مشروح اخبار


نگاه منطقه‌ای، آفت مجلس

11 آذر 1391, 01:57

نگاه منطقه‌ای، آفت مجلس

«حرمت امامزاده را متولی آن نگه می‌دارد» ضرب‌المثلی است که از قدیم استفاده می‌شده و می‌توان آن را به این قضیه تعمیم داد که حرمت مجلس و قوه مقننه وابسته به شخصیت نمایندگانی است که در آن حضور دارند. چنانچه نمایندگانی که در مجلس حضور دارند نمایندگانی توانا و با ایده‌های مختلف باشند می‌توان شاهد یک مجلس خوب و پویا بود. به بیان دیگر ترکیب نمایندگان در جایگاه مجلس به شدت تاثیرگذار است. مجلس فعلی مجلسی یکدست است و حضور نمایندگان تمام احزاب و گروه‌های سیاسی در آن چشمگیر نیست. این روزها اکثریت مجلس را در حالی اصولگرایان تشکیل می‌دهند که اصولگرایی تبدیل به یک واژه شده است. به بیان دیگر اصولگرایی یک هویت تشکیلاتی نیست که برای کشور برنامه‌ریزی داشته باشد و بیشتر به دنبال تحقق اهداف درون‌گروهی خود با توجه به رعایت منافع ملی است. در مجالس ما معمولا افرادی با دیدگاه‌های متفاوت اما به صورت پراکنده و غیرمنسجم حضور دارند و از آنجایی که دارای هویت تشکیلاتی نیستند مقابل دولت به موقع نمی‌توانند در حد مطلوب ابزار نظارتی قانونی خود را به کار گیرند در نتیجه با وعده‌های مقامات دولتی از مثلا طرح سوال و استیضاح منصرف می‌شوند. البته این معضل در گذشته نیز وجود داشته اما حال شدت پیدا کرده است. چراکه در گذشته حداقل اصلاح‌طلب و اصولگرایی در مجلس حضور داشتند و مرزبندی‌های سیاسی پررنگ‌تر بودند. این روزها عمدتا شاهد هستیم که نمایندگان شهرستانی به دنبال مسائل خاص و کوچک منطقه‌ای هستند و از آنجایی‌که مسائل و مشکلات شهرستان‌ها زیاد است تلاش می‌کنند که آنها را حل کنند. برخی نمایندگان نیز خنثی هستند و از جایگاه نمایندگی خود به اندازه کافی بهره نمی‌برند. کمتر در قانونگذاری و نظارت خود را درگیر می‌کنند و بیشتر علاقه‌مند به حوزه اجرا هستند. این دست نمایندگان عمدتا دید منطقه‌ای دارند و آنها را پیگیری می‌کنند. به‌گونه‌ای که برخی نمایندگان امروز طرح یا استیضاحی را امضا می‌کنند و فردا با یک وعده برای منطقه خود امضای‌شان را پس می‌گیرند. بدون شک اینگونه نمایندگان، نمایندگانی نیستند که بتوانند از جایگاه مجلس دفاع کنند.

داریوش قنبری * * نماینده سابق مجلس

ادامه خبر...


چرا "من مادر هستم"؟ چرا انصار؟

9 آذر 1391, 21:51

چرا "من مادر هستم"؟ چرا انصار؟

 

شبکه ایران نوشت در حالی که به تازگی بیانیه‌ای از سوی انصار حزب‌الله و در اعتراض به اکران فیلم «من مادر هستم» منتشر شده، فریدون جیرانی کارگردان این فیلم در این باره به این شبکه گفته است: «من هم بیانیه را خوانده‌ام اما در این باره فعلا حرف نمی‌زنم.»

 

این کارگردان در پاسخ به این سوال که اگر این بیانیه به توقیف فیلمتان منجر شود هم حرفی نمی‌زنید اظهار کرده است:« در اولین گام برای چگونگی پاسخگویی به این بیانیه جلسه‌ای را با حضور تهیه‌کننده و پخش کننده فیلم تشکیل داده‌ایم تا بعد از آن اقدامات مقتضی را انجام دهیم.»

 

جیرانی درباره نتیجه حاصله از این جلسه هم گفته است:«هنوز جلسه به اتمام نرسیده که درباره نتیجه‌اش به شما بگویم. معلوم هم نیست که نتیجه جلسه ارائه بیانیه باشد یا تصمیمی دیگر.»

 

فریدون جیرانی درباره چرایی صدور چنین بیانیه‌ای هم معتقد است:«باور کنید من هم نمی‌دانم چرا الان این بیانیه صادر شده در صورتی که از هفته قبل مقرر شده بود این فیلم به همراه سه فیلم دیگر از چهارشنبه این هفته روی پرده برود. اینکه الان و در فاصله یک روز مانده به اکران بیانیه می‌دهند هم به شدت عجیب است. درباره چرایی بیانیه هم نمی‌دانم چرا فیلم من به این سرنوشت دچار شده.»

 

جیرانی در ادامه در پاسخ به این که آیا این بیانیه ربطی به تسویه‌حسابهای سیاسی دارد یا نه هم می‌افزاید:«مرا قاطی این بحثها نکنید. بگذارید جلسه‌مان با عوامل فیلم به نتیجه برسد بعدش اظهارنظر می‌کنم.»

 

 

به گزارش ایسنا «ایران» همچنین نوشت: درحالی که ساعاتی قبل تازه‌ترین بیانیه انصار حزب‌الله در اعتراض به اکران «من مادر هستم» از طریق تعدادی رسانه نزدیک به این ارگان منتشر شد، به نظر می‌رسد اصلی‌ترین عامل این گونه بیانیه‌های تهدیدآمیز، هرج و مرجی است که به واسطه عدم تمکین حوزه هنری به قوانین وزارت ارشاد گریبان سینما را گرفته است! از همان نوروز که حوزه هنری بیخود و بی‌جهت نمایش دو فیلم «خصوصی» و «گشت ارشاد» را با داشتن مجوز قانونی در سینماهای تحت امر خودش ممنوع کرد می‌شد حدس زد که دیری نمی‌گذرد که این بی‌قانونی دستاویزی می‌شود برای ارگانها و نهادهای دیگر که کوچکترین اعتراض و نقد نسبت به یک فیلم خاص را مجالی کنند برای تسویه‌حسابهای سیاسی خویش. با این حال در آن هنگام هرچقدر که کارشناسان سینمایی بر ایراد بدعت حوزه هنری تاکید کردند گوش شنوایی وجود نداشت تا اینکه به شرایط فعلی رسیدیم که ارگانی مانند انصار حزب‌الله با ارائه یک بیانیه مستقیما وزیر ارشاد را تهدید می‌کند که اگر اسباب توقیف یک فیلم مجوزدار را فراهم نکند، در برابر وزارت ارشاد تحصن خواهد کرد.

 

اما واقعا مشکل انصار حزب‌الله چیست؟ فیلمی مانند «من مادر هستم»، کارگردانی به نام فریدون جیرانی یا مساله اصلی مشکل با شخص وزیر ارشاد است که حالا به واسطه یک فیلم می‌توان عملکرد او را به چالش کشید!

 

آیا مشکل فریدون جیرانی است؟

 

فریدون جیرانی پیش از این هم در سینما و هم در مطبوعات فعالیت می‌کرد. ضمن اینکه مدت دو سال یک برنامه سینمایی به نام «هفت» را هم روی آنتن می‌برد! پس حتی اگر بپذیریم که جیرانی به خاطر سبک خاص فیلمسازی‌اش که علاقه‌مند به درام‌هایی با محوریت موضوعات اجتماعی است در حلقه فیلم‌سازان نزدیک به انصار نباشد نمی‌تواند مانند کسانی مانند داریوش مهرجویی در موضع اپوزیسیون هم قرار گیرد و حداقلش این است که او را باید در زمره فیلمسازان میانه قرار داد.

 

آیا محتوای فیلم مشکل‌ساز شده؟

 

آیا مشکل انصار با محتوای «من مادر هستم» است؟ بعید است چنین مساله‌ای هم در میان باشد؛ برای روشن شدن قضیه مروری می‌کنیم بر خط داستانی این فیلم که به لحاظ لحن روایی یکی از بهترین آثار سالهای اخیر سینمای ایران است. «من مادر هستم» داستان دختر جوانی (با بازی باران کوثری) را روایت می‌کند که در آستانه ازدواج با پسر جوانی(با بازی امیرحسین آرمان) قرار دارد که اتفاقا هر دوی اینها یعنی هم پسر و هم دختر به هم علاقه دارند اما گره اصلی درام جایی رقم می‌خورد که این دختر جوان شبی از شبهای بحرانی زندگی‌اش به نزدیکترین دوست خانوادگی‌شان که مردی است میانسال (با بازی حبیب رضایی) پناه می‌برد و عشق قدیمی این مرد جوان، علیه دخترکی که این مرد را مانند پدرش می‌دیده مجالی را فراهم می‌کند برای تجاوز به دخترک و از اینجا به بعد است که داستان مسیری پرپیچ و خم را می‌پیماید؛ چرا که دخترک در دفاع از خود برآمده و این دوست خانوادگی را به قتل می‌رساند اما مادر این دخترک (با بازی هنگامه قاضیانی) به خاطر اینکه دختر را از مجازات اعدام رها کند خود قتل را به گردن می‌گیرد و از آن سو پدر این دخترک (با بازی فرهاد اصلانی) هم در معادله‌ای چندمجهولی گرفتار می‌شود و به جستجوی اشتباهات زندگی خویش می‌پردازد. در این بین همسر آن دوست خانوادگی (با بازی پانته‌آ بهرام) هم تحت هیچ شرایطی از خون همسرش نمی‌گذرد و شرایطی را فراهم می‌کند که عامل واقعی قتل پای چوبه دار برود.

 

 

داستان «من مادر هستم» تلخ و تکان‌دهنده است اما فارغ از تکان‌دهندگی آن قدر عبرت‌آموز است که بتواند حداقل نیمی از مخاطبانی که فیلم را می‌بینند به اصلاح روابط رفتاری خود با فرزندان و رفقای صمیمی‌شان وادارد؛ ضمن اینکه آن طور که انصار حزب‌الله در بیانیه‌اش آورده هیچ جای فیلم نه حرفی از زنا زده می‌شود و نه به عادی‌سازی فحشا پرداخته می‌شود! ضمن اینکه در فیلم تنها تصویری ارائه می‌شود از مراودات دو خانواده‌ای که به واسطه گره داستان به هم ربط پیدا می‌کنند؛ پس باز هم آن طور که دوستان انصار گفته‌اند فیلم بخش عمده‌ای از جامعه را گرفتار فحشا تصویر نکرده!!!

 

تئوریسین‌های انصار حزب‌الله حتما آرشیوی کامل از روزنامه‌های کشور را در اختیار دارند. پس برای آن که درک کنند داستان فیلم نه برآمده از سوء نیت که بیشتر در راستای رونمایی از بخشی از اتفاقات دردناکی است که در جامعه ما روی می‌دهد کافیست نگاهی بیندازند به صفحه حوادث یکی از همین روزنامه‌ها! مطمئنا بیان حقیقت همواره تلخ است اما اینکه بخواهیم با ندیدن و نگفتن حقیقت، خط بطلانی بکشیم بر حضور آن، کاری عبث کرده‌ایم که فقط و فقط به افزایش تلخی می‌انجامد.

 

تسویه حساب با وزیر ارشاد

 

با این حال آنچه هویداست اینکه مشکل نه فریدون جیرانی است و نه خط داستانی «من مادر هستم»؛ مساله تسویه حساب با وزیری است که احتمالا به لحاظ خط فکری همراه هسته اصلی انصار حزب‌الله نیست و البته یک ضرب شست نشان دادن به مدیر سینمایی این وزیر. کیست که نداد شمقدری از همان ابتدای روی کار آمدنش سعی داشت با ایحاد رابطه‌ای حسنه با فیلمسازان مطرح کشور شرایطی آرام برای امتداد فعالیت آنها فراهم آورد؛ اولین نتیجه این تلاش هم رفع توقیف فیلمهایی بود مانند «به رنگ ارغوان»، «تسویه حساب» و «آتشکار» و امتداد آن هم به جایی رسید که شمقدری شخصا اعلام کرد که برای ساخت «اشغال» بیضایی هر کمکی از دستش برآید انجام خواهد داد اما متاسفانه مخالف خوانهای سیاسی که سازوکار بالاترین مقام سینمایی دولت را عاملی می‌دانستند برای دوستی دولتمردان با سینما و در نهایت خط بطلان کشیده شدن بر تصورات غلطی که آنها از دیدگاه سینمایی دولت ارائه کرده بودند تا توانستند در مسیر برنامه‌های شمقدری سنگ انداختند. این سنگ اندازی‌ها بعد از تعطیلی خانه سینما به اوج خود رسید و کار به جایی رسید که گروهی از حلقه اقتصادی خانه سینما با سنگر گرفتن پشت حوزه هنری خود را به عنوان متولی فرهنگ کشور جا زدند.

 

شکی وجود ندارد که بیانیه اخیر انصار حزب‌الله هم در امتداد تخریب وجهه فرهنگی دولت است وگرنه انتقاد وارد کردن به یک اثر هنری می‌تواند با دیدگاهی کاملا تعاملی‌تر از این هم صورت گیرد؛ مثلا سران انصار که متاسفانه هیچ کجای بیانیه‌های خود نامشان را ذکر نمی‌کنند می‌توانستند وقت ملاقاتی از وزیر ارشاد یا رییس سازمان سینمایی گرفته و در این باره با وی صحبت کنند اما از آنجا که هدف بیشتر تخریب یک خط سیاسی است و دعوا ربطی به مقوله‌ای به نام سینما ندارد به سرعت یک بیانیه که حتی به لحاظ ادبی ویرایش نشده تنظیم شده و روانه خبرگزاریهای نزدیک به تفکر مقابل دولت می‌شود تا شرایطی جدید برای هجمه علیه دولت فراهم شود.

 

دوستان انصار کافی بود به طور عمیق‌تر به پاراگراف دوم بیانیه خویش بنگرند تا رفتاری معقول‌تر از این نشان دهند. منظور آنجایی است که با مدد گرفتن از کلام امام حسین(ع)، امر به معروف و نهی از منکر را نخستین فریضه قرار می‌دهند! بله، دوستان انصار آنچه شما از آن نام بردید نخستین فریضه است اما مساله اینجاست که شما با دیدگاهی یکجانبه دور امر به معروف را خط کشیده و فقط و فقط نهی از منکر را در دستور کار قرار داده‌اید.

 

اینها را که کنار بگذاریم هیچ گاه نفهمیده‌ایم چرا انصار حزب‌الله در هر بیانیه‌ای که صادر می‌کند به جای اینکه به طور صریح دیدگاههای خویش را به عنوان دیدگاه یک تشکل با تعداد افرادی خاص مطرح نماید از مردم متدین مایه می‌گذارد و نظر خود را نظر مردم متدین می‌داند. به خدا قسم ما هم دین داریم و اگر خدا قبول کند، سعی می‌کنیم متدین باشیم و اتفاقا با این افراطی‌گری ها هیچ میانه‌ای نداریم.

 

راستی این دوستان انصار اگر واقعا در عرصه سینما صاحبنظر هستند چرا از امکانات و ابزاری که در اختیارشان قرار گرفته برای ساخت تعدادی اثر درجه یک استفاده نمی‌کنند؟ آثاری که الگوهایی باشند برای سایر فیلمسازان تا از روی دست انصار، مشق کنند؟

ادامه خبر...


سواد دیجتالی ،لازمه کار اهالی رسانه است

9 آذر 1391, 12:42

سواد دیجتالی ،لازمه کار اهالی رسانه است


alt
بی شک وقتی که جمعی از اهالی رسانه با توجه به ظرفیت های گسترده مجازی مجازی و برتری های روزنامه نگاری آنلاین و مزیت وب سایت های بر خط نسبت به رسانه های مکتوب در عصر فناوری اطلاعات به این عرصه ورود پیدا میکنند ،عدم دانش کافی در برخی مسائل فنی منجر به اظهار نظرهایی میشود که بیشتر کسانی که نسبت به علم مهندسی کامپیوتر آشنایی نسبی نیز دارند متوجه ناپختگی این اظهار نظر ها و ادعا ها میشوند و کمتر کسی است که اینگونه صحبت ها را را همانند طنز نمیپندارد.

لذا لازم است که این عزیزان قبل از ورود به حوزه رسانه های مجازی نسبت به برخی زیر ساخت ها و مسائل در این فضا آشنایی نسبی پیدا کرده  تا متعاقبا به اظهار نظرهای ناسنجیده و ناپخته مبادرت نفرمایند و خود و رسانه متعلق به آنها را در نزد مخاطبین به سخره نگیرند.

یکی از این اظهار نظرهای طنز گونه ،ادعای مدیران وب سایت عصر دنا مبنی بر شکایت از وب سایت استان به خاطر رانکینگ بالاتر وب سایت استان نسبت به وب سایت عصر دنا با جستجوی کلمه عصر دنا است.

لذا نگارنده با توجه به حدیث :زکات علم نشر آن است،بر خود لازم میداند تا زکات علم خود را در این موقع پرداخت نماید تا باشد که این افراد با اینگونه اظهار نظر ها ،باعث آبروریزی برای اهالی فن در استان کهگیلویه و بویراحمد نشوند .

موتورهای جستجو پس از دریافت کلماتی که کاربر به عنوان واژگان جستجو به آنها ارسال می نماید با توجه به الگوریتم ها و روش هایی که به صورت انحصاری تیم های فنی آنها پیاده سازی کرده اند اقدام به لیست کردن،طبقه بندی،اولیت گذاری و ارائه نتایج به کاربران میکنند.

یکی از زیر مجموعه های این موتورهای جستجو، علمی به نام بهینه سازی موتورهای جستجوگر است

این علم   در مورد روشهای فنی مثل عنوان صفحه ی مناسب، تگ ها و متا تگ ها، کلمات کلیدی و عبارات کلیدی و توضیحات مناسب سایت و کلاً محتوایی که موتورهای جستجو دوست دارند به مطالعه می پردازد و موتورهای جستجو با توجه به رتبه بندی حاصل از خروجی از این علم نسبت به طبقه بندی و رتبه بندی وب سایت ها اقدام می  نمایند .

در حالت کلی برای قرار گرفتن در صدر نتایج جستجوگرها باید موارد و پارامترهای علم بهینه سازی موتورهای جستجو در نظر گرفته شود.

برای بهینه سازی سایت برای موتورهای  جستجو ،ابزارها و تکنیک هایی وجود دارد که طراح وب سایت و متعاقبا مدیریت با بکارگیری آنها میتواند در موتورهای جستجو رانک و رتبه بهتری را به وب سایشان  اختصاص دهند و در جستجوها بالاتر از سایر وب سایت ها قرار گیرند.


حالا اگه شما به عنوان طراح و یا مدیر وب سایت با الگوریتم ها و متدهای رتبه بندی موتورهای جستجو  آشنایی داشته باشید و بدانید  چه پارامترهایی درون این الگوریتم های بر روی رانکیک تاثیر گذار است قطعا  با بهینه سازی قسمت هایی از وب سایت خود که شامل آن پارامترهاست ،رانک وب سایت خود را در موتور جستجو افرایش میدهید.

این پارامترها متنوع و بسیارند،از تگ های html در زمان طراحی پوسته وب سایت گرفته تا نوع بکارگیری ماژول ها ،ظاهر و گرافیک سایت،پیوندها،استفاده از روش های خاص آدرس دهی و و استفاده از تکنولوژی های نوع ظهور در عرصه web2 که به لحاظ بحث فنی بسیار لزومی به باز کردن و تشریح آنها در این زمان نمیباشد.

حال چه کسانی که در عرصه طراحی وب سایت تجربه حتی مبتدی دارند و چه کسانی که بر روی موتورهای جستجو،الگوریتم ها و سیستم های سوال جواب پروژه های تحقیقاتی و مقالات علمی کار میکنند می دانند که نوع طراحی وب سایت استان نسبت به طراحی وب سایت عصر دنا از ظرافت های بسیار بهتری برخوردار بوده است.

وب سایت استان با استفاده از هسته یکی از سیستم های تولید محتوا به نام وردپرس در نسخه جدید خود با در نظر گیری تکنیک های بهینه سازی نظیر تگ ها،متاتگ ها ،نوع آدرس دهی و استفاده از پارامترهای موثر در پوسته ها و بسیار موارد دیگر به خودی خود بسیاری از متدهای بهینه سازی را رعایت کرده است و همچنین طراح،مدیریت و خبرنگاران در ارسال خبر ها و مطالب خود نیز پارامترهای تاثیر گذار را رعایت میکنند .

همین عوامل باعث شده است که وب سایت استان به صورت متوسط امتیاز 92 درصد بهینه سازی وب سایت را دریافت و وب سایت عصر دنا با توجه به کمبود دانش فنی و عدم رعایت تگ گذاری ها در مطالب خود و عکس ها امتیاز 69 را آن هم با توجه به پارامترهایی همچون تعداد پیوندها دریافت نماید.

در سیستم های مدیریت محتوا و وبلاگ ها،نگارندگان پس از نگارش متن خبر و یا پست ارسالی،کلمات کلیدی مربوط به متن که مشخصه آن متن و خبر نیز می باشند را تعیین میکنند که این کلمات به صورت تگ هایی در سیستم هایی همچون وردپرس برای مخاطبین قابل دسترس است که با کلیک بر روی آنها به صفحاتی که شامل آن تگ باشند انتقال داده میشوند.

با توجه به اینکه وب سایت استان در خبرهایی از کلمه کلیدی عصردنا متناسب با متن خبر استفاده نموده است که با توجه به ادبیات نگارشی سیستم های مدیریت محتوا کاملا درست و ماهرانه بوده است این کلمه به عنوان یکی از تگ های وب سایت استان قرار گرفته است و با در نظر گرفتن رتبه و امتیاز وب سایت استان و برتری آن نسبت به وب سایت عصر دنا،قطعا هر کاربری که کلمات کلیدی قرار گرفته در وب سایت استان را جستجو نماید وب سایت استان در موتورهای جستجو بالاتر از عصردنا قرار میگیرد.

لذا لازم است که مدیران عصر دنا با تسلط بر ادبیات صفر و یک و دیجیتالی با اظهار نظرهای تمسخر آمیز،جامعه علمی استان را حداقل در نزد سایر هم میهنان به سخره نگیرند و به جای خط و نشان کشیدن ها ،با اطلاع از پارامترهای بهینه سازی که موجی از مطالب و دریایی از مقالات برای آن موجود است نسبت به بهینه سازی وب سایت خود اقدام فرمایند و اگر توان یادگیری آن را ندارند شرکت های بسیاری در این زمینه فعالیت دارند که با توجه به ادعای درآمد 50 میلیونی این وب سایت از تبلیغات هزینه بهینه سازی بسیار ناچیز میباشد و با پرداخت این هزینه از تکرار اینگونه اظهار نظرها خودداری فرمایند.

 

سید رضا خاضع

دانشجوی کارشناسی ارشد مهندسی کامپیوتر

پایگاه خبری راک نیوز آماده انتشار جوابیه این مطلب از طرف سایت عصر دنا یا هر گونه نقد بر مطلب  فوق میباشد .ضمنا مطلب فوق نظر نگارنده بوده واین پایگاه خبری اصل امانتداری را رعایت نموده.

ادامه خبر...


مدرس و مجلس مقتدر

9 آذر 1391, 09:23

مدرس و مجلس مقتدر

عبدالواحد موسوي‌لاري

امروز 9 آذرماه سالروز مشروطه و مجلس شوراي اسلامي است. نامگذاري اين روز و گره خوردن آن با مجلس به اعتبار نام شهيد مدرس و سالروز شهادت اين نماينده واقعي ملت در خانه ملت است. شايد پيوند خوردن نام مجلس و مدرس از اين رو اهميت دارد كه ايشان به عنوان چهره‌يي بحق توانسته نظام پارلمانتاريستي و قانونگذاري ايران را معنا بخشد و به همين جهت شهيد مدرس از دو منظر قابل تقدير است:

1- مدرس در مقوله قانونگذاري، استاندارد‌سازي و اتفاق نظر در وضع قوانين بسيار كوشيد و در همه جلسات مجلس آن زمان به صورت فعالانه حضور داشت. حتي برخي قوانين مصوب آن زمان مانند قانون مدني ايران چنان كامل بوده كه برخي كارشناسان مي‌گويند الحاقيه‌ها و اصلاحيه‌هايي كه سال بعد به آن افزوده شد جامعيت قانون تدوين شده ابتدايي را ندارد.

2- وجه ديگر مدرس كه شايد از تبحر وي در قانونگذاري پررنگ‌تر به نظر آيد، ‌وضع نظارات بر اداره امور جاري كشور است. مدرس و همراهان وي هم در شكل‌گيري دولت و هم در نظارت بر كاركرد دستگاه‌هاي اجرايي به صورت كامل حضور داشتند و در برابر مطامع بيگانگان، ‌دفاع جانانه‌يي از منافع ملي انجام دادند كه نمونه آن جلوگيري از انعقاد قرارداد سال 1919 بود كه مي‌خواستند امتياز بهره‌برداري نفت را به بيگانگان بدهند.

تاريخ گواه مي‌دهد كه مدرس و ياران او در مقاطعي در برابر اولتيماتوم‌هاي روس‌ها استقلال كشور را حفظ كردند. الگو قرار گرفتن مدرس به عنوان منتخب قدرتمند مردم در مجلس و مشروطه نشان مي‌دهد اگر نمايندگان در جايگاه خود به عنوان حافظان استقلال كشور و همچنين وضع‌كنندگان قوانين، دقت كافي را به خرج دهند در پاسداري از اين دو وظيفه خطير سربلند خواهند بود. مدرس، ملك‌الشعراي بهار و... در همه مراحل حضورشان در مجلس از حقوق ملت دفاع كردند و نگذاشتند چه در زمان حضور رضاشاه به عنوان سردار سپه و چه انتقال قدرت از قاجار به پهلوي، عنان كار به دست نااهلان افتد و آنچه را به مصلحت جامعه بود بدون ترس و نگراني مطرح مي‌كردند.

نگاهي به كارنامه مدرس و تعيين 9 آذرماه به عنوان ياد روز مجلس اين پيام را دارد كه هرگاه مجلس در وضع قوانين قدرتمند وارد شود و بر امور نظارت كامل داشته باشد، در تاريخ ماندگار خواهد بود. اگر امروز شاهد وقوع مسائلي چون اختلاس سه هزار ميليارد توماني، تباه شدن سرمايه و اعتبار ملي، هدر رفتن درآمد افسانه‌يي نفت طي هفت سال اخير و بي‌بازده بودن آن براي جامعه هستيم و ديوان محاسبات كشور در گزارش‌هاي تفريغ بودجه سال 89 اعلام مي‌كند صدها تخلف از سوي دولت انجام شده است، ‌نشان مي‌دهد مجلس ما در بعد قانونگذاري دقت نظر كافي و موثر را نداشته و به همين دليل ساده اختياراتي كه مربوط به حقوق ملت مي‌شود را به دولت تفويض كرده تا هر طور كه مي‌خواهند آنها را اجرا كردند. از طرف ديگر مجلس در وظيفه نظارت بر حسن اجراي قوانين نيز آنطور كه بايد اجرا نكرده و آن را بي‌اهميت فرض كرده است.

چنين است كه حتي در قانون هدفمندي يارانه‌ها كه مهم‌ترين برنامه اقتصادي جمهوري اسلامي محسوب مي‌شود، ‌اشكالات اساسي ايجاد و مجلس از عهده كنترل دولت ناتوان مي‌شود. اينجاست كه مشخص مي‌شود اگر مجلس در جايگاه خود باشد و نمايندگان مانند شهيد مدرس رفتار كنند و در وظيفه نظارت بكوشند، قطعا نابساماني‌هاي امروز به وجود نمي‌آمد. پيش فرض حل همه مشكلات اقتصادي و اجتماعي امروز اين است كه نمايندگاني واقعي و منتخب مردم بر مسند امور قرار گيرند تا به صورت ملموس به حل مشكلات ملت بپردازند تا مردم نيز آنها را از خود بدانند و با وكلاي خود همراهي كنند. در صورت وقوع چنين پيش‌فرضي است كه نمايندگان در مقام قانونگذاري و نظارت مي‌توانند مدرس‌وار وارد شوند.

وزير كشور دولت اصلاحات

ادامه خبر...


اصلاح‌طلبـان بـدون خاتمـي چه خواهنـد کـرد؟

9 آذر 1391, 09:12

اصلاح‌طلبـان بـدون خاتمـي چه خواهنـد کـرد؟

پخش گزارشي درباره عاشوراي 88 از بخش خبري ساعت 21 شبکه اول سيماي جمهوري اسلامي ايران نشان داد هنوز حاکميت، قصد نشان دادن چراغ سبز به سيدمحمد خاتمي ندارد.

به گزارش پايگاه خبري فريادگر، در حالي که سه سال از حوادث پس از انتخابات رياست جمهوري سال 1388 سپري مي‌شود، صداوسيما در اقدامي ناگهاني بار ديگر به بهانه حوادث عاشوراي سال 88 به بررسي عملکرد اصلاح‌طلبان در قبال اين حوادث پرداخت و سکوت آنان در قبال حوادث پس از انتخابات و بويژه عاشوراي 88 را مانعي براي بازگشت آنان به عرصه سياسي اعلام کرد. در اين گزارش از موسوي و کروبي نام برده شد و حمايت آنان از اين حوادث هم محکوم شد. در گزارش سيما از سيد محمد خاتمي نام برده نشد اما بارها عکس‌هاي وي همراه با تصاوير موسوي خوئيني‌ها و عبدالله نوري به نمايش درآمد و سکوت آنان در قبال حوادث پس از انتخابات و بويژه حوادث روز عاشورا مورد بازخواست و پرسش قرار گرفت. البته تصاوير پخش شده از اين سه، تا حدي محو شده بود اما هر کسي با ديدن آن متوجه مي‌شود که صاحبان اين عکس‌ها چه کساني هستند. به نظر مي‌رسيد مهمترين هدف از پخش اين گزارش، نشانه گرفتن مواضع سياسي خاتمي بود؛ کما اينکه در بخشهاي ديگري از اين گزارش هم عکسهاي خاتمي و کروبي و موسوي به طور واضح در کنار هم به نمايش درآمد که با توجه به حصر سياسي کروبي و موسوي و محدوديت‌هاي ايجاد شده براي اين دو، اين گزارش نمي‌توانست هدفي جز خاتمي را دنبال کند. اما هدف از پخش اين گزارش در شرايطي که تنها 6 ماه تا برگزاري انتخابات رياست جمهوري فاصله داريم چيست؟

براي بررسي اين موضوع بايد اندکي به عقب برگرديم. در انتخابات مجلس نهم که اسفند ماه گذشته برگزار شد اغلب اصلاح‌طلبان به حاشيه رفتند و تنها جبهه اصلاح‌طلبان با سردمداري حزب مردم‌سالاري بر شرکت در انتخابات تاکيد کرد. سيد محمد خاتمي هم به عنوان پرچمدار اصلاحات که هنوز بسياري از اصلاح‌طلبان فعاليت‌هاي سياسي خود را با عملکرد او تطبيق مي‌دهند هيچ گونه تحرکي که نشان از تمايل وي براي حضور در عرصه انتخابات باشد از خود نشان نداد. اما ناگهان در بعد از ظهر روز انتخابات، خبر راي دادن خاتمي در دماوند به رسانه‌ها مخابره شد. خاتمي اگرچه دير براي حضور در انتخابات تصميم گرفت و براي راي دادن هم ترجيح داد در تهران نماند، اما شرکت او در انتخابات مورد استقبال گروه‌هايي از اصلاح‌طلبان قرار گرفت که تمايل به حضور در عرصه‌هاي سياسي از جمله انتخابات را دارند و حاشيه نشيني را به حال اصلاح‌طلبان و کشور، بي‌فايده مي‌دانند.

در حقيقت حضور خاتمي در عرصه انتخابات، مي‌توانست نقطه گشايشي براي فعاليتهاي آتي اصلاح‌طلبان در عرصه سياسي باشد. اما از آن زمان به بعد گشايش چنداني براي فعاليت‌هاي اصلاح‌طلبان ايجاد نشد. خاتمي که به طور غير رسمي تلاش داشت زمينه موافقت با رفع حصر از موسوي و کروبي را فراهم سازد با موانع فراواني مواجه شد. از سوي ديگر اصلاح‌طلبان هم دو موضع متفاوت در قبال فعاليت‌هاي سياسي اتخاذ کرده بودند که خاتمي در ميانه اين دو طيف قرار داشت. يک طيف، به کل، حضور در انتخابات را نفي کرده و همچنان بر طبل تحريم انتخابات مي‌کوبند و طيف ديگر، حضور اصلاح‌طلبان در عرصه‌هاي سياسي و بويژه انتخابات را براي رفع مشکلاتي که کشور بويژه در هفت سال گذشته با آن مواجه شده، بهترين راهکار پيش روي اصلاح‌طلبان مي‌دانند. حضور خاتمي در انتخابات مجلس، اگرچه او را به طيف حاميان شرکت در انتخابات نزديک کرد، اما وقتي چراغ سبز به او نشان داده نشد و درخواست‌هاي او مورد توجه قرار نگرفت، او هم اندک اندک از طيف حاميان شرکت در انتخابات فاصله گرفت. البته تجربه نشان داده که مواضع خاتمي در ماه‌هاي آينده و در آستانه انتخابات آشکار مي‌شود؛ کما اينکه در مقاطع زماني مختلف از جمله انتخابات رياست جمهوري 80 و انتخابات مجلس 90، در آخرين فرصت‌ها تصميم خود را گرفت. اما آنچه توسط صداوسيما به نمايش درآمد، نشان از آن داشت که بخش‌هايي از حاکميت تمايل چنداني به پذيرش مجدد خاتمي ندارند.

البته خاتمي هم هيچگاه تمايل خود را براي رياست جمهوري مجدد اعلام نکرده و حتي در ديدارهاي خصوصي گفته که حاضر است سند محضري بدهد که در انتخابات آتي کانديدا نمي‌شود. با اين وجود طيف‌هاي مختلف اصلاح طلب همچنان تمايل دارند خاتمي کانديدا شود تا بار ديگر اجماع اصلاح‌طلبان در عرصه انتخابات رياست جمهوري که در دو دوره گذشته نقض شده بود شکل بگيرد و جريان اصلاحات به قدرت برگردد. اما به نظر مي‌رسد خاتمي صرفا قصد دارد زمينه حضور اصلاح‌طلبان در عرصه سياسي را فراهم سازد؛ هر چند که تلاش‌هاي او در اين مسير تحقق پيدا نکرده است و اکنون بار ديگر حساسيت‌هاي جناح مقابل در مورد خاتمي در قالب يک گزارش خبري از پربيننده ترين بخش خبري سيما به منصه ظهور رسيده است. در حقيقت خاتمي دو چراغ قرمز را پيش روي خود مي‌بيند؛ يکي از جانب حاکميت و ديگري از جانب اصلاح‌طلبان حامي تحريم انتخابات.

به نظر مي‌رسد در شرايط کنوني که خاتمي تمايلي به کانديداتوري ندارد و حاکميت هم نرمشي در مقابل خاتمي نشان نداده، تنها راهکار پيش‌روي اصلاح‌طلباني که خواستار حضور فعال در عرصه انتخابات رياست‌جهوري هستند، افزايش تلاش‌هاي خود براي رسيدن به راهکار مناسبي براي اجماع بر روي کانديداي واحد است. در حقيقت اين طيف از اصلاح‌طلبان چاره اي جز اين ندارند که فعاليت‌هاي خود را براي حضور در انتخابات رياست جمهوري جدي‌تر کنند تا اگر خاتمي هم وارد عرصه انتخابات نشد، ميدان رقابت را به اصولگرايان واگذار نکنند.

اصلاح‌طلبان پيش‌از اين هم بارها به دليل تاخير در اتخاذ تصميم نهايي ضربه خورده‌اند. اصلاح‌طلباني که تمايل به حضور در عرصه انتخابات دارند بايد جدي‌تر فعاليت کنند و اجماع را هم جدي بگيرند. حزب مردم‌سالاري با ارائه طرح مناسک که مخفف مجمع نخبگان اصلاح‌طلب سراسر کشور است اولين گام عملي را براي اجماع اصلاح‌طلبان برداشت؛ هر چند که اين حزب هم اعلام کرده در صورت حضور خاتمي در عرصه انتخابات نيازي به اجراي اين طرح نيست و همه اصلاح‌طلبان روي خاتمي اجماع خواهند کرد. اما هنوز روي اين يگانه طرح اجرايي براي اجماع اصلاح‌طلبان هم اجماع نشده است تا مسير پيش روي اصلاح‌طلبان در صورت عدم اجماع همچنان ناهموار باشد.

ادامه خبر...


هولوكاست 10 ميليون ايراني به دست بريتانياي كبير

8 آذر 1391, 08:36

هولوكاست 10 ميليون ايراني به دست بريتانياي كبير

آيا مي‌دانيد هولوكاست واقعي در ايران رخ داده است؟ از قحطي بزرگ در ايران چه مي‌دانيد؟ آيا مي‌دانيد مابين سالهاي 1917 تا 1919 بيش از 40 درصد جمعيت ايران جان خود را از دست دادند؟ براي آشنايي با چگونگي هولوكاست 10 ميليون ايراني با طراحي بريتانيا،همراه شويد.
طي سال‌هاي 1917 تا 1919 ايران با وجود اعلام بي طرفي در جنگ جهاني اول، بيشترين آسيب را از اين جنگ ويرانگر ديد و در حدود نيمي از جمعيت كشور قرباني مطامع كشورهاي بزرگ و استعمارگر آن دوران شدند. اسناد اين قتل عام قريب به 10 ميليون نفري همچنان در رديف اسناد طبقه بندي شده و سري انگلستان قرار دارد و اين كشور هنوز هم از انتشار آن‌ها ممانعت مي‌كند. گزارش زير با توجه به كتاب "قحطي بزرگ" نوشته دكتر محمد علي مجد نوشته شده است كه يكي از منابع انگشت شمار موجود درباره هولوكاست 10 ميليون نفري ايرانيان بوده و با استناد به اظهارات شاهدان و برخي اسناد تاريخي در دسترس نوشته شده است. عكس‌هاي مربوط به تلفات قحطي برگرفته از كتاب دكتر مجد و ديگر منابع تاريخي است.
با كشته شدن وليعهد اتريش در سال 1914 جرقه جنگ جهاني اول زده شد. كشورهاي روسيه، فرانسه و بريتانيا تحت عنوان "دول متفق" و كشورهاي اتريش و آلمان به عنوان "دول محور" آغاز شد و سپس عثماني، ايتاليا و ژاپن نيز با پيوستن به اين گروه، ميدان جنگ را به آسيا و خاورميانه نيز گسترش دادند.
در زمان آغاز جنگ جهاني اول، وضعيت داخلي ايران بسيار متزلزل بود. اوضاع آشفته و نابسامان اقتصادي و سياسي و مداخله بدون حد و مرز قدرتهاي خارجي، ايران را تا آستانه يك دولت ورشكسته پيش برد. هشت روز پس از تاجگذاري احمدشاه قاجار، جنگ جهاني اول آغاز شد و مستوفي الممالك نخست وزير ايران رسما موضع بي طرفانه ايران را به دول متخاصم اعلام نمود. 
احمدشاه، شاه بي كفايت ايران در 18 سالگي تاجگذاري كرد
با وجود اعلام بي طرفي ايران، نيروهاي متخاصم انگليس و روس از نقاط مختلف وارد كشور شدند. جدا از دلايل ژئوپلتيك و منابع حياتي ايران كه براي ادامه جنگ ضروري بود، يكي از دلايل اين تعرض به ايران، شكل گيري احساسات همسو با آلمان از طريق يكي از مقامات دربار بود و بريتانيا از بيم وقوع كودتاي آلماني در ايران، نيروهاي خود را تا پشت دروازه‌هاي پايتخت پيش آورد. 
ورود نيروهاي متفقين - روس و انگليس - به ايران
دولت عثماني نيز با بهانه تراشي در مورد حضور نيروهاي روس در آذربايجان، از مرزهاي شمال غرب نيروهاي خود را وارد كشور كرده و توقف نقض بي طرفي را به خروج روسيه از آذربايجان موكول كرد. قواي روس در شهرهاي آذربايجان، اردبيل، قزوين و انزلي، حضور داشتند و بخشهايي از جنوب كشور از جمله بوشهر و بندر لنگه نيز در اشغال نيروي انگليس بود.
همچنين واحدهايي از سربازان انگليسي به همراه نيروهاي هندي تحت امر خود از بحرين وارد آبادان شدند و اين شهر را اشغال كردند. عمده ‏ترين توجيه ورود اين نيروي نظامي، ضرورت محافظت از تأسيسات استخراج نفت در منطقه خوزستان بود.
با انقلاب اكتبر 1917 روسيه، نيروهاي روس از ايران خارج شدند و انگليس برنامه ريزي خود براي پر كردن جاي اين نيروها را با بزرگ نمايي خطر آلمان‌ها و عثماني آغاز كرد و بدين ترتيب انگليسي‌ها از سال 1917 ايران را تحت اشغال خود درآوردند.
به گزارش مشرق، حكومت مركزي صرف نظر از معضلات سياسي، با بحرانهاي متعددي در ابعاد اقتصادي نيز مواجه بود و به دلايل گوناگون از جمله: دخالت بيگانگان، درگيريهاي سياسي جناحهاي حاكم، بي لياقتي و فساد جمعي از دولتمردان، فقر و محروميت توده ‏هاي مردم كه به طرز اعجاب‏ انگيري رو به گسترش بود، اوضاع نابسامان موجود را پيچيده‌تر كرده بود. 
اجساد گرسنگان در گوشه و كنار كوچه و بازار هيزم وار بر روي هم انباشته شده بود
در همين زمان قحطي در ايران بيداد مي‌كرد و همه روزه كودكان، زنان و سالمندان بسياري را به كام مرگ مي‌كشاند. نيروهاي اشغالگر انگليس تمامي منابع و توليدات كشاورزي را براي گذران نياز نظاميان در جنگ خود، خريداري كرده و احتكار مي‌كردند. عجيب‌تر اينكه ارتش بريتانيا مانع از واردات مواد غذايي از بين النهرين و هند و حتي از آمريكا به ايران شد.
سربازان انگليسي علاوه بر اين بدليل عدم رعايت بهداشت موجب شيوع بيماري‌هايي نظير آنفولانزا و وبا در ايران شدند كه بدليل قحطي و عدم توانايي مردم براي مقاومت در برابر بيماري‌ها، مبتلايان جان خود را از دست مي‌دادند.
جعفر شهري نويسنده و شاهد اين قحطي بزرگ مي‌نويسد: "در همين قحطي نيز بود كه نيمي از جمعيت پايتخت از گرسنگي تلف شده، اجساد گرسنگان در گوشه و كنار كوچه و بازار هيزم‏ وار بر روي هم انباشته شده، كفن و دفن آنها ميسر نمي‏گرديد و قيمت گندم از خرواري 4 تومان به 400 تومان و جو از من 2 تومان به 200 تومان رسيده، هنوز دارندگان و محتكران آنها حاضر به فروش نمي‏شدند."
ميرزا خليل خان ثقفي - پزشك دربار - در خاطرات خود از اوضاع حاكم بر تهران مي‌گويد كه نشان دهنده عمق فاجعه در پايتخت است:
"از يكي از گذرگاه‌هاي تهران عبور مي‏كردم. به بازارچه‌اي رسيدم كه در آنجا دكان دمپخت‌پزي بود. رو به روي آن دكان، دو نفر زن پشت به ديوار ايستاده بودند. يكي از آنها پيرزني بود صغيرالجثه و ديگري زني جوان و بلندقامت. پيرزن كه صورتش باز بود و كاسه گليني در دست داشت، گريه‏ كنان گفت: اي آقا، به من و اين دختر بدبختم رحم كنيد؛ يك چارك از اين دمپخت خريده و به ما بدهيد، مدتي است كه هيچ كدام غذا نخورده‌ايم و نزديك است از گرسنگي هلاك شويم.
گفتم: قيمت يك چارك دمپخت چقدر است تا هر قدر پولش شد، بدهم خودتان بخريد. گفتند: نه آقا، شما بخريد و به ما بدهيد چون ما زن هستيم، فروشنده ممكن است دمپخت را كم كشيده و ما متضرر شويم. يك چارك دمپخت خريده و در كاسه آنها ريختم. همان جا مشغول خوردن شدند و به طوري سريع اين كار را انجام دادند كه من هنوز فكر خود را درباره وضع آنها تمام نكرده بودم، ديدم كه دمپخت را تمام كردند. گفتم: اگر سير نشده‌ايد يك چارك ديگر برايتان بخرم، گفتند: آري بخريد و مرحمت كنيد، خداوند به شما اجر خير بدهد و سايه‏ تان را از سر اهل و عيالتان كم نكند. 
قحطي بزرگ در ايران مردم را به مردار خواري وا داشته بود
از آنجا گذشتم و رسيدم به گذرِ تقي خان. در گذر تقي خان يك دكان شيربرنج فروشي بود. در روي بساط يك مجموعه بزرگ شيربرنج بود كه تقريباَ ثلثي از آن فروخته شد و يك كاسه شيره با بشقابهاي خالي و چند عدد قاشق نيز در روي بساط گذاشته بودند. من از وسط كوچه رو به بالا حركت مي‏كردم و نزديك بود به دكان برسم كه ناگهان در طرف مقابلم چشمم به دختري افتاد كه در كنار ديواري ايستاده و چشم به من دوخته بود.
دفعتاَ نگاهش از سوي من برگشت و به بساط شيربرنج فروشي افتاد. آن دختر، شش، هفت سال بيشتر نداشت. لباسها و چادرش پاره پاره بود و چشمان و ابروانش سياه و با وصف آن اندام لاغر و چهره زرد كه تقريباَ به رنگ كاه درآمده بود بسيار خوشگل و زيبا بود. همين كه نگاهش به شيربرنج افتاد لرزشي بسيار شديد در تمام اندامش پديدار گشت و دستهاي خود را به حال التماس به جانب من و دكان شيربرنج فروشي كه هر دو در يك امتداد قرار گرفته بوديم دراز كرد و خواست اشاره ‏كنان چيزي بگويد اما قوت و طاقتش تمام شد و در حالي كه صداي نامفهومي شبيه به ناله از سينه ‏اش بيرون آمده، به روي زمين افتاد و ضعف كرد.
من فوراَ به صاحب دكان دستور دادم كه يك بشقاب شيربرنج كه رويش شيره هم ريخته بود آورده و چند قاشقي به آن دختر خورانديم. پس از اينكه اندكي حالش به جا آمد و توانست حرف بزند. گفت: ديگر نمي‏خورم، باقي اين شيربرنج را بدهيد ببرم براي مادرم تا او بخورد و مثل پدرم از گرسنگي نميرد.» 
نيروهاي انگليس تمام محصولات كشاورزي را با قيمت بالا از كشاورزان مي‌خريدند و براي سربازان خود احتكار مي‌كردند
محمد قلي مجد در كتاب "قحطي بزرگ" خود مي‌نويسد: بر اثر چنين فاجعه عظيمي بود كه جامعه ايراني به شدت فروپاشيد و استعمار بريتانيا توانست به سادگي حكومت دست نشانده خود را در قالب كودتاي 1299 بر ايران تحميل كند. مجد چنين نتيجه ميگيرد: «هيچ ترديدي نيست كه انگليسيها از قحطي و نسل كشي به عنوان وسيله‌اي براي سلطه بر ايران استفاده ميكردند.
احمدشاه بزرگترين محتكر غلات در زمان قحطي بود
بدتر از هر مصيبت ديگر، مشاركت شاه و جمعي از حواريون او در احتكار مايحتاج عمومي است كه نشان از بي مايگي و بي اعتنايي به تنگدستي مردم به روزگار اشغال كشورش از سوي اجانب دارد. در اين برهه ميرزا حسن خان مستوفي‏ الممالك با جديت و تلاش فراوان، به رغم درگير شدن با عوامل آشكار و نهان انگليس و روس، با وضع برناميه‌اي درصدد نجات هموطنان خود از اين وضع آشفته، مقابله با محتكران و اتخاذ تدابيري براي خريد عادلانه ارزاق عمومي به ويژه گندم، برنج، جو و توزيع آن ميان هموطنان بود. 
احمدشاه با وجود قحطي فراگير حاضر به توزيع گندم‌هاي انبار شده در ميان مردم نبود
يكي از محتكران عمده غلات، احمدشاه جوان بود كه تن به پيشنهاد خريد منصفانه رئيس‏ الوزراي خود نيز نمي‏داد و مقادير زيادي گندم و جو در انبارها ذخيره كرده بود. شاه قاجار در برابر پيشنهادهاي خريد صدراعظم خود اظهار مي‏داشت «جز به قيمت روز به صورت ديگر حاضر براي فروش نيستم». 
در زمان قحطي نانوايان و خانه داران از جو و ساير غلات به جاي گندم استفاده مي‌كردند شاه قاجار گندم مورد نياز مردم براي پخت نان را جز به قيمت روز نمي‌فروخت
در زمان قحطي، شكل همه عوض شده و مردم ديگر به انسان شباهتي نداشتند. همه با چشماني گود افتاده چهار دست و پا مي‌خزيدند و علف و ريشه درختان را مي‌خوردند. هر چه از جاندار و بي جان در دسترس بود به غذاي مردم تبديل شده بود. سگ، گربه، كلاغ، موش، خر و...
داناهو افسر شناخته شده اطلاعات نظامي انگلستان و نماينده سياسي آن دولت در غرب ايران در سالهاي 1918 و 1919 درباره قحطي درغرب ايران اينگونه مي‌نويسد:
"اجساد چروكيده زنان و مردان، پشته شده و در معابر عمومي افتاده‌اند. در ميان انگشتان چروكيده آنان همچنان مشتي علف كه از كنار جاده كنده‌اند و يا ريشه‌هايي كه از مزارع در آورده‌اند به چشم مي‌خورد؛ با اين علفها مي‌خواستند رنج ناشي از قحطي و مرگ را تاب بياورند. در جايي ديگر، پابرهنه‌اي با چشمان گود افتاده كه ديگر شباهت چنداني به انسان نداشت، چهار دست و پا روي جاده جلوي خودرويي كه نزديك مي‌شد مي‌خزيد و در حالي كه ناي حرف زدن نداشت با اشاراتي براي لقمه ناني التماس مي‌كرد."
قحطي 1917؛ بزرگترين فاجعه تاريخ ايران
قحطي بزرگ ايران در سالهاي 1917 تا 1919 از حمله مغول در قرن سيزدهم ميلادي نيز بسيار عظيم‌تر بوده است.
از گزارش‌هاي مطبوعات آن زمان كاملا روشن است كه در تابستان 1917 ايران در آستانه قحطي قرار داشت و برداشت محصولات تنها وقفه‌اي كوتاه در آن ايجاد كرده بود. روزنامه ايران در 18 اوت 1917 چنين گزارش مي‌دهد: «بر اثر تلاش‌هاي دولت، هم‌اكنون مقدار قابل توجهي غله در حال ورود به شهر است و ديروز قيمت جو در هر خروار از 35 تومان به 30 تومان كاهش يافت». اما اين تسكيني گذرا بود. ايران در 21 سپتامبر 1917 مي‌نويسد: «نبود غله دارد در سراسر ايران قحطي به وجود مي‌آورد. تاثير كمبود غله بويژه در كاشان مشهود است و هيچ ترفندي نمي‌تواند اوضاع را بهتر كند، زيرا حمل غله از قم يا سلطان‌آباد به كاشان ممنوع است و مازاد غله اين مناطق به شهرهاي شمالي ارسال مي‌شود». 
بدليل ممنوعيت ورود غله از قم و سلطان آباد به كاشان بسياري از مردم اين شهر گرسنگي كشته شدند
«جان لارنس كالدول» در گزارشي با عنوان «فقر و رنج در ايران» به تاريخ 4 اكتبر 1917 به تشريح قحطي فزاينده پرداخته و مي‌نويسد: «كمبود مواد غذايي، بويژه گندم و انواع نان، سراسر ايران بويژه مناطق شمالي و حاشيه‌اي و نيز تهران را چنان در برگرفته كه پيش‌ از آغاز زمستان، فقر و رنج وسيعي پديد آمده است. ترديدي نيست كه زمستان امسال مرگ و گرسنگي چند برابر خواهد شد... حتي در اين موقع از سال، قيمت ارزاق به بالاترين حد خود طي چندين سال گذشته رسيده و كمبود غله و ميوه‌جات حقيقتا هشداردهنده است».
گرسنگي فراگير در تمام نقاط ايران
مجد در كتاب خود با اشاره به تلگراف‌ها و مكتابات موجود و همچنين روزنامه‌هاي آن روز از فراگير شدن قحطي در تمام نقاط كشور اينگونه مي‌نويسد:
از ژانويه 1918، كارد به استخوان رسيد. در گزارش روزنامه رعد در يازدهم ژانويه 1918 چنين آمده است: «به گزارش نظميه، هفته گذشته 51 نفر بر اثر گرسنگي و سرما در خيابان‌هاي تهران جان باخته‌اند». در همين مقاله به اقدامات امدادي انجام گرفته براي مقابله با قحطي در تهران اشاره شده است: «تا پايان دسامبر، كميته مركزي صدقات اقدامات زير را براي فقراي شهر به انجام رسانده است: اختصاص باغ اعتماد حضور با اتاق‌هاي زياد و با اسباب و اثاثيه مورد نياز و گرمايش براي اقامت مستمندان، اختصاص باغ مجزايي براي زنان مستمند و كودكان، پناه دادن به يك‌هزار نفر ايجاد يك حمام براي آنها، تأمين البسه مورد نياز، تأمين جيره روزانه براي چاي، آش و برنج، معالجه بيماران، نگهداري از زنان باردار و تأمين شير نوزادان يتيم، تأسيس يك مريضخانه 30 تختخوابي، ايجاد كارخانه‌اي براي قاليبافي زنان و كودكان كه تاكنون 8 دستگاه دار قاليبافي در حال كار در آن مستقر شده است و تعيين معلمي براي تعليم علوم ديني به كودكان».
رعد در بيستم ژانويه درباره بيماري و گرسنگي مي‌نويسد: «در چند روز گذشته تعدادي بر اثر وبا در بارفروش و ديگر نقاط نزديك درياي خزر درگذشته‌اند». 
اجساد قربانيان بيماري و گرسنگي در گوشه كنار شهرها و جاده‌ها ديده مي‌شد
رعد در 28 ژانويه درباره اوضاع قم مي‌نويسد: «اوضاع شهر قم از نظر مواد غذايي اسفبار است. طي هفته گذشته، بيش از 50 نفر بر اثر گرسنگي و سرما جان باخته‌اند و تعدادي از آنها هنوز دفن نشده‌اند. برخي از مردم براي غذايشان تنها خون گوسفند در دسترس دارند».
اين روزنامه در شماره 29 ژانويه درباره پيشنهاد گشايش نانوايي‌هاي دولتي در تهران مي‌نويسد: «دولت بنا دارد 20 دكان نانوايي براي فروش نان ارزان به فقرا باز كند و نانوايان ديگر هم مي‌توانند به هر قيمت كه بخواهند نان بفروشند». رعد در 5 فوريه 1918 درباره آمار مرگ و مير در خيابان‌هاي تهران مي‌نويسد: «حاكم تهران به وزارت داخله گزارش داده است، طي 20 روز گذشته تعداد مردگان بويژه به‌خاطر قحطي در تهران به 520 نفر رسيده است، يعني به‌طور متوسط در هر روز 36 نفر».
كالدول در تلگرافي به تاريخ 22 ژانويه 1918، چنين گزارش مي‌كند: «در شهر‌هاي گوناگون به امداد فوري نياز است. روزانه چندين مرگ گزارش مي‌شود. در ولاياتي كه دولت ايران قيمت‌هاي خاصي را تعيين كرده حجم محدودي از گندم، برنج و ديگر مواد غذايي را مي‌توان خريد. 
زنان روزها در صف نانوايي منتظر دريافت نان بودند و نهايتا بسياري از آنها دست خالي و گرسنه باز ميگشتند
سخت‌ترين مشكل، تأمين امكانات دارويي و پزشكي است. واردات مواد غذايي اگر غيرممكن نباشد بسيار سخت است. قيمت‌ها گزافند، گندم هر بوشل 15 تا 20 دلار... مردم و مقامات مسؤول با هم همكاري مي‌كنند اما موضوع از توان آنها به تنهايي خارج است. سازمان‌هاي محلي ماهانه 20 هزار دلار در تهران هزينه مي‌كنند اما اين مقدار تنها نياز 10 درصد نيازمندان شهر را پاسخ مي‌دهد. در ديگر ولايات نيز شرايط به همين منوال است».
كالدول در اول فوريه 1918 اينگونه تلگراف مي‌زند: «مشكل قحطي كاهش نيافته است». كالدول در گزارش مطبوعاتي ديگري برخي اخبار قحطي را در اختيار مطبوعات قرار مي‌دهد. در 14 فوريه 1918، دكتر ساموئل جردن، رئيس كالج آمريكا در تلگرافي چنين مي‌نويسد: «تنها در تهران 40‌هزار بينوا وجود دارد. مردم، مردار حيوانات را مي‌خورند. زنان نوزادان خود را سر راه مي‌گذارند».
گزاش‌هاي وايت و ساوترد
در ماه آوريل 1918، فرانسيس وايت دبير سفارت آمريكا از بغداد به تهران سفر مي‌كند. كالدول مي‌نويسد: " مفتخرا به ضميمه، يادداشت دبير سفارت را كه حاوي اطلاعاتي است كه نامبرده طي سفر خود از بغداد به تهران گردآوري كرده و ممكن است مورد علاقه آن وزارتخانه قرار گيرد، ارسال مي‌كنم." وايت وضع گرسنگي را چنين تشريح مي‌كند:
در سرتاسر جاده‌ها كودكان لخت ديده مي‌شوند كه فقط پوست و استخوان اند. قطر ساقهايشان بيش از سه اينچ نيست و صورتشان مانند پيرمردان و پيرزنان هشتاد ساله تكيده و چروكيده است. همه جا كمبود ديده مي‌شود و مردم ناگزيرند علف و يونجه بخورند و حتي دانه‌ها را از سرگين سطح جاده جمع مي‌كنند تا نان درست كنند. در همدان چندين مورد ديده شد كه گوشت انسان مي‌خورند و ديدن صحنه درگيري كودكان و سگها بر سر جسد و يا بدست آوردن زباله‌هايي كه به خيابان‌ها ريخته مي‌شود عجيب نيست.
قحطي و وبا، بهار 1918
در بهار 1918، قحطي شدت گرفت. در اول مارس 1918، كالدول تلگراف زير را مخابره كرد: "كابينه به علت اوضاع سياسي و قحطي استعفا مي‌دهد." در شانزدهم مارس 1918، شولر دبير كميته امداد آمريكا در ايران به چارلز ويكري در نيويورك چنين تلگراف مي‌زند كه: "وضع نگران كننده اضطراري ادامه دارد. صدها نفر مرده‌اند. غذاي نزديك به بيست هزار نفر در تهران تامين شده اما كارهاي امدادي به مشهد، همدان، قزوين، كرمانشاه و سلطان آباد نيز تسري يافته است." در 17 آوريل كالدول تلگراف مي‌زند كه: "گرسنگي شدت گرفته و ناآرامي در شمال غرب ايران افزايش يافته است." 
اين اوضاع اسفبار بهار 1918 در مروسله‌اي از سوي كالدول توصيف شده است. به رغم فعاليت‌هاي وسيع كميته امداد نجات و تغذيه بيش از هزاران گرسنه، كالدول مي‌گويد:
هزاران نفر كه كمك به آن‌ها ميسر نشد به علت گرسنگي و بيماري به ويژه در تهران، مشهد و همدان جان خود را از دست دادند. اطلاعات موثق حاكي از آن است كه فلاكت و گرسنگي چنان مهيب است كه صدها نفر از مردم از علف و حيوانات مرده تغذيه كرده‌اند و حتي گاه از گوشت انسان‌ها نيز خورده‌اند... فلاكت گسترده حتي بر شهرهاي كوچك و هزاران روستاي ايران حاكم بوده است.
اما دسترسي به اين اماكن به سبب فقدان تسهيلات حمل مواد غذايي به اين نواحي دور افتاده كوهستاني و متروك تقريبا غيرممكن است. به نظر مي‌رسد ايرانيان اصيل به ديدن مرگ درفجيع‌ترين شكل آن، يعني مرگ در اثر گرسنگي، عادت كرده‌اند. و حتي خارجيان اينجا تا حدودي به سبب مشاهده فلاكت فراگير در مقابل آن مقاوم شده‌اند.
يك شاهد عيني ايراني در خاطراتش شمار افرادي كه در سال نخست قحطي در تهران به علت گرسنگي جان خود را از دست دادند دست كم سي هزار نفر مي‌داند و مي‌گويد اجساد در كوچه‌ها و خيابانهاي پايتخت پراكنده بودند. به علاوه، در مرده شويخانه نيز اجساد روي هم انباشته شده و در گورهاي دسته جمعي دفن مي‌شدند. هر جا كه قحطي از بين مي‌رفت، وبا و تيفوئيد شروع مي‌شد. 
چند تن از افسران بريتانيايي حاضر در ايران در زمان قحطي بزرگ
سرگرد داناهو در خاطرات خود مي‌گويد:
بريتانيايي‌ها در تأمين آذوقه مردم همدان هم بسيار ضعيف عمل كردند. به گفته داناهو: در اين زمان شمار مرگ و مير به علت گرسنگي افزايش يافته بود و نان كه تنها غذاي فقرا و وعده اصلي غذاي آنان به شمار مي‌آمد به شدت گران شده و به 14 قران در هر من رسيده بود. همدان به شهر وحشت تبديل شده بود.
نبود دولت مقتدر تشديد كننده احتكار و گراني
طي تابستان و پاييز 1918، به رغم محصول خوب، قحطي با همان شدت ادامه يافت. كالدول در تاريخ 22 ژوئن 1918، در مورد بهاي اقلام ضروري در فصل برداشت محصول چنين گزارش مي‌دهد: " گندم براي هر بوشل 12 - 15 دلار، جو هر بوشل 7 -9 دلار و برنج هر پوند 55 سنت... بود. از ديدگاه كالدول اين قيمتها حاكي از كمبود آذوقه و قحطي در فصل برداشت محصول ايران است.
كالدول سپس در صدد يافتن علل افزايش قيمت‌ها برمي‌آيد:
شرح موقعيت دوگانه طبقه فقير ايران كه در ميان انبوه محصول دچار گرسنگي بودند به اين توضيح نياز دارد. صرف نظر از ذخايري كه قشون خارجي در ايران خريداري كردند، محصول 1917 احتمالا براي تامين آذوقه جمعيت كشور كافي بود، اما به علت نبود دولت مقتدر و در حقيقت به دليل نبود هيچ دولتي، محصولات محدود گندم و جو را كه اقلام اصلي غذاي فقراست، انبار و احتكار كردند تا قيمت‌ها بشدت افزايش يافت.
بهبود اوضاع تهران در بهار 1919
رالف ايچ بادر كنسول آمريكا در گزارش هفتم اكتبر 1918 خود با اشاره به انتصاب لامبرت موليتور بلژيكي به سمت ناظر مواد غذايي در تهران و حومه مي‌گويد:
به وي اختيار تام داده‌اند تا به وضعيت غذايي رسيدگي كند. تلاش مي‌شود انبارهاي غله دولتي را پر كنند و همين منظور دستور داده‌اند نيمي از كل گندم وارد شده به تهران را به قيمت فعلي بازار به ناظر مواد غذايي تحويل دهند. تمام ولايات با سرعت تمام گندم خريداري مي‌شود و كشاورزاني كه محصول خود را به دولت نميفروشند، هر ماه 10 درصد گندم خود را غرامت مي‌دهند.
كاهش جمعيت ايران 1914 - 1919
مقايسه جمعيت ايران بين سال‌هاي 1914 و 1919 حاكي از آن است كه حدود ده ميليون نفر طي اين سال‌ها به علت قحطي و بيماري جان خود را از دست دادند. بر خلاف ادعاي برخي نويسندگان قبل از جنگ جهاني اول، كه جمعيت ايران را فقط ده ميليون نفر اعلام كرده‌اند، ادعايي كه برخي از نشريات انگليسي در دهه‌هاي 60 تا 70 تكرار كرده‌اند، جمعيت واقعي ايران دست كم نزديك به 20 ميليون نفر بوده است. و در سال 1919 اين رقم به 11 ميليون رسيد. چهارسال طول كشيده بود تا ايران به جمعيت سال 1914 رسيد و تا پيش از سال 1956 جمعيت ايران به اين رقم نرسيد. قحطي سال‌هاي 1917 - 1919 به يقين بزرگترين فاجعه تاريخ ايران و شايد فجيع‌ترين نسل كشي قرن بيستم بوده است. 
ايران با وجود اعلام بي طرفي،نيمي از جمعيت خود را بر اثر جنگ جهاني اول از دست داد
جمعيت ايران در سال 1914
براي مقامات آمريكايي مقيم ايران در سال‌هاي پيش از جنگ جهاني اول، تلاش زيركانه روس‌ها و انگليس‌ها براي كم تخمين زدن و اندك جلوه دادن جمعيت ايران كاملا ملموس است. دبليو مورگان شوستر مدير كل آمريكايي ماليه ايران در خصوص جمعيت ايران در اوايل قرن بيستم چنين مي‌نويسد:
"درمورد جمعيت ايران به نحو عجيبي آمار نادرست ارائه مي‌دهند: آمار به اصطلاح سرشماري شصت سال پيش ظاهرا پايه ارقام پاييني است كه در برخي از كتابها ارائه مي‌شود و خارجيان آن را مي‌پسندند. درست است كه پس از آن هيچ سرشماري صورت نگرفته است اما اروپايياني كه با اوضاع آشنا هستند كل جمعيت را بين 13 تا 15 ميليون برآورد مي‌كنند. جمعيت تهران طي چهل سال گذشته از 100 هزار به 350 هزار نفر افزايش يافته است."
از بركت نتايج انتخابات تهران در پاييز 1917 نزديك به 75 هزار راي در تهران و روستاهاي اطراف جمع آوري شد. به گزارش روزنامه ايران دوازده نماينده منتخب بيش از 55 هزار رأي بدست آورده بودند. با در نظر گرفتن آنكه مردان 21 سال به بالا حق رأي داشتند و با در نظر گرفتن متوسط جمعيت براي هر خانواده در حدود شش نفر، جمعيت تهران و حومه در سال 1917 به راحتي مي‌توانست 500 هزار نفر باشد كه با اظهارات شوستر هماهنگي دارد. به علاوه برآورد شوستر از جمعيت ايران در حدود سال 1900 بالغ بر 13 تا 15 ميليون، با برآورد جمعيت 20 ميليوني در سال 1914 توسط راسل، همخواني دارد.
به عنوان مثال كشيش راسل طي گزارشي در خصوص مناسبات ايران و روس به تاريخ 11 مارس 1914 مي‌نويسد: ايران به بزرگي استراليا، آلمان و فرانسه با جمعيتي در حدود 20 ميليون نفر است. راسل در گزارش مورخ 14 ژوئن 1914 حجم عظيم آراء در انتخابات مجلس ايران را مورد بررسي قرار مي‌دهد و به "اهميت مبارزه انقلابي 20 ميليون آريايي در ايران اشاره مي‌كند."
در حالي كه در سال 1917 جمعيت تهران براساس آراء انتخابات دست كم 400 تا 500 هزار نفر بود، در سال 1924 رابرت دبليو ايمبري نايب كنسول آمريكا جمعيت تهران را 150 تا 200 هزار نفر برآورد كرد..
بازيابي جمعيت پس از 40 سال
پس از اين قحطي چهل سال طول كشيد تا ايران به جمعيت 1914 خود بازگردد. چارلز سي هارت سفير آمريكا جمعيت ايران در سال 1930 را 13 ميليون نفر تخمين زده است. در سرشماري سال 1956 بود كه جمعيت ايران به بيش از 20 ميليون نفر رسيد.
قحطي در ايران در سالهاي 1917 تا 1919 يكي از بزرگترين قحطي‌هاي تاريخ بود و بدون ترديد بزرگترين فاجعه‌اي است كه ايران به آن مبتلا شد. تنها نكته بسيار روشن در اين فاجعه، قرباني شدن ايران "بيطرف" در جنگ جهاني بود. هيچ يك از طرف‌هاي متخاصم خواه به صورت نسبي و خواه مطلق، تلفاتي با اين وسعت متحمل نشدند. فاجعه‌اي كه منجر به فروپاشي جامعه ايراني، تثبيت تسلط استعمار بريتانيا بر ايران، تشكيل حكومت‌هاي وابسته به بريتانيا و كودتا عليه دولت‌هاي منتخب مردمي شد.
منابع و مآخذ:
كتاب "قحطي بزرگ" نوشته دكتر محمد علي مجد / ترجمه محمد كريمي
The Great Famine and Genocide in Persia 1917 -1919
گردآوری-مانداناعصری

ادامه خبر...


مداحي براساس آهنگ‌هاي برنامه عروسکي

8 آذر 1391, 07:59

مداحي براساس آهنگ‌هاي برنامه عروسکي

حاتم عسگري فراهاني رديفدان موسيقي آوازي ايران گفت: چگونه است در پيش چشم مسئولان موسيقي کشور، براي نوحه خواني عاشورا به جاي استفاده از موسيقي و شعرهاي ملي ايراني از موسيقي برنامه عروسکي « خونه مادربزرگه » استفاده مي‌شود آن هم در شرايطي که ما در ايران موسيقي غني چندين هزار ساله براي عزاداري داشته و داريم‌. موسيقي ايراني ما رو به ويراني است و کسي هم پاسخگوي آن نيست‌.

اين رديفدان موسيقي ايراني در گفت وگو با پايگاه خبري فريادگر با بيان اين مطلب افزود: تنها موردي که انتها نمي‌شناسد هنر است. هنر غذاي روح و روان است. چرا ما براي غذاي جسم خود بسيار خوش سليقه رفتار مي‌کنيم ولي به غذاي روح خود بي‌توجهيم؟ آن هم غذاي روح به اين مهمي که مداحي نام گرفته و ريشه در گذشته‌هاي دور ايرانيان دارد . وي افزود: چندي پيش از من دعوت شده بود که براي يک نشست در مورد ارتقاي سطح مداحي بروم و من آنجا گفتم که بيشتر مداحي‌ها سم است. آهنگ‌هاي بي‌کيفيت را مي‌خوانند! اما برخي از مداحان و مسوولاني که در آن جمع بودند به جاي توجه به عمق مشکل به وجود آمده‌، از حرف من ناراحت شدند . اين محقق با سم خواندن برخي مداحي‌هاي رايج در ايران گفت‌: شنيدم مداحي که اتفاقا بسيار هم معروف است آهنگ برنامه عروسکي«خونه مادربزرگه» را به مداحي تبديل کرده بود و مي‌خواند که عباس رفته آب بياره زينب در انتظاره و ... عسگري افزود: اين نه تنها توهين به مقام ائمه اطهار است بلکه سبب مي‌شود همه چيز به استهزا کشيده شود و موسيقي و مداحي ملي و مذهبي ما آرام آرام فراموش شده و جاي خود را به چيزهايي بدهد که حتي نزديک به موسيقي ما نيز نيست‌. اين رديفدان موسيقي ادامه داد: يک مداح بر اساس آهنگي از خواننده لس‌آنجلسي مي‌خواند: «آخ که چقدر تنگه دلم برات» يا يکي ديگر مي‌خواند:«منو تنها نذار رو قلبم پا نذار» و ادعا مي‌کند که اين حرف‌ها از زبان حضرت زينب براي امام حسين‌ (ع) است. کجاي اين اشعار و موسيقي متعلق به موسيقي ملي ماست؟ وي ادامه داد: موسيقي ما پيشينه چندهزار ساله و رديف دستگاهي دارد و موسيقي مذهبي ما هم به همان شکل قوام يافته است و با ساختار موسيقايي و شعري به مخاطب منتقل مي‌شود و مداحان نيز بايد بر اساس همين موسيقي غني مذهبي کار کنند. عسگري اظهار اميدواري کرد: مسوولان هرچه زودتر و پيش از اين که ديگر براي هر اقدامي دير شود به جاي حرف زدن‌، عمل کرده و در اقدامي ملي مذهبي، موسيقي عزاداري و نوحه‌ها و مرثيه‌هاي اصيل ايراني را جايگزين اين موسيقي‌هاي نامربوط کنند.

ادامه خبر...


هزينه هاي آزمون و خطا در اقتصاد

8 آذر 1391, 01:00

هزينه هاي آزمون و خطا در اقتصاد

نويسنده: مهدي عرفانيان 

بسياري از اقتصاددانان بر اين موضوع اتفاق نظر دارند که به کارگيري روش هاي مبتني بر «آزمون و خطا» در حوزه اقتصاد به دليل بازخوردهاي کلان و آسيب هاي بعضاً جبران ناپذير مطرود است و از اين رو اساساً عرصه اقتصاد، فضاي حرکت با روش هاي «آزمون و خطا» نيست.

در اقتصادهاي توسعه يافته هر چه قدر که گستره تأثيرگذاري سياست هاي اقتصادي افزايش مي يابد، عمق بررسي هاي کارشناسي و پيش بيني هاي اثرات سياست ها به تناسب افزايش مي يابد.

اما متأسفانه در کشور ما طي يک سال گذشته و پس از بروز نوسانات شديد در بازار ارز و افزايش بي سابقه قيمت دلار هر روز شاهد صدور بخشنامه ها و ابلاغيه هاي متعدد در حوزه هاي مختلف نظير پولي و بانکي و تجارت خارجي هستيم که به دليل عدم برخورداري از عمق کارشناسي کافي، اگر چه با هدف برطرف کردن يک مشکل اقتصادي تدوين مي شود اما در چند حوزه ديگر مشکلاتي به وجود مي آورد که اعتراض و انتقاد جمعي از افراد مرتبط با آن حوزه را به دنبال دارد. به عنوان مثال در حوزه مقررات پولي و بانکي طي يک سال گذشته بيش از ۵۰ بخشنامه و ابلاغيه از سوي بانک مرکزي صادر شده است که برخي از آن ها به فاصله چند روز توسط ابلاغيه جديد از گردونه اجرا خارج شده است.

در حوزه تجارت خارجي (صادرات و واردات) نيز به عنوان يکي از بزرگترين زيرمجموعه هاي اقتصادي مرتبط با بازار ارز و خدمات بانکي طي چند ماه گذشته شاهد صدور بخشنامه هاي متعدد بوديم، بخشنامه هايي که بعضاً پس از ۲ يا ۳ روز مورد تجديدنظر و اصلاح قرار گرفته است به عنوان مثال چند هفته قبل اعلام شد که موقتاً ثبت سفارش لوازم خانگي، خودرو، رايانه و گوشي تلفن همراه و... ممنوع است، انعکاس اين خبر نوسانات شديد قيمتي در بازار و نگراني براي تعدادي از مصرف کنندگان را به دنبال داشت، پس از چند روز برخي از اقلام اين بخشنامه از فهرست ممنوعيت ها خارج شد.

در حوزه صادرات نيز همين اتفاق رخ داد، ابتدا ليست ۵۲ قلم کالاي ممنوعه صادراتي ابلاغ شد اما پس از بررسي هاي کارشناسي مشخص شد که تعدادي از اقلام ممنوعه تا حدود زيادي مصرف صادراتي دارد بر همين اساس برخي از کالاها از فهرست اوليه خارج شد. اين سريال بخشنامه اي ادامه داشت تا اين که چند روز پيش بخشنامه جديدي از سوي سازمان توسعه تجارت به گمرک ابلاغ شد که بر اساس بند ۲ آن واردات کالا با ارز آزاد ممنوع و از ترخيص آن ها از تاريخ ذکر شده در بخشنامه جلوگيري شود. بلافاصله يک روز پس از رسانه اي شدن اين بخشنامه به دنبال اعتراض فعالان بخش خصوصي مبني بر غيرقانوني بودن ممانعت از ورود کالاهايي که قبلاً ثبت سفارش و با ارز آزاد خريداري شده اند، از سوي مسئولين دولتي اعلام شد که اين بند بخشنامه اصلاح مي شود و با مشخص شدن منشاء ارز اختصاص داده شده براي خريد کالا، واردات بلامانع است. آن چه از مجموع تصميمات و ابلاغيه ها و بخشنامه ها در حوزه تجارت خارجي و پول و ارز قابل استنباط است را به شرح ذيل مي توان دسته بندي کرد:

۱ - جزو معدود کشورهايي هستيم که در برخي از موارد ابتدا بخشنامه و ابلاغيه صادر و سپس کارشناسي و آسيب شناسي مي کنيم به عبارت واضح تر دقت را فداي سرعت مي کنيم.

۲ - صدور بخشنامه هاي متعدد که برخي از آن ها عمر چند روزه بلکه چند ساعته دارند و هنوز مهر و امضاي پاي آن ها خشک نشده مورد تجديدنظر و اصلاح قرار مي گيرد نشان مي دهد که در اين حوزه ها بدون برنامه و به دور از استراتژي مشخص با به کارگيري روش هاي مبتني بر آزمون و خطا پيش مي رويم، اين رويه دستاورد خطرناک سلب اعتماد فعالان اقتصادي بخش خصوصي از دولت و تشديد بي ثباتي قيمت ها را به دنبال دارد که امکان هر گونه برنامه ريزي ميان مدت و بلند مدت را در حوزه هاي مختلف توليد و تجارت دشوار و بعضاً غيرممکن مي سازد.

۳ - اين واقعيت را بايد قبول کنيم که بخش قابل توجهي از بخش هاي توليدي کشور از نظر وابستگي به واردات مواد اوليه و کالاهاي واسطه اي به طور مستقيم در تنگناها و محدوديت هايي قرار دارند که افزودن بخشنامه ها و ابلاغيه هاي دست و پاگير و محدود کننده به وضعيت موجود، ارمغاني جز سخت کردن شرايط کاري فعلي به همراه نخواهد داشت.

۴ - زير مجموعه هاي اقتصادي تصميم ساز دولتي چنان چه در تدوين ابلاغيه ها و بخشنامه ها از نظر مشورتي و کارشناسي فعالان بخش خصوصي استفاده کنند، خروجي اين تصميمات جامع تر و تبعات منفي کمتري به دنبال خواهد داشت.

۵ - حرکت به سمت اتخاذ روش هاي مبتني بر «آزمون و خطا» در عرصه اقتصاد هزينه هاي غيرقابل پيش بيني را به مردم به عنوان مصرف کنندگان نهايي و حلقه انتهايي چرخه تجارت تحميل مي کند به عبارت واضح تر مصرف کننده نهايي هزينه بي برنامگي سياستگذاران عرصه تجارت و اقتصاد را پرداخت مي کند و از سوي ديگر بي ثباتي به فضاي توليد و تجارت کشور تزريق مي شود.

ادامه خبر...


از سر ، به سر شدن این شوریدگی

8 آذر 1391, 00:27

از سر ، به سر شدن این شوریدگی

از سر ، به سر شدن این شوریدگی
تا بلوط ها
که سر از مویه های مادری*
بیرون کشیده اند
تا سکوت مطلق طبل ها در ذهن
پیوند ناگزیر سربازی که به جنگ رفته و
عباسی که از جنگ برنگشته...
در آستانه ی هر اندوهی ایستاده باشم؛
این شعر ،پای مرا
به هر گودالی باز کرده باشد؛
راوی همان کسی است
که در ابتدای واقعه
به خاک افتاده و
اسب های پیر تعزیه
بر نگاه سرخش شیهه می کشند.
شعر/سیده فاطمه صداقتی نیا
منبع -وبلاگ بهاری که از روسری ام گذشت

ادامه خبر...


چگونه می‌توان ایرانی بود؟

2 آذر 1391, 08:41

چگونه می‌توان ایرانی بود؟

اگر ایرانی در طی تاریخ دراز خویش بارها فرصت یافته است که چیزهای سودمند به دنیا هدیه کند، ‌اغلب در مواردی بوده است که تسامح و عدالت در محیط حیاتش غلبه‌ی کافی داشته‌است. چنان که از ادبیات عظیم گذشته‌ی ما آن چه در محیط بی‌تسامح و عاری از عدالت ترک و تاتار قرون وسطایی عرضه شد تملق‌های رنگ‌آمیز ابله‌فریبی است که در قصاید امثال فرخی و انوری و ظهیر انعکاس دارد معانی عرفانی و عمیقی که شعر گذشته‌ی ما را از هوای تازه‌ی افق‌های پاک انسانیت سرشار می‌کند در دنیای خانقاه‌ها و مجامع اهل علم به وجود آمده است که عدالت و تسامح در دوران‌های سختی فقط در چهار دیوار آن‌ها پناهگاه می‌یافته است.

درست است که در بعضی مواقع مثل آن چه در عهد خسرو انوشیروان در مبارزه‌ی با پیروان مزدک انجام شد یا آن چه در زمان‌های نزدیک به عهد ما در مبارزه با پیروان بعضی مذاهب تازه جریان یافت، ‌این تسامح و عدالت قدری فراموش شد اما نه فقط آن تندروی‌ها با روح ایرانی توافق نداشت و خردمندان گذشته هم آن گونه خامی‌ها و بیدادی‌ها را هرگز از روی میل و رضا نستودند، ‌بلکه این هیجان‌ها در قیاس با تعادل به‌نسبت پایدار و مستمر روح ایرانی، در اصل لحظه‌ای کوتاه بیش نیست و آن‌ها که در درام‌های بزرگ با ورطه‌های روح انسان آشنایی دارند بی‌گمان برخورده‌اند به این که متعادل‌ترین روح‌ها هم لحظه‌‌های بحرانی دارند و البته همان گونه که هیجان‌های ناگهانی و بی‌لگام یک روح متعادل و صف تعادل را از او سلب نمی‌کند چند هیجان زودگذر و بی‌دوام هم در تاریخ دراز یک قوم نمی‌تواند نشانی باشد بر بی‌تعادلی روحی آن قوم و بی‌تسامحی او.

در فتوح اسلامی هم این روح ایرانی آسیب قوی ندید بلکه از اسلام نیز وسیله‌یی ساخت برای آن که استعدادهای خویش را عرضه کند و البته در آن چه به فرهنگ اسلامی مربوط است بدون شک زبان ایرانی یک زبان آریایی است در نقل و نشر این دین سامی همان نقشی را داشته‌ است که زبان آریایی لاتینی داشت در نشر و توسعه‌ی مسیحیت سامی. وقتی صحبت از فرهنگ ایرانی است زبان این فرهنگ را که آمیزش پاره‌یی لغات غیر ایرانی با لغات دری به آن قدرت حیاتی قابل ملاحظه‌یی بخشیده است نمی توان از خاطر برد. درست است که این زبان خالص نیست اما وجود خونی تازی و تاتار در امثال ابومسلم، شاه عباس و نادرشاه هم آیا ما را در ایرانی بودن آن‌ها باید به شک بیندازد؟ زبان حافظ و سعدی و خیام و مولوی زبان واقعی فرهنگ ایرانی است و وجود پاره‌یی لغت‌های غیر ایرانی درین زبان نمی‌تواند علاقه‌ی ما را نسبت به آن کم کند. می‌گویند ادوارد براون انگلیسی وقتی برخورد با دانشمندانی می‌کرد که می‌توانستند به فارسی تکلم کنند، هر زبان دیگری را کنار می‌گذاشت و می‌گفت باید فارسی حرف زد چرا که وقتی انسان فارسی حرف می‌زند احساس می‌کند زبانش انسانی‌تر است. نمی‌دانم آیا ایرانی‌هایی که در خانه‌ی خود با فرزندان ایرانی خود به زبان فرنگی حرف می‌زنند یا در ادارات، کارگاه‌ها و بیمارستان‌ها مطالب خود را به زبان انگلیسی تقریر می‌نمایند از این کلام براون احساس شرمساری می‌کنند؟

من وقتی در باب گذشته‌ی ایران تأمل می‌کنم از این که ایرانی‌ها دنیا را به نام دین یا به نام آزادی به آتش و خون نکشیده‌اند، از این که مردم سرزمین‌های فتح شده را قتل عام نکرده‌اند و دشمنان خود را گروه گروه به اسارت نبرده‌اند، از این که در روزگار قدیم یونانی‌های مطرود را پناه داده‌اند؛ ارامنه را در داخل خانه‌ی خویش پذیرفته‌اند؛ جهودان و پیغمبرانشان را از اسارت بابل نجات داده‌اند؛‌ ازین که در قرن‌های گذشته جنگ صلیبی بر ضد دنیا راه نینداخته‌اند و محکمه‌ی تفتیش عقاید درست نکرده‌اند؛ ازین که ماجرای سن بارتلمی نداشته‌اند و با گیوتین سرهای مخالفان را درو نکرده‌اند؛ ازین که جنگ گلادیاتورها و بازی‌های خونین با گاو خشم‌آگین را وسیله‌ی تفریح نشمرده‌اند؛ ازین که سرخ‌پوست‌ها را ریشه‌کن نکرده‌اند و بوئرها را به نابودی نکشانیده‌اند؛ ازین که برای آزار مخالفان ماشین‌های شیطانی شکنجه اختراع نکرده‌اند و اگر هم بعضی عقوبت‌های هولناک در بین مجازات‌های عهد ساسانیان بوده است آن را همواره به چشم یک پدیده‌ی اهریمنی نگریسته‌‌اند و ازین که روی هم رفته ایرانی‌ها به اندازه‌ی سایر اقوام کهنسال دنیا نقطه‌ی ضعف اخلاقی نشان نداده‌اند احساس آرامش و غرور می‌کنم و در این احول اگر پرسش سمج و تأمل‌انگیز منتسکیو و پاریسی‌های کنجکاوش یقه‌ام را بگیرد و باز از من بپرسد «چگونه می‌توان ایرانی بود؟» پاسخ روشنی برای آن آماده دارم.

جوابی که خود پرسشی دیگرست‌: «چگونه می‌توان ایرانی نبود؟» گمان دارم نسل تازه‌یی که حالا دارد به عرصه می‌آید و حتی نسل‌هایی که می‌بایست شاهد استمرار تاریخ و فرهنگ ایران باشند نیز می‌خواهند همین جواب غرورانگیز را در برابر پرسش منتسکیو داشته‌باشند. در این صورت می‌بایست نه فقط خودشان این عنصر اخلاقی و انسانی را که در فرهنگ ایران هست حفظ کنند بلکه از طرف ما نیز باید این اندازه سعی شود که با ایجاد تزلزل در این آرمان‌های انسانی، ‌امید آن که در آینده هم ایرانی مثل ایرانی گذشته‌ی ملامت‌پذیر بماند از بین نرود.

با این همه هرگاه روزی بیاید که زبان ما از دخالت‌های هوسناکانه‌ی امروزینگان آسیب ببیند و محدود شود، ‌هرگاه ظرافت و ادب سنتی ما به خشونت و وقاحت عاری از گذشت بگراید، ‌هرگاه روح عدالت‌جویی در نزد ما به درنده‌خویی انتقام‌جویانه منتهی شود، هرگاه به جای تسامح فرخنده‌ی کوروشی سانسور عقاید در فرهنگ ما رواج پیدا کند و علاقه‌ی به خیر مزدیسنایی در بین ما جای خود را به خودپرستی‌های دیوینسان بدهد در آینده‌ بسا که دنیای انسانیت با کنجکاوی پاریسی‌های عهد منتسکیو اما با ناخرسندی و نفرتی که در خور روح تهذیب‌یافته‌ی انسان کامل خواهد بود از روی تلخی و انکار خواهد پرسید: «ایرانی؟ ... چگونه می‌توان ایرانی بود؟» امید من آن‌است که در آینده نیز لحن این پرسش هرگز از شور و شوق ستایش‌گرانه‌ی دوستداران ایران خالی نباشد.
ماندانا عصری /برگرفته از کتاب «نه شرقی، نه غربی، انسانی»، دکتر عبدالحسین زرین‌کوب،

ادامه خبر...


نظرشما در مورد سیستم؟