مشروح اخبار


» عطاران به زبان رضاعطاران





 از پله‌های كافه‌باغ كه بالا ‌رفتیم، جوانكی روبه‌روی ما ایستاد و دستش را دراز كرد. سلام آقای عطاران! دست داد و با اعتماد به نفس درباره فیلم گفت. بعد دست كرد توی جیبش و كارتش را به عطاران داد. فرش خواستید در خدمتیم.



كمی جلوتر دختربچه​هایی كه برای یك جشن تولد دور هم جمع شده بودند، با دیدن كارگردان ـ بازیگر كلاهپوش سینمای ایران دورش حلقه زدند و از پایان‌بندی فیلم پرسیدند... رفتار آنها با عطاران بسیار طبیعی بود؛  انگار دوستی دیرآشناست كه دارند با او حرف می‌زنند و نظرشان را با وی درمیان می‌گذارند.  اینها تصویر كوچكی از ماجراهای شب مصاحبه بود. گفت‌وگویی آكنده از ابراز محبت دیگران و وقفه‌های پیاپی برای عكس یادگاری و ما مجذوب شخصیت ساده و باوركردنی عطاران بودیم؛ ما یعنی یكی از خیل روزنامه‌نگارانی كه در این روزها با عطاران گفت‌وگو كرده‌اند. یخ بین ما خیلی زود شكست تا او حرف‌های تازه‌ای را به زبان بیاورد. چیزهایی كه احتمالا در گپ و گفت‌های دیگر به آن پرداخته نشده بود. با او به گذشته رفتیم و دوباره به امروز بازگشتیم. امروزی كه اگرچه سرشار از موفقیت است اما برای دلداده دوران کودکی چندان دلفریب نیست. در این مصاحبه خواهید خواند كه چرا برای عطاران گذشته، زمانه مناسب‌تری است.


در  «خوابم می‌آد» نكته‌ای است كه به‌نظر متفاوت از فیلم‌های روز دنیاست. قهرمان این فیلم ویژگی قهرمان‌های مرسوم سینما را ندارد. او آدم خیلی مثبت، توانا، زیبا، موفق و... نیست. جالب هم است كه مردم این قهرمان را پسندیدند و این فیلم  فروش خوبی دارد.

بله، موافقم. حتی شما گفتید كمی تلخی اما به‌نظر من از كمی بیشتر است. فكر می‌كنم یك بخش آن شاید این باشد كه احساس خود من درباره مخاطب و چیزهایی كه دوست دارم، خوب است. من این یكی،  دو ساله با توجه به فیلم‌هایی كه ساخته شد برای دیده‌شدن و دیده نشدن و فیلم‌هایی كه فقط ساخته شدند تا فیلم‌های خوبی باشند و امیدی به استقبال تماشاگران نداشتند اما مردم آنها را دیدند، به این نتیجه رسیدم كه سلیقه مردم یك مقدار تغییر كرده است. فیلم‌هایی مثل «اینجا بدون من»، «سعادت آباد»، «جدایی نادر از سیمین» و... درحالی‌كه پیش از این در چند دهه اخیر فیلم‌های خوب زیادی داشتیم كه دیده نشدند ولی در این 3-2‌سال اخیر مقداری ذائقه مردم عوض شده است. مردم ظاهرا دیگر خیلی با فیلم‌هایی كه قهرمان‌سازی‌ می‌كنند و پایان شیرین دارند و با ازدواج و همه‌چیزهای خوبی كه دوست داریم داشته باشیم و نداریم، تمام می‌شوند دیگر همذات‌پنداری گذشته را نمی‌كنند.

alt

  مخاطب خوشش آمد، منتقد نه!

ما هم فیلمی را می‌سازیم كه مخاطب داشته باشد، فكر كردم با «خوابم می‌آد» این اتفاق می‌افتد. اتفاقا فكر می‌كردم منتقدان بیشتر خوش‌شان بیاید و مردم كمی شوكه شوند و تاثیر منفی روی آنها بگذارد اما دقیقا برعكس شد. مخاطب با دید و فكر باز به تماشای این فیلم آمد و چون مرا می‌شناخت، آمد ببیند من دارم چه می‌گویم و حرفم را تمام و كمال قبول كرد. اما منتقدان و حرفه‌‌ای‌ها خیلی نپسندیدند و گفتند دو پاره است. حالا بگذریم كه به‌نظر خودم پنج‌پاره است! من در این فیلم چند تا ژانر را عمدا تلفیق كردم مثل كمدی شروع و بعد ملودرام‌شدن فیلم و بعد اكشن‌شدن وسترنی و دست آخر هم كه تراژدی مرگ در پایان. فیلم من تركیبی از اینهاست، البته دوست داشتم كه این تركیبی منسجم باشد. حالا هم كه خدا را شكر مثل اینكه مخاطب بدش نیامده است.

البته ظاهرا آقای تخت‌كشیان هم به‌عنوان تهیه‌كننده یك مقدار نگران بود و گفت عطاران شیرین‌ها را قبلا رفته و جاهای دیگر بازی كرده و ساخته است، نوبت به ما كه رسیده فیلم تلخش را آورده.

بله، البته اساسا از اول قرارمان همین بود. آقای تخت‌كشیان متن را خوانده بود و می‌دانست كه قرار است چه اتفاقی بیفتد. البته این حرف را در جلسه‌ای در حضور من گفت كه بیشتر نیتشان شوخی بود اگر نه ایشان هم فیلم دوست دارد.

حتی من یك فیلمنامه جدی‌تر هم دارم كه قرار است با همین تهیه‌كننده بسازم. روز اول هم هر دو فیلمنامه را پیش ایشان بردم كه  آقای تخت​کشیان گفت اول این را بسازیم اما آن یكی را هم من خودم هستم و آن را هم می‌سازیم.

فكر می‌كنید ذهنیت مردم نسبت به رضا عطاران چقدر در استقبال از این فیلم موثر بوده است؟

حتما خیلی تاثیر داشته. به هر حال معمولا فروش در هفته اول اكران تحت تاثیر نام و آشنایی قبلی با كارگردان و بازیگران است. فیلم‌های من اگر توجه كرده باشید معمولا هفته اول را خوب فروش می‌كنند و در ادامه اگر خود فیلم هم فیلم خوبی باشد این فروش ادامه پیدا می‌كند. اما اگر مردم از فیلم خوش‌شان نیاید كم‌كم از فروش فیلم كم می‌شود. در مورد «خوابم می‌آد» هم هفته اول كه گذشت من گفتم شاید به همین دلیل بوده ولی خوشبختانه دیدم این استقبال در هفته‌های بعد هم ادامه پیدا كرد. مخاطب خدا را شكر فیلم را قبول كرده البته سؤال‌هایی هم دارد. من چند بار فیلم را با مردم دیدم و آنها یكسری پرسش‌ها را با من مطرح كردند. مثل اینكه آخر فیلم چه شد؟ به‌خصوص این سؤال را خیلی می‌پرسند. من عمدا دلم می‌خواست آخر فیلم را اینطور تمام كنم كه مرگ قطعی نباشد و مخاطب احساس كند این تلفیقی از خواب و بیداری و واقعیت و اینهاست. واقعیت این است كه آن شخصیت اصلی در آخر می‌میرد ولی به شكلی پلان‌بندی كردیم كه از تلخی‌اش گرفته شود تا مردم اذیت نشوند.

  ستاره فعلا کلاه​قرمزی است

اگر ستاره را بازیگری بدانیم كه مردم صرف حضور او در فیلمی به تماشای آن فیلم می‌روند شما الان یك سوپر‌استار واقعی هستید. همین‌طور در كوچه و خیابان و مكان‌های عمومی به‌شدت از طرف قشرهای مختلف موردتوجه قرار می‌گیرید. تعریف خودتان از ستاره چیست و آیا خودتان را سوپر‌استار می‌دانید؟

این را به‌نظرم من نباید بگویم شما باید بگویید اینطور است یا نه.

به‌نظر ما كه اینطور است. زمانی بود می‌گفتند اگر مثلا محمدرضا گلزار در فیلمی بازی كند، فروش آن تضمین است اما امروز این حرف تقریبا فقط درباره شما مصداق دارد. به‌نظر می‌رسد حداقل شما ستاره شروع دهه 90 بوده‌اید. جز همه فیلم‌های پرفروش‌تان مثل «خروس جنگی»، «نیش و زنبور» و... سال پیش «ورود آقایان ممنوع» را با فروشی عالی و فراتر از انتظار سینمای مستقل ایران داشتید. امسال هم به‌نظر می‌رسد شاید تنها رقیب جدی‌‌تان «كلاه قرمزی» باشد.

«كلاه قرمزی» كه هر اتفاق خوبی برایش بیفتد، حقش است. فكر هم می‌كنم استقبال خیلی خوبی هم از آن بشود و اگر خدا بخواهد شرایط سینما كمی با این فیلم عوض شود. شنیده‌ام اكران آن هم عید فطر است. البته اگر عید نوروز آن را اكران می‌كردند، شاید اتفاق‌های بهتری برای سینمای ایران در سال 91 می‌افتاد. پس ستاره فعلا آقای كلاه قرمزی است. من كه كلاه دارم ولی قرمز نیست.

حالا بحث فقط این نیست كه شما این عنوان را تایید ‌كنید یا نه ولی به‌صورت كلی وقتی در معادلات اقتصادی سینما حضور رضا عطاران به نتیجه مثبت منتهی می‌شود خودبه‌خود این اتفاق می‌افتد.

البته واقعا اینطوری نیست كه هر فیلمی كه من بازی كرده باشم، فروش خوبی داشته است. خیلی  عوامل در فروش تاثیر دارند. همان‌طور كه ابتدای این بحث هم گفتم شاید مردم هفته اول به خاطر من بیایند اما اگر فیلم خوب نباشد دیگر از هفته دوم، سوم به بعد نمی‌آیند.

اما به‌نظر می‌رسد بدترین فیلم‌های شما هم به هر حال شكست نخوردند و برای سرمایه‌گذاران در نهایت سودی هر‌چند كم داشتند.

نه واقعا استثناهایی هم بود. به 200،300 میلیون كه فروش خوب  نمی​گویند.

مثال بزنید.

مثل «هر‌چه خدا بخواهد» كه تازه به جز من خیلی بازیگران مشهور دیگر هم داشت و حتی بازیگر توانایی مثل خانم ترانه علیدوستی در آن بازی كرد ولی اتفاقی نیفتاد.

اما از آن طرف فیلمی مثل «اسب حیوان نجیبی است» را هم داشتید كه شما باعث فروش خوبش شدید.

بله، درباره آن با شما موافقم. خوشبختانه فروش خوبی داشت.

یا مثلا «بعد‌از‌ظهر‌سگی‌سگی» كه قاعدتا به‌نظر نمی‌آمد بتواند فروش خوبی داشته باشد. اما فروش قابل‌توجهی داشت.

باز‌هم من خیلی قبول ندارم صرف حضور من یا اصلا هر بازیگر شناخته‌شده دیگری باعث فروش فیلم بشود. شاید آن بازیگر تا یك جایی موثر باشد اما فیلمی را كه مردم نپسندند نمی‌توان به‌سادگی نجات داد.

  خوابم می​آد مدیون اکبر عبدی است

اصلا به‌نظر شما چنین آدمی الان در سینمای ایران داریم كه بتواند فروش فیلم را تضمین كند؟

واقعیت را بخواهید، من خیلی به چنین موضوعاتی مثلا در انتخاب بازیگر برای فیلم‌هایم فكر نمی‌كنم. ولی مثلا من درباره همین فیلم خودم بیشتر از خودم علت فروش خوب آن را حضور آقای عبدی به‌عنوان بازیگری محبوب مردم در نقشی متفاوت می‌دانم. نقشی كه عبدی بازی كرده و صحبت‌هایی كه درباره نقش او در این فیلم شده، مردم را به سمت فیلم ما جذب كرده است. مردم دوست دارند بیایند و ببینند عبدی نقش زن را چگونه بازی كرده است. الان هم كه فیلم دیده شده باز‌هم بیشترین چیزی كه مردم در فیلم دوست داشتند و در یادشان خواهد ماند و می‌دانم منتقدها هم خوش‌شان آمده همین نقشی است كه عبدی بازی كرده است.

alt

  اختلاف تهیه​کننده و عبدی

 البته ظاهرا تهیه‌كننده نظرش حضور بازیگر زن بوده و شما برای حضور عبدی پافشاری كردید؟

نه! اینطوری هم نبوده. من اصلا نمی‌دانم چه ماجرایی بین این دو نفر هست، فقط می‌دانم كه موقع كار هر دو با هم خیلی‌خوب بودند و هر وقت آقای تخت‌كشیان سر صحنه می‌آمدند با عبدی سلام و علیك و صحبت می‌كردند و ظاهرا هیچ مشكلی هم نداشتند. من هم مثل شما نمی‌دانم این حرف‌ها چطور شكل گرفت. آن موقع هم كه من او را برای این نقش انتخاب كردم فقط آقای تخت‌كشیان گفت شاید بازیگر مرد را در نقش زن قبول نكنند و ‌باید از ارشاد پرس‌و‌جو كنیم كه مشكلی نباشد. ارشاد هم گفت بهتر است استفاده نكنید و این یعنی مشكلی ندارد و اگر می‌خواهید استفاده كنید. تخت‌كشیان هم گفت هرطور خودت صلاح می‌دانی و تصمیم می‌گیری. من هم تصمیم گرفتم ایشان برای این نقش باشند و هیچ مشكلی هم پیش نیامد. من واقعا اختلافی بین این دو نفر ندیدم.

البته این نخستین‌بار نبود كه عبدی در نقش زن بازی كرده و قبلا هم تجربه‌ای داشته است.

با همه اینها، اگر الان از خود شما بپرسند، عبدی را مهم‌ترین ویژگی این فیلم نمی‌دانید؟

به هر حال شما ایده استفاده از اکبرعبدی را دادید و این فیلمنامه را نوشتید و به‌عنوان كارگردان آن را به شكل خوبی اجرا كردید.

 این بحث دیگری است و خیلی هم مهم است. از آقای عبدی می‌شد جای دیگری هم در نقش زن استفاده كرد اما به این شیرینی نمی‌شد. مطمئنم اگر این فیلم را در یك جشنواره خارجی بگذارند، تماشاگران اصلا متوجه نمی‌شوند كه بازیگر این نقش مرد است.

alt

دركل چهــره ایشان گریم‌خور خوبی دارد.

بله، از ویژگی‌های ایشان همین است و واقعا بازیگر است. اصلا عبدی در بازیگری نمونه عجیب و غریبی است. اگر به كارگردان اعتماد داشته باشد و فكر كند، كار درستی انجام می‌دهد اینقدر دقیق، خوب و با ریزه‌كاری   بازی می‌كند كه اصلا متحیر می‌شوید. مثلا همین زبان در آوردنش كه من نمی‌توانم مثال بزنم چه كس دیگری می‌توانست این حركت را همین قدر طبیعی و شیرین از كار در‌بیاورد كه آقای عبدی انجام داد.

اتفاقا ایشان با شما نقاط مشتركی هم دارند. او هم در دهه‌60 ستاره بود و سینما روی كاكل او می‌گشت. مثل شرایطی كه خود شما الان دارید.

البته او در این سال‌ها هم فیلم‌های موفق و پرفروش كم نداشته است،  مثلا «اخراجی‌ها».

بله، حتی احتمالش هست،اگر یك محاسبه دقیقی بشود او از نظر فروش فیلم در صدر فهرست بازیگران قرار می‌گیرد.

اما به‌نظر من واقعا ستاره و بازیگر بسیار خوبی است.



من همیشه رضا عطاران هستم

مردم شما را به‌عنوان كمدین و بازیگر آثار طنز می‌شناسند اما در گفت‌وگوهایی كه با هم داشتیم به‌نظر می‌رسد خود شما بر‌عكس باور عمومی، روحیه چندان شاداب و امیدواری ندارید و یك نوع تلخی در نگاه شما به زندگی وجود دارد.

 می‌دانید، شاید خیلی با فكر و حساب‌شده اینطور پیش نرفته باشم اما اگر چنین چیزی از رفتار و عملكردم احساس می‌شود، حتما دارم به این سمت می‌روم. ولی قطعا خودم با نیت قبلی چنین كاری نمی‌كنم یعنی اینجوری نیست كه با خودم بگویم خب، این‌بار كار جدی بسازم خودم بیشتر لذت ببرم یا کمی به‌خودم بپردازم.

 صرف‌نظر از  اینكه فیلم خوب یا بد بوده، مردم آمدند رضا عطاران را ببینند، این نظر چقدر درست است؟

 این راحتی بین من و مردم خدا را شكر اتفاق افتاده. این هم كه می‌گویید نقش‌هایی كه بازی می‌كنید به شخصیت خودت نزدیك است به دلیل آن جنس بازی است كه من به آن علاقه دارم. از اول هم كه كار كردم، دوست داشتم اینطوری كار كنم. بازیگرانی هم كه برای من كار كردند، اگر دقت كرده باشید در كارهای من خیلی بیشتر به‌خودشان نزدیك‌تر هستند و خیلی معمولی‌تر، راحت‌تر و دلچسب‌تر بازی می‌كنند. من این نوع بازی را هم از آنها می‌خواهم و هم كاری می‌كنم كه این اتفاق بیفتد. یعنی اگر قرار است نقش آدم كلاش را بازی كنم كه مثلا در فیلم «ترش و شیرین» داشتیم، آن را رضا عطارانی بازی می‌كنم كه كلاش باشد. اگر قرار باشد نقش قاتل بازی كنم، رضا عطارانی را بازی می‌كنم كه قاتل است، اگر نقش دزد باشد، رضا عطارانی كه دزد شده و... و همین مسئله باعث می‌شود كه خیلی از وجود و حس خودم برای نقش‌ها و بازی‌هایم مایه بگذارم. من برای بازی‌هایم از راحتی‌ای كه همه آدم‌ها دارند، می‌گذرم. هیچ‌كس در زندگی واقعی چیزی را نمایش نمی‌دهد. یعنی اگر قرار است اخم كند مثل آن چیزهایی كه ما در اصول نمایش داریم، اخم نمی‌كند و مثلا چین به ابرو نمی‌اندازد و سر را پایین بیاورد و نگاه تیز بكند و از آن چیزهایی كه به‌عنوان شاخصه و میمیك صورت در نمایش به کار می رود، استفاده نمی‌كند.

 بنابراین در فیلم‌های شما هیچ‌كس وقتی خبر بد می‌شنود چیزی را كه دستش است زمین نمی‌اندازد؟!

 بله، دقیقا. 



 در اكثر فیلم‌های ایرانی همین است. تا یك خبر بد می‌شنوند و یك اتفاقی می‌افتد گوشی تلفن یا هندوانه یا سینی چای و... از دست بازیگر می‌افتد.

بله.   واقعا در سینمای دنیا این نوع نمایشی و كلاسیك خیلی كم شده و فیلم‌ها به سمت هر چه واقعی‌تر و طبیعی‌تر بودن می‌روند. فیلم‌های خوب عمدتا به سمت رئالیسم رفتند و حتی در موضوعات بیشتر داستان خانوادگی و روایت‌های انسانی و شخصی از زندگی آدم‌های معمول جامعه مرسوم است. مثل فیلم «نوادگان» با بازی جورج كلونی كه داستان یك خانواده عادی بود و خیلی هم مورد تحسین و استقبال قرار گرفت. فیلم‌های موفق و خوب سال‌های اخیر را ببینید بیشتر آنها همین داستان‌های خانوادگی ازدواج، طلاق، جدایی، خیانت و... بوده چون مخاطب می‌تواند با آن همذات‌پنداری كند و خودش را جای شخصیت‌های آن فیلم بگذارد.



  عاشق بچه​ها هستم اما  بچه  نمی​خواهم

خیلــی سال است ازدواج كرده‌اید، تصمیم ندارید بچه‌دار شوید؟

نه، من می‌گویم نبودن بهتر از بودن است. شما وقتی هستید درگیر مسائل و اختلافات می‌شوید. وقتی نباشید، خب دیگر نبودید. بچه خیلی دوست دارم یعنی وقتی بچه‌های مردم را می‌بینم حسودی‌ام می‌شود كه اینقدر دوست‌داشتنی و باحال هستند و به‌نظرم زیباترین موجودات روی زمین هستند. اگر قرار را بگذارید بر بودن یا نبودن به‌نظر من نبودن بهتر است.

همسرتان ناراحت نیست؟ او این مسئله را پذیرفته است؟

نه، از ابتدا هم عقیده بودیم و از قبل ازدواج هم به‌صورت جدی درباره آن توافق كردیم.





عکسم که از مهران مدیری بزرگ تر چاپ می شد، کیف می​کردم

از اول همین‌طور بودید؟ حتی آن موقعی كه ساعت خوش را بازی می‌كردید؟

اوایل كه اصلا یك چیز دیگر بود و اصلا قابل توصیف نیست. اوایل با هم بحث می‌كردیم و كری برای هم می‌خواندیم كه عكس چه كسی روی جلد یا بزرگ‌تر كار شده است. حالا یك بخش شوخی و یك بخش جدی بود. مثلا من واقعا از صمیم قلب خوشحال می‌شدم كه عكس من یك جایی بزرگ‌تر از مهران مدیری چاپ می‌شد، می‌رفتم به بچه‌ها نشان می‌دادم و می‌گفتم ببینید اینجا عكس من را بزرگ‌تر از مهران زدند. حالا این وسط یكی دلخور می‌شد یا آن كسانی كه كمتر عكس‌شان می‌خورد، می‌آمدند در عكس‌های دسته‌جمعی حتما می‌ایستادند كه عكس‌شان بیشتر كار شود چون آن موقع اصلا شرایط اجتماعی مثل حالا نبود. شرایط به شكلی بود كه انگار ما 16-‌15نفر یك دفعه از دل یك طنز پیر و فرسوده بیرون زده بودیم. فقط این هم نبود. خیلی هم به طنز  ارتباطی نداشت، یك عده جوان بودیم كه داشتیم كار می‌كردیم و این جوان‌بودن ما و شكل و شمایل‌مان با آن خط ریش‌های مُد روز و موهای روغن زده و اینکه سعی می‌كردیم خوب لباس بپوشیم و... اینها همه آن دوره باعث شده بودند كه جلب توجه كنیم و مردم دوستمان داشته باشند.

هر کدام هم یک شکل بودید؟

جدا از اینكه خود كار هم نو و جدید بود و شكل و شمایل و احساس عجیبی در آن وجود داشت كه خودمان هم خیلی جذب می‌شدیم.

 در «ساعت خوش» تنوع بازیگر وجود داشت كه خودمان از این تنوع بازی‌ها لذت می‌بردیم. مثلا من همین سبك رئال را آن زمان هم دوست داشتم. هر كسی هم یك ظاهر و فیزیكی داشت. یك نفر چاق بود و یك نفر به درد آیتم‌های پر حركت می‌خورد و... مثلا هرجا قرار بود نقشی كارهای محیرالعقول و عجیب‌وغریب بدنی انجام بدهد حتما از ارژنگ استفاده می‌كردیم. شكل كار‌، تصویر، آدم و آن‌ جوانی و شادابی‌ها باعث می‌شد همه تیپ مردم دوستش داشته باشند.



  اواخر ساعت خوش به مشکل خورده بودیم

نوستالژی ما كه نوجوانی‌مان را در آن سال‌های «ساعت خوش» گذراندیم این است كه یك‌بار دیگر بچه‌های ساعت خوش دوباره دور‌هم جمع شوند. اما هر كسی به یك سمتی رفت و برای خودش كاری دست و پا كرد و دیگر هیچ‌وقت جمع نشدید. انگار هر كسی شخصیتی شد كه دیگر به سختی می‌توانستید با‌ هم كنار بیایید.

این چیزی كه می‌گویید درست است. ما اواخر همان كار هم دیگر به مشكل خورده بودیم. بالاخره چقدر و تا كی یك كاری می‌تواند زیبایی داشته باشد كه بیشتر از 3-2 سال طول بكشد؟ «ساعت خوش» اگر به همان شكل ادامه پیدا می‌كرد حتما اتفاق‌های بدتری برایمان می‌افتاد.

کدامیک از بچه‌های دوره شما استعدادهای خیلی بزرگی بودند؟ چون خیلی بازیگران خوب و با ذهنیت خوبی بودند.

من چون همین ژانر خودم، رئال را دوست دارم بیشتر توجه‌ام جلب بازیگرانی می‌شود كه در این سبك بازی می‌كنند. من بازی سعید آقاخانی را خیلی دوست دارم. حمید لولایی را همین‌طور. نوع بازی او طوری است كه حتی با اتفاقات فانتزی اگر قرار باشد رئال و قابل فهم بازی كند‌، باز یك جوری بازی می‌كند كه برای آدم زیباست. نادر سلیمانی هم همین ویژگی را دارد و به همین نوع بازی نزدیك است. حتی خود مهران مدیری هم اینطور است.



شفیعی جم نقش اول فیلم بیضایی بود

آن مانعی كه سر برنامه «ساعت خوش» برای شما و كارتان ایجاد شد چقدر در زندگی شما تاثیر داشت.

اگر شرایط آن موقع را بدانید حتما به این نتیجه می‌رسید كه تاثیر زیادی داشته. فكر كن ما اواخر كار «ساعت خوش» كه بودیم، فیلمسازان بزرگی مثل آقای بیضایی،  آقای مهرجویی،  آقای افخمی و... كه حالا همه را دقیق یادم نیست آمدند و با ما برای كارهای سینمایی صحبت كردند. هر كدام از ما قرار بود با یكی از این بزرگان كار كنیم. یعنی صحبت‌ها شد و بازیگران هم انتخاب شدند. مثلا رضا شفیعی‌جم قرار شد در فیلم آقای بیضایی به نام «چه كسی رئیس را كشت» نقش اصلی باشد. واقعا در اوج بودیم و احساس می‌كردیم حالا در  قله موفقیت هستیم و دیگر همه‌چیز تمام شده و آینده ما برای همیشه تضمین است. در آن شرایط رؤیایی یك دفعه به ما اطلاع دادند كه ممنوع‌كار هستیم. آن فیلم‌ها هم ساخته نشدند. علاوه بر آن خود ما هم كه دیگر نمی‌توانستیم كار كنیم. بعضی‌ها مثل مهران مدیری و ارژنگ امیر‌فضلی ممنوع‌كاری‌شان تا 3 سال طول كشید. من تا یك سال و نیم ممنوع‌كار بودم و تمام شد. منتهی بعد قرار شد كه دیگر هیچ‌‌‌‌‌وقت بیشتر از 2 یا 3 نفرمان در یك كار نباشیم.

علت این ممنوع‌كاری‌ها چه بود؟

هیچ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌وقت نگفتند ، دلیل آن عنوان نشد.

alt

  مدیری پس از 18سال به من چه گفت؟

همین باعث شد شما دیگر هیچ‌وقت با هم كار نکنید؟

بله، به‌همین‌‌خاطر بود چون گفته بودند 3، 2 نفر بیشتر در یك كار نباشیم، خودمان سعی می‌كردیم این كار را انجام دهیم بعد هم دیگر تبدیل به عادت شد. راستی امروز یك روز خیلی جالب و خاصی بود. امروز بعد از 18 سال من با آقای مدیری در سریال «قلب یخی» سر یك صحنه با هم بازی داشتیم. هر 2 احساس خاصی داشتیم. خیلی جالب بود. مرتب به یکدیگر می‌گفتیم 18‌سال گذشت. مهران به من می‌گفت:«كچل شدی، بی‌ریخت شدی، پیر شدی، مو و ریش رنگ می‌كنی، رضا 18‌سال گذشت.» خیلی از این حرف‌ها به یکدیگر زدیم.

شما بزرگ‌تر هستید یا آقای مدیری؟

مهران بزرگ‌تر است ولی ماشاءلله خوش‌تیپ‌تر و جوان‌تر مانده.

شما چه مسیری را برای رسیدن به آن اوج «ساعت خوش» طی كردید؟ چقدر سختی تحمل كردید؟ یا اتفاقی بود؟

نه اتفاقی كه نبود. ما خیلی انرژی می‌گذاشتیم. از جایی هم كه احساس كردیم مردم دوست داشتند و آن اتفاق‌ها افتاد كه دوست داشتیم عكسمان بزرگ در مطبوعات كار شود‌، سعی كردیم این را تقویت كنیم و رشد بدهیم. خودم چون آنجا می‌نوشتم، سعی كردم متن‌های بهتری بنویسم. بعد سعی كردم به طرف بازی رئال بروم كه به‌نظر خودم بهتر بود. قرار بود یك سریال كار كنم كه درست 2 قسمت از آن را كه ضبط‌ كردیم ممنوع‌كار شدم. آن​کار «زیر آسمان شهر»  بود كه بعدا این اسم را  سر كار بعدی که می​نوشتم، روی قسمت اول آن گذاشتم.



   دوست دارم روی جلد مجلات جدول باشم

به‌نظر می‌آید واژه‌هایی مثل «ستاره» هیچ حسی در شما بر‌نمی‌انگیزد.

بله!

اما ظاهرا برای برخی از همكاران‌تان این مسائل خیلی اهمیت دارد.

بله، اما برای من واقعا مهم نیست. مثلا در ماجراهای اكران فیلم «اسب حیوان نجیبی است» آقای كاهانی مرتب به من اصرار می‌كردند كه با مجلات مختلف مصاحبه كن، مثلا فلان مجله می‌خواهد اسم تو را روی جلد بیاورد. چند بار كه این اتفاق افتاد با آقای كاهانی‌ صحبت كردم كه به‌نظرشان جالب هم آمد، گفتم به‌نظر من این چیزها خیلی مهم نیست. اما كاهانی گفت اینها مجلات معتبر و تخصصی سینمایی هستند و از این استدلال‌ها كرد. من گفتم واقعا خیلی برایم جالب نیست و من بیشتر از هر چیزی وقتی عكسم روی این مجلات جدول می‌آید، خوشحال می‌شوم و احساس می‌كنم برای من بین مردم اتفاقی افتاده است كه عكسم جلد مجله جدول شده است. این را كاملا جدی و از صمیم قلب گفتم و هنوز هم بر این باورم. وقتی عكس شما روی جلد مجلات جدول می‌آید یعنی اینكه مردم شما را واقعا انتخاب كرده‌اند.  البته نمی‌دانم آنها با چه مكانیسمی عكس جلدشان را انتخاب می‌كنند، بنابراین هر وقت عكسم روی جلد مجلات جدول می‌آید می‌فهمم كه شرایط بهتری دارم!

با این مشی و منشی كه شما دارید در این فضا  كه اگر نگوییم علیه این طرز فكر است، دست كم سنخیتی با این روحیه و منش ندارد، چون سینما فضایی برای جلوه‌گری است. شما با این اوضاع چه می‌كنید؟

بله،  بارها پیش آمده كه بازیگران در حضور خود من كلی شرایط برای من گذاشتند و گفتند فقط اگر عكس‌شان روی جلد چاپ شود حاضر به مصاحبه هستند و من بعضی جاها واقعا این شرط را گذاشتم كه اگر عكسم روی جلد نیاید حاضرم مصاحبه كنم. واقعا نمی‌فهمم این ماجراها یعنی چه؟! یك مقدار آن حس را می‌فهمم ولی آن حس در من نیست.



alt

  پشت زامیاد موادغذایی می​فروختیم

در آن دوره بیكاری چه گذشت؟

در آن دوره خیلی با بچه‌ها در ارتباط نبودم. برای اینكه تا ممنوع‌كار شدیم زمان برای ازدواج پیدا كردم و 3،  2هفته از ممنوع‌كاری‌ام   ازدواج كردم.

بعد دیگر پیگیر ماجرای تامین نان و امرار معاش زندگی شدم. بالاخره باید یك جوری زندگی را می‌گذراندیم... خلاصه با آقایی دفتر پخش مواد‌غذایی زدیم.

باورش سخت استما یك وانت داشتیم كه با آن به سوپرماركت‌ها می‌رفتیم و می‌پرسیدیم كه چه چیزهایی نیاز دارند و می‌گفتیم كه ما مثلا می‌توانیم مربا، چیپس، پفك و... را برایتان بیاوریم.

آن وقت وانت شما پیكان بود یا زامیاد؟ چی بود؟

زامیاد از این آبی‌ها.

از اینها كه از روی هر دست‌اندازی رد می‌شوید سه متر هم به هوا می‌پرد.

بله.

آن وقت این رضا عطاران بودن هم كمكتان می‌كرد؟

بله، آن آقا هم به همین دلیل با من شریك شده بود كه استفاده كند. كاری بود كه اصلا حسی با آن ارتباط برقرار نمی‌كردم و برایم وحشتناك سخت بود. صبح كه از خواب بیدار می‌شدم، دوست داشتم دوباره تا شب بخوابم ولی سر كار نروم. اصلا با آن ارتباط برقرار نكرده بودم تا اینكه خودشان یك دفعه زنگ زدند و گفتند دیگر می‌توانید سر كارتان برگردید. من هم فوری وارد كار شدم. نخستین كارم هم فیلم «كلید ازدواج» بود.

خب، این دوران حتما چیزهایی هم به شما داده.

بله، صددرصد. این دوره بیكاری باعث شد وقتی كه كار پیش آمد، خیلی سعی كردم هر‌طوری شده با چنگ و دندان در این كار بمانم و كار كنم.

پس آنقدر كار دیگر برایتان آزار‌دهنده بود كه تحت هر شرایطی تصمیم گرفتید در كار خودتان بمانید. اما من می‌خواستم از آن جهت به ماجرا نگاه كنیم كه شما اهل هر‌چه پیش آید، خوش آید در زندگی‌تان هستید؟

من هر‌چه پیش آید، خوش‌آید را دوست دارم برای اینكه ممكن است در زندگی هر كسی هر‌چیزی پیش بیاید و در هر شرایطی خوب زندگی كردن را دوست دارم. قبلا مثالی می‌زدم، الان چند سال است دیگر نمی‌گویم چون می‌گویند تو در همه كارهایت از توالت استفاده می‌كنی. ولی مثالم این بود اگر یك روز به من بگویند تو به اجبار باید در این یك‌و‌نیم در دو دستشویی زندگی كنی، سعی می‌كنم همانجا خوشبخت باشم.

چه جوری می‌شود این کار را کرد؟

سعی‌ام را می‌كنم. بالاخره می‌شود. روز اول كمی سخت می‌گذرد. روز دوم می‌گویی بگذار یك جوری سر خودم را گرم كنم و... بالاخره می‌گذرانی.
برترین ها:



تاریخ انتشار : 2 مرداد 1391, 01:15



» اخبار مرتبط:

  • شیرین ترین بازیگر زن سینمای ایران +عکس
  • علی کریمی به اصغرفرهادی تبریک گفت
  • بازیگر ایرانی که سه بار تغییر جنسیت داد + عکس
  • گپی خواندنی با منوچهر سریال زمانه
  • رویکرد متفاوت سینمادوستان یاسوجی به فیلم‌های عطاران و افشارزاده
  • » اشتراک گزاری خبر

    نام:*
    ایمیل:*
    متن نظر:
    کد را وارد کنید: *
    عکس خوانده نمی‌شود


    نظرشما در مورد سیستم؟