز كه قرار بوده است مراحل تشييع پيكر وي را فراهم كند با تاييد خبر فرزند پور عرب مبني بر قيد حيات بودن وي تدارك براي صدور پروانه دفن را منتفي كرده بود.يک تهيهکننده و دوست ابوالفضل پورعرب تأکيد کرد او به خاطر انتشار عکس و مطالبي از او در هفته گذشته افسردگي گرفته و با جامعه هنري و مطبوعات قهر کرده است.
محسن شايانفر تهيه کننده تلويزيون و از دوستان ابوالفضل پورعرب در واکنش به شايعه درگذشت اين بازيگر وي گفت: روح پورعرب مکدر شده است و او به خاطر عکسي که مطبوعات از او منتشر کردند ناراحت است. آخر چرا بايد با انتشار بدون هماهنگي يک عکس مردم را نگران کرد؟وي تصريح کرد: بعد هم عدهاي با غرض ورزي مطالبي در اين زمينه نوشتند که به آزردگي پورعرب منتهي شد. من با او در ارتباطم و از سلامتش خبر دارم. او افسرده شده و عکس منتشر شده روحيهاش را از او گرفته است.تهيهکننده"ملکوت" در خاتمه اظهار کرد: هنرمند حساس است و مثل ماجرايي که در برنامه"هفت" با فريماه فرجامي صورت گرفت، همين اتفاق نيز براي پورعرب با انتشار آن عکس و مطالب رخ داد. شايد هرکسي زماني به شرايط بدي دچار شود اما نبايد او را در معرض نگاه افراد از بين ببريم. به ويژه که آن شخص برايشان به منزله قهرمان بوده است. پورعرب اکنون با خودش، جامعه هنري و مطبوعات قهر کرده است.
روایت زیر خاطرهای است از «حاج مفید اسماعیلی» از رزمندگان لشکر 25 کربلا است. او در دوان اسارتش در اسارتگاه رمادی، چهره اسرا را نقاشی میکرده تا به همراه نامههاشان برای خانوادههای چشم انتظار بفرستند؛ اما یک روز پیشنهاد نقاشی تصویری به او میشود که همه وجودش را به لرزه میاندازد...
****
اولین سالگرد ورودمان به اردوگاه 17 «رمادی»، مصادف شده بود با اولین سالگرد ارتحال حضرت امام(ره)؛ این که میتوانستیم در این اردوگاه کمی راحتتر از اردوگاه 13 «رمادی» مراسم برگزار کنیم، احساس خوشی بود که در دل همه اُسرا موج میزد، به خصوص آنهایی که به اتفاق هم به تکریت آمده بودیم. در اردوگاه 13 «رمادی»، اگر عراقیها احساس میکردند یک اسیر دارد درباره امام فکر میکند! دمار از روزگارش درمیآوردند، چه رسد به اینکه برای امام مراسم ختم هم بگیریم.
یادم میآید درست اربعین امام بود که شانزده نفر از بچهها را به خاطر دور هم نشستن و فاتحه خواندن گرفتند و یک هفته آنها را در یک اتاق (3×2) نگه داشتند. اردوگاه 17 به برکت حضور حاج آقا ابوترابی توانسته بود خیلی از سدهایی را که در اردوگاههای دیگر وجود داشت، از بین ببرد.
یکی از روزها دوستم که اهل گیلان بود به سراغم آمد و گفت: مفید! در طول این 4 سالی که در اسارت هستم عکسی را نگه داشتم که برایم خیلی مهم است. وقتی این جمله را شنیدم، فهمیدم با این جملهاش به دنبال چه چیزی میگردد. در آن روزها من که نقاشیام تا حدودی خوب بود، عکسهایی را که از طرف خانواده بچهها برای آنها فرستاده میشد، میکشیدم و اُسرا آن نقاشیها را به همراه نامههایشان برای خانواده میفرستادند. این دوستم نیز قصد داشت تا من به او بگویم: حاضرم این عکس تو را هم نقاشی کنم.
من هم با این جمله کوتاه اعلام آمادگی کردم و گفتم حاضرم آن را بکشم. دوستم که به نظرم به هدفش رسیده بود، رو کرد به من و گفت: کشیدن این عکس، شرطی دارد که باید به آن عمل کنی. من که تا آن روز برای کشیدن نقاشی شرطی را قبول نکرده بودم، گفتم: این عکس چه کسی است که برای کشیدن نقاشیاش باید شرطی را قبول کنم؟! لبخندی زد و به آرامی دست در جیبش برد.
وقتی دستش را بیرون آورد، کارت پرس شدهای در دستش قرار داشت. وقتی کارت را نگاه کردم، حیرت زده شدم، باورم نمیشد، دلم ریخت. اشک دور چشمانم حلقه زد. نمیدانم از ترس بود یا خوشحالی؛ سعی کردم خودم را کنترل کنم. بعد از چند سال، عکس امام روحالله را میدیدم. گفتم: این عکس را از کجا گرفتی؟ گفت:
روز اول اسارت از دید عراقیها پنهان کردم و تا به امروز نیز آن را در لباسم مخفی نگه داشتم. عکس را بوسیدم و آن را داخل جیب پیراهنم گذاشتم. منتظر ماندم که شب شود.
تنها کسی که از مداد رنگی و کاغذ صلیب سرخ استفاده میکرد من بودم. به همین خاطر مسئول آسایشگاه مداد رنگیها را داده بود به من و هر کس که لازم داشت از من میگرفت. از بدشانسی، من جایی میخوابیدم که سربازهای عراقی هر وقت از کنار پنجره عبور میکردند مرا میدیدند. شبها از ساعت 10 شب به بعد خاموشی اعلام میشد. البته چراغها خاموش نمیشدند بلکه این ما بودیم که باید میخوابیدیم.
برای کشیدن این عکس که نیاز به جای امنی بود، بهترین موقع، هنگام خاموشی بود. حالا باید دست به ابتکاری بزنم که هم از دید عراقیها در امان باشم و هم از فرصت به دست آمده بهره ببرم. ملحفه سفیدی که داشتم به صورت پشه بند در آوردم. به طوری که راحت در زیر آن بتوانم به کارم برسم. حتی ماشاءالله که بغل دستم خوابیده بود از کارم سردرنیاورد.
وقتی شروع کردم به کشیدن عکس، تنم هم شروع کرد به لرزیدن! ترس اینکه عراقیها اگر بفهمند، وجودم را میلرزاند. در همین فکر بودم که صدای نگهبان عراقی که مرا خطاب قرار داده بود به گوشم رسید: اولک!
من سرم را از زیر ملحفه بیرون آوردم به طوری که قسمتی از بدنم نیز مشخص شد. با دست اشاره کرد، چرا لُختی؟ از اینکه با این سوألش پاسخی به ذهنم رسیده بود خوشحال شدم. قبل از اینکه سوال دیگری از دهانش خارج شود، گفتم: سیدی! جرب. «جرب یعنی: خارش، گال» البته پنجههای دستم را به نحوی که بیانگر خارش در بدن دارم، روی دست دیگرم کشیدم.
سرباز عراقی طوری پوست صورتش را جمع کرد که انگار قبلاً با مریضی «گال» دست و پنجه نرم کرده بود. فردا صبح، عکس اصلی را به دوستم برگرداندم و عکسی که نقاشی کرده بودم را به بچههای اتاق نشان دادم. وقتی چشم بچهها به عکس میافتاد، ترس و شعف به وضوح در صورتشان هویدا میشد؛ چیزی که خود من نیز در ابتدا به آن دچار شده بودم.
یکی از بچهها که اهل بهبهان بود، یک شب عکس را از من گرفت تا در تنهایی عقده دل واکند. فردا صبح وقتی عکس را از او خواستم، گفت: آقا عظیم گرفت و پاره کرد. آن قدر عصبانی شدم که زبانم بند آمد. رفتم سراغ «آقا عظیم». عظیم وقتی عصبانیت مرا دید مثل همیشه با صبر و حوصله بسیار به حرفهایم گوش داد و بعد با لبخندی گفت: تو خواستی با کشیدن عکس دل بچهها را شاد کنی و من با پاره کردن آن جان بچهها را حفظ کردم.
با این جمله عصبانیتم فروکش کرد، ولی از اینکه توانسته بودم بعد از چند سال تصویر رنگی امام(ره) را به بعضی از اُسرایی که به مدت ده سال او را ندیده بودند، نشان بدهم، خوشحال بودم و از انتخاب حاج آقا ابوترابی که عظیم را به شایستگی، به عنوان مسئول آسایشگاه انتخاب کرده بود، لذت بردم.
منبع: وبلاگ لشکر 25 کربلا
ادامه خبر...
چالش نوسانات نرخ ارز، اگر چه ظاهرا با کاهش قيمت دلار از 3500 تومان تا حدي فروکش کرده، اما واقعيت آن است که اين نوسانات زيانهاي جبران ناپذيري به اقتصاد کشور وارد ميکند که آثار پايداري دارد. اينکه قيمت دلار از 900 تومان به 3500 تومان برسد و بعد، کمي کاهش پيدا کند و در صداوسيما و رسانههاي دولتي در بوق و کرنا شود که دولت موفق به مهار قيمت ارز شد، نشان ميدهد که مسوولان محترم، بعضا چشم خود را به روي واقعيات بستهاند و اگر هم ميدانند نوسانات نرخ ارز، چه آثار زيانباري دارند، حداقل سعي ميکنند به روي خود نياورند. اينکه چند نفر به عنوان اخلالگر در بازار ارز دستگير شوند و بعد در مصاحبه با تعدادي از صرافان و عابران خيابان فردوسي، از زبان آنان اعلام شود که اوضاع بازار ارز آرام است دردي را از اقتصاد کشور دوا نميکند. برخورد با اخلالگران در هر رده، امري مثبت است اما آنچه زمينه عرض اندام چند اخلالگر را فراهم کرده بايد مشخص و با آن برخورد شود چرا که در يک سيستم سالم و قانونمند اقتصادي، امکان نوسانات غيرقابل پيشبيني که در آن زمينه سوء استفاده افرادي هم فراهم شود وجود نخواهد داشت. مصداق بارز آن موضوع پرونده تخلف مالي سه هزار ميليارد توماني و همچنين پرونده تخلف در بيمه ايران بود که نشان داد روزنههاي فراواني براي بروز تخلف وجود دارد. موضوع بازار ارز هم از اين قاعده مستثني نيست. در حقيقت سياستگذاريهاي ضعيف و عملکرد مملو از اشتباه دولتمردان موجب شد تا زمينه بروز تخلفات اقتصادي فراهم گردد؛ در غير اين صورت، در وضعيت با ثبات، امکان بروز تخلف، کمتر فراهم ميشود. اما نکته مهمتري که توجه به آن ضروري به نظر ميرسد،پيامدهاي ضعف دولت در کنترل بازار ارز يا جلوگيري از سقوط ارزش ريال در مقابل ارزهاي خارجي است. بيثباتي در اقتصاد به سود هيچ کس نيست و دود آن به چشم مردم ميرود. در شرايطي که بازار ارز پرتلاطم است، نه تنها واردات کالاها به کشور دچار وقفه ميشود- کما اينکه در گمرک فرودگاه امام خميني(ره) از چند هفته پيش چنين اتفاقي رخ داده- بلکه برنامهريزيهاي اقتصادي در داخل کشور هم با چالش مواجه ميشود؛ به طوري که هيچ گونه برنامهريزي دراز مدت و حتي ميان مدت در کشور قابليت تدوين نخواهد داشت. عامل نوسانات بيسابقه ارز در کشور، چه شدت گرفتن تحريمهاي اقتصادي غرب و بروز محدوديت در فروش نفت ايران باشد و چه سياستهاي اشتباه دولت در شرايط دشوار اقتصادي، حاصلش يک چيز است و آن سلب کردن اختيار برنامهريزي از فعالان اقتصادي، بازرگانان و تجار و حتي مردم و البته دولتمردان است. در شرايطي که نرخ ارز و سکه هر روز با نوسانات غيرقابل پيشبيني همراه است چگونه ميتوان انتظار داشت که بتوان با خيال آسوده براي ماهها و حتي سالهاي بعدي برنامهريزي کرد؟ فراموش نکنيم که برنامهريزي، اصلي بديهي براي رشد و توسعه کشور است و در شرايط کنوني که حتي براي يک هفته بعد نميتوان پيشبيني دقيقي از اوضاع اقتصادي کشور داشت، برنامهريزي براي آينده، شبيه يک رويا است. اقتصاد، اگرچه همواره همراه با ريسک است اما نبايد آن را با قمار اشتباه بگيريم. اقتصاد از اصول ثابتي پيروي ميکند که در شرايط عادي و با ثبات ميتواند سودي عايد فعالان اقتصادي کند و رونق را در زندگي عموم مردم افزايش دهد. کشوري که نتواند شرايط با ثباتي براي اقتصاد خود ايجاد کند، طبيعتا براي آينده هم نميتواند چشمانداز روشن و مثبتي ترسيم کند و اين نکتهاي است که در حواشي تلاطمات بازار ارز عمدا يا سهوا کمتر مورد توجه قرار گرفته است. |
راک نیوز »شرايط اقتصادي، اجتماعي، سياسي و فرهنگي امروز جامعه پر رويداد ما از چند جهت نگرانکننده است، اول از آن جهت که بيثباتي اقتصادي و بلاتکليفي به همه اقشار جامعه آسيب ميرساند و بر اقشار ضعيفتر اين آسيب شکنندهتر است. شرايط بد اقتصادي همه را نگران و مضطرب نموده و ناامني و ناهنجاري را افزايش داده است و بين مسوولين کشور هم در اين مورد اتفاقنظر وجود ندارد. دوم از آن جهت که در شرايط خاصي قرار داريم و حدود 9 ماه ديگر دو انتخابات مهم به عنوان نماد مشارکت مردم در اداره جامعه را در پيش روي داريم. انتخابات شوراهاي اسلامي شهر و روستا و انتخابات دور يازدهم رياست جمهوري و لازم است آرام، آرام فضا را براي ورود به رقابتهاي سالم انتخاباتي بگشائيم و سطوح مختلف جامعه را برانگيزانيم براي حضور پرشور و آگاهانه. سوم آنچه که در جهان ميگذرد و مطالباتي که ملت بزرگ ايران به واسطه راه استقلال که فرا روي خود گشوده است از يک سو و رسالت اسلامي، انقلابي که در برابر بيداري اسلامي و جنبشهاي ضد استبدادي و ضد ديکتاتوري بر دوش دارد، از ديگر سو، شرايطي حساس را پديد آورده است که بايد بسيار هوشمندانه، دقيق و براساس يک راهبرد معطوف به آينده گام برداشت. مهمترين و بلندترين قله اين شرايط، جلب مشارکت و حضور گسترده مردم در انتخاباتهاي پيش روي است که اگر حاصل شود، بستر تحقق ساير برنامهها و تغيير شرايط به نفع ملت و نظام را فراهم خواهد ساخت.
چنين مشارکتي نياز به فضايي مبتني بر اعتماد و آرام را ميطلبد. رفتار بر مبناي قانون و همراه با محترم شمردن نظرات و ديدگاههاي گروهها و اقشار مختلف اجتماعي و ايجاد شرايط عادلانه براي ديدهشدن افکار و انديشهها و شنيده شدن صداها و پاسخگو بودن در برابر سوالات و آماده بودن براي نقد سالم نظرات و عملکردها و تحمل منتقد، مخالف و رقيب ميتواند فضاسازي کرده و زمينه مشارکت با نشاط را فراهم آورد. ايجاد چنين فضائي وظيفه قطعي رسانهها به ويژه رسانه ملي و رسانههاي نوشتاري و مجازي و تريبونهاي عمومي به ويژه تريبونهاي نمازهاي جمعه و مساجد و زيارتگاهها و اماکن عمومي است. اگر چنين فضايي فراهم آيد، نهادهاي مدني و احزاب و گروههاي سياسي امکان نقش آفريني خواهند يافت و همين نقشها است که اگر ايفا شود انسجام اجتماعي و اميد افزايي را به دنبال خواهد داشت. نکته مهم ديگر اعتمادسازي توسط قواي سهگانه است، قوه مقننه ابهامات و پرسشهاي مردم در مورد قوانين و نظارت بر اجراي آنها را پاسخگو باشد و قوه قضائيه از رسيدگيهاي عادلانه منطبق برقانون و رعايت يکسان قوانين براي همه، جامعه را مطمئن سازد و قوه مجريه به شفافسازي فرآيندهاي اجرايي و فراهم ساختن امکان نظارت همگان اصرار داشته باشد و واقعيات زندگي مردم را در نظر گرفته و پاسخگو يا حداقل از نابسامانيهاي پيشآمده در اين ايام عذرخواهي کرده و براي انتقال قدرت به منتخب مردم اعلام آمادگي نمايد.
اخلاق حرفهاي در چنين شرايطي از اهميت فوقالعاده برخوردار است و اخلاق حرفهاي يعني توجه به خوبي و بدي و بايد و نبايدهاي عمل مديريتي و اين غير از اخلاق ديني و عقيدتي است که همگان بايد واجد آن باشند. هر مجموعه اعم از قوه مقننه يا قضائيه يا اجرائيه وظايف خود را در برابر قانون و ملت احصا و عملکرد خود را به قضاوت بنشيند و خوب و بد و بايد و نبايد را پاسخگو باشد. اعتماد نتيجه تفاهم بر چنين رويکردي است و اگر اعتماد حاصل شد، مشارکت قطعي است، در فضاي بياعتمادي نميتوان انتظار مشارکت و حضور فعال داشت. متاسفانه مسائلي که در روزهاي اخير شاهد آن بوديم در جهت فضاسازي مناسب براي ورود به انتخابات نبود و در چنين فضايي مشارکت واقعي شکل نخواهد گرفت. چالشهاي اساسي فرا روي چنين ضرورتي فراوان است. تا دير نشده بايد چاره کرد تا جامعه فارغ از اين فضاي مهآلود به ارزيابي ديدگاهها، توانمنديها و ظرفيتسازيها اهتمام نمايد و به انتخابي دست بزند که مشکلات را حل کند، نه آنکه بر مشکلات بيفزايد.
نویسنده:میرزابابامطهری نژاد
نويسنده : ميرزا بابامطهرينژاد
محمود احمدينژاد پس از 11 ما ه دوري از خبرنگاران داخلي و در زماني كه كمتر از 10 ماه به پايان دوره هشت ساله رياستش بر قوه مجريه باقي نمانده است 150 دقيقه را در اختيار افكار عمومي و نمايندگان آنان قرار داد. همانگونه كه پيشبيني ميشد حضور احمدينژاد در اين نشست خبري چون هميشه داراي حاشيههايي پررنگتر از متن بود. وي به جاي اينكه در قامت يك رييسجمهور مسوول كه اينك بيش از هفت سال از دوران رياستجمهورياش در كشوري چون ايران گذشته است ظاهر شود و در قبال مسووليتهايش كه مورد سوال شهروندان كشورش است و توسط نمايندگان آنان در رسانههاي عمومي مورد پرسش قرار گرفته پاسخ گويد اين بار نيز سعي كرد به جاي پاسخ به سوالات خبرنگاران، خود در جاي پرسشگر قرار گيرد و از آنها سوال كند، يا هنگامي كه پاسخي ارائه ميكند، پاسخها را با الفاظي كه جاي تفسير دوگانه دارد به كار گيرد يا به جاي صراحت در لهجه پرسشها را با ابهاماتي بيشتر براي افكار عمومي به آنها بازگرداند.مهمترين چالش امروز جامعه ايراني وضعيت اسفبار حاكم بر ارزش پول ملي است كه در مقابل ارزهاي خارجي در هفت ماه گذشته به يك چهارم قيمت پايان اسفند 90 سقوط كرده است و اينكه بنابر اظهارات علي لاريجاني در گفتوگويش با خبرگزاري فارس در هفت سال گذشته حجم نقدينگي از 65 هزار ميليارد به 395 ميليارد افزايش يافته است و اينكه قدرت خريد طبقه متوسط و اقشار آسيبپذير به تمام افتخار دولت و مجلس اصولگرا در اجراي طرح هدفمندي يارانهها، برقراري عدالت و توزيع يارانههاي نقدي ميان آنان بود. اينك وضعيتي است كه در ازاي پرداخت ماهيانه 45 هزار تومان تورمي كمرشكن به آنها تحميل شده است كه نهتنها قدرت خريد آنها را افزايش نداده است بلكه بايد با تحمل كاهش قدرت خريد فقري مضاعف را نيز تجربه كنند. اما اينكه بنا بر اعتراض خبرنگاران حاضر در جلسه و كارشناساني كه تشنه توضيحات بالاترين مقام اجرايي كشور براي تحليل ماجرا و راهكارهاي برونرفت از آن بودند، همه و همه دست خالي از پاي سخنان ايشان برخاستند و تنها جملهيي كه دستگيرشان شد اين بود كه 22 نفر بينام و نشان مسوول چنين فاجعهيي در سطح كشور شدهاند و باعث ايجاد چنين اختلالي كه در هفت دهه اخير در كشور بيسابقه بوده است. به هر حال مردم از كسي كه در اين صندلي استقرار يافته است انتظار دارند با بيشترين شفافيت و بدون پردهپوشي به اصليترين مشكلات مردم بپردازد. اينكه به آنها توصيه شود چند روزي خريد نكنند واينكه امورات توسط يك مافياي بينام و نشان در حال برنامهريزي است، پاسخي درخور اين مردم بزرگ و صبور و بافرهنگ نيست. اينكه ايشان به خبرنگاران توصيه ميكند كه چرا اين سوالات را از قوه قضاييه، مقننه و شهرداري تهران نميپرسند نيز در شأن چنين مسوولي نيست. خبرنگاران خود بهتر از هر مقامي واقفند كه چه سوالي را از چه كسي بكنند. طبيعي است كه جناب احمدينژاد به جاي فرافكني و اعجاز ديگران خود در حدود مسووليتي كه پذيرفته است و حتي اصرار به گسترش آن نيز دارد بايد پاسخگو باشد نه اينكه به جاي پاسخ به سوالات سعي كند صورت مساله را پاك كند اما نكته مهم فارغ از روندي كه بر جلسه پرسش و پاسخ 11 مهرماه گذشت اين است كه چرا به چنين موقعيتي رسيدهايم. بد نيست كه احزاب و شخصيتهاي جبهه اصولگرايي امروز به اين سوال پاسخ دهند و افكار عمومي مردم نجيب ايران را قانع كنند كه چگونه رفتار كردهاند تا نتيجه درخشان و شكوفايي دوره حاكميت مشترك اصولگرايان بر قوه مجريه، مقننه و قضاييه در هشت سال گذشته به چنين سرانجامي رسيده است. آيا سكوت اين مجموعه در روزهاي آغازين قدرت گرفتن محمود احمدينژاد و تخطيهاي فراوان دولت نهم و دهم از قانون كه بنا به گزارش ديوان محاسبات و سازمان بازرسي كل كشور و حتي در آخرين مصاحبه علي لاريجاني به آن اذعان شد و سكوت مستمرشان در قبال اين تخلفهاي فراوان از قانون و ضوابط، دليلي بر ادامه چنين رفتارهايي نيست؟ و آيا نبود ساز و كار مناسب كه زمينه پاسخگويي سيستماتيك به مردم و نهادهاي نظارتي را تنظيم و تضمين ميكند دليلي بر چنين رفتارهايي نيست؟ عدم وجود احزاب پاسخگو و تضعيف نهادهاي مدني و احزاب و رسانه در هشت سال گذشته يكي از بزرگترين دلايل پيدايش و گسترش چنين رفتارهايي است كه اينك هضم آن حتي براي حاميان تمامعيار ديروز احمدينژاد، امروز بسيار سخت است. جايي كه امثال نادران، خوشچهره، باهنر، مطهري، لاريجاني و شماري از شخصيتهاي روحاني و حتي مراجع امكان ادامه حمايت از دولت را بسيار سخت ميبينند. به هر حال به نظر ميرسد آسيبشناسي چنين پديدهيي امروزه بسيار مهمتر از پرداختن به مصداق يك پديده اجتماعي، فرهنگي و اجتماعي است و انتظار ميرود كه پژوهشگران و نخبگان حوزه سياست،حقوق اساسي، اقتصاد مديريت و جامعهشناسي و آشنايان با مباحث و تحولات سياسي و اجتماعي كشور از موضع منافع ملي و امنيت ملي و با درك درست از مكان و زمان و تحولات بينالملل به مشكلات امروز كشور نگاهي چارهانديشانه داشته باشند. |
در اين شرايط كه همه يكديگر را متهم به كم كاري يا بي تدبيري ميكنند كسي نيست كه به فرياد خانواده هايي برسد كه فشار زندگي را بر دوش ناتوان خود تحمل مي كند و صورتشان را در برابر فرزندانشان با سيلي سرخ نگه مي دارند.
کنترل نابسامانی قیمت دلار و ارز؛حالا تبديل به يك آرزو شده اما هنوز اين اميد وجود دارد كه دستگاههای ذیربط با فعال کردن بازرسیها از افزایش بیرویه قیمت کالاها و اجناس ضروری مردم جلوگیری کنند.
وزرای اقتصادي دولت چندین بار با نمایندگان مجلس در رابطه با نابسامانی قیمت های سکه و ارز و کالا جلسات متعددی گذاشتند که راه حل های آنها راه گشا نبود. و امروز كار به جايي رسيده كه قيمتها لحظهاي تغيير ميكند وتاثيرات رواني آن دامن اجناس و خدماتي را كه هر روزه جز لاينفك زندگي مردم است مي گيرد.
همه از جو رواني ايجاد شده در اين تلاطم ارز، نگران هستند و آرامش و سكوت را براي حل تاخت وتاز دلار بهترين شيوه ميدانند اما با در نظر گرفتن اين راهكار،سوال اينجاست كه آيا با بي توجهي به اين جو،اقدامات براي برون رفت از اين اتفاقات توسط مسئولین انديشيده شده است يا همچنان اختلافات سياسي ،اجازه انجام تدابير لازم را نمي دهد.
مجلس در مقابل مسئولين كوتاه نميآيد
محمدحسين فرهنگي نماينده تبريز و عضو هيئت رئيسه مجلس در پاسخ به اين سوال كه در چنين جو رواني زندگي براي مردم منوط به دقيقههايي است كه اجناس تغيير قيمت مي دهند به جام جم آنلاين گفت كه مجلس قطعاً در اين زمينه كوتاه نخواهد آمد و هر كس،از وزير اقتصاد گرفته تا ديگر مسئولين،كه در اين زمينه كوتاهي كرده باشند بايد به نمايندگان پاسخگو باشند.
عضو هيئت رئيسه مجلس با توصيه به مسئولين اجرايي ،در بخش هاي توليد و تنظيم بازار از آنان خواست كه هرچيزي را كه به ضرر توليد كننده و مصرف كننده است بدون ايجاد هرگونه رانت خواري و زمينه سوءاستفاده مديريت كنند.
وي مديريت مناسب را محور بوجود آمدن يك اقتصاد مقاومتي ذكر كرد و از مردم خواست با چشم تيز بين همه داد و ستدهاي خود را كنترل كرده و چنانچه با مشكلي مواجه شدند آنرا به مسئولين گزارش دهند.
رئيس بانك مركزي عزل شود
مويد حسيني صدر عضو كميسيون صنايع ومعادن نيز با انتقاد از عملكرد رئيس كل بانك مركزي در مورد كنترل بازار تأكيد كرد كه اگر وي در اين زمينه ناتوان است هرچه سريعتر بايد استعفا كند يا عزل شود تا فرد كار آمدتري جايگزين وي شده و كنترل امور را بدست بگيرد.
نماينده مجلس، يكي از اصول قانون را حفظ پول ملي و ارزش آن توسط بانك مركزي عنوان كرد و با اشاره به درآمد ارزي شش سال گذشته كه بالغ بر 600 ميليارد دلار بوده تأكيد كرد: اين انتظار وجود داشت كه با حفظ اين درآمدها تدابيري انديشيده ميشد تا چنانچه ما حتي يك ريال در آمد ارزي نداشتيم با مشكل مواجه نشويم.
نماينده خوي،واردات بي رويه كالاهاي غير ضروري را عامل از دست رفتن دلارهاي كشور دانست وافزود:چرا بايد ارز بصورت غير مستقيم وارد زندگي مردم شود و فضاي سودءاستفاده را فراهم كند.بنابراين بهتر است آقاي بهمني عزل شود تا يك اقتصاددان با تدابير راهگشا هر چه سريعتر جلوي سقوط پول ملي را بگيرد و بازار را كنترل كند.
بي تدبيري عامل گراني ارز است
محمدرضا پور ابراهيمي نايب رئيس كميسيون اقتصادي مجلس نيز بيتدبيري بانك مركزي و مجموعه اقتصادي را منجر به افزايش قيمت ارز در كشور عنوان كرد وگفت:اين رفتار فرصتهاي طلايي را براي سفته بازان فراهم كرده است.
وي در توضيح چنين آشفتگي در بازار به مردم اطمينان خاطر داد كه چنين روندي گذرا است و قيمتهاي بوجود آمده حبابي است و به زودي از بين خواهد رفت.
نماينده كرمان در باره اقدام مجلس براي كنترل بيتدبيري ها يادآور شد كه با بررسي هايي كه توسط كارشناسان صورت گرفته طي هفته آينده اقدامات خوبي صورت خواهد گرفت.
فاطمه اميري-
ادامه خبر...